eitaa logo
🌿 طب نوین روجین🌿
870 دنبال‌کننده
2هزار عکس
408 ویدیو
645 فایل
داخل کانال میتونی مشاوره دریافت کنی در مورد زگیل تناسلی/عفونت/کیست/ناباروری/سردمزاجی کافیه اعتماد کنی ودرمان بشی زیر نظر پژوهشکده طب سنتی رویان شماره ما 👈🏻 09335437347 فرم مشاوره 🌱🌱https://app.epoll.ir/46875375 🌿
مشاهده در ایتا
دانلود
ادامه رمان ان شاالله فردا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
{`~°•💔} دلم کبوتری است که دوشنبه ها میان صحن بین الحسنین گرفتار می شود! دستی سوی بقیع و چشمی سوی کربلا! 💚:))) @roman_tori
🌸🍃 ❀ سالروز ورود س به قم مبارك ❀ . از مدینه آمدی تا قم ولی با احترام بگذریم از ماجرای زینب و بازار شام . @roman_tori
تقدیم دوستان مهربان🌸
🙃 54روزتاسالگردشهادت‌مالک‌ اشترسیدعلی...💔 حاج مهدے طائب می‌گفتند:🗣 اگر تا امام زمان"عج" هزار ڪیلومتر فاصله داشتیم با خون‌ ، این هزار ڪیلومتر به ده متر رسید...🙃♥️ ✌️🏻 🥀
🤣 . رفیقم مےگفت لب مرز یہ داعشےرو دستیگیر کردیم👀 . داعشے گفت تــا ساعت¹¹ من رو بکشید تـا نهار رو با رسول خدا و اصحابش بخورم!🥘😌 . اینام لــج ڪردن ساعـت‌² کشتنش👊🏻گفتـن حالا برو ظرفاشون‌رو بشــور😂😆 . @roman_tori
رمان شکلات زندگی من😍😋😋😋 پارت 138 از زبان آرتین 🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫 کارم تموم شد سوار ماشین شدیم حرکت کردم سمت بازار ماشینو پارک کردم وارد فروشگاه شدیم یه سبد برداشتم کنار ترنم شروع کردم راه رفتن کنار قفسه ها گفتم هر چی لازم داری بردار سبد رو پر کردمظلوم نگام کردگفت میشه خوراکی بردارم. وااایی الهی خانومم چقد خوبه اهی کشیدم کاش تکلیف من مشخص بشه. یعنی اگه دوستم نداشته باشه میره. با حرف زدنش به خودم اومدم گفت چیشد گفتم هیچی خانم شما هر چی لازم داری بگو گفت میوه بگیر گفتم باشه بزار اینا رو حساب کنم. شمابرو تو ماشین گوشیمو دراوردم شماره آراد رو گرفتم گفتم سلام داداش مزاحمت نیستم گفت نه داداش این چه حرفیه بفرما گفتم امروز تولد ترنمه انگار یادش نیست گفت مبارکا باشه کاری از دست من بر میاد گفتم نمیتونم زیاد صحبت کنم منتظرمه برو با رستوران گل رز ب خانم مرادی گفتم که دیزاین انجام بده کیکم سفارش دادم شرمنده داداش همه چی. امادس اما اگه میتونی یه نیم ساعت برو چک کن ترنم کنارمه گفت داداشم نفس بکش متوجه شدم همه کارا رو انجام دادی چشم الان میرم. دارم رانندگی میکنم خداحافظ خریدا رو برداشتم رفتم بیرون پلاستیکا داخل جعبه گذاشتم سوار شدم گفتم چیز دیگه ای میخوای گفت اره قلم کاغذ بهش دادم گفتم هر میخوای بنویس خریداشو نوشت گذاشتم کنار تا بعد انجام بدم باید مشغولش میکردم کلی راه رفتیم. هر لباسی میپوشید بهونه میگرفتم تا بازم بگردیم دیگ خودم خسته شدم ک گفت تروخدا آرتین دیگ نمیتونم پاهام درد گرفت گفتم باشه بشین الان میام 🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫🍫😞🍫🍫🍫🍫 کپی کردن حرام است و پیگرد قانونی دارد @roman_tori