#پروفایل_مذهبی
#بسیجی🦋
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#پروفایل_مذهبی
#بسیجی🦋
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#پروفایل_مذهبی
#بسیجی🦋
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
سلام سلام همه کی سلااام😂
فرزندانم دارم میرم بیرون، واین یعنی پارت داریم🤗
حالا اصن چه ربطی به هم دارن🤔
خب من وقتی میرم بیرون شوقم برای نوشتن بیشتر میشه و نمیدونم چرا این اتفاق میوفته🤷🏻♀
ولی خب.... کاری نمیشه کرد🙅🏻♀
بااجازتون من دیکه میرم🚶🏻♀
خداحافظ همگی🙆🏻♀💫
#استوری_ستاره_سادات_قطبی
#استوری_بازیگران
#منتظر_المهدی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
10.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ادیت_مذهبی
#منتظر_المهدی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ادیت_مذهبی
#منتظر_المهدی
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
#گاندو3🐊
#پارت_20
رسول: اما اقا از زمانی که وارد مترو شد ما دیگه به دوربین های اونجا دسترسی نداریم..
عبدی: یعنی؟
رسول: باید از بخش سایبری مجوزشو بگیریم
عبدی: خیلی خب...الان خودم مینویسم...
ــــــــــــــــــــــــــ
وقتی چهره شو دیدم حرفم نصفه موند
داوود: نهههه😳
سایبری: ی..ی..یعنی
رسول: یعنی همش زیر سر این.....🤬
سایبری: پااشو پاشوو بریم پیش اقای عبدی
ــــــــــــــــــ
عبدی:😳
رسول: اقا چیکار کنیم
عبدی: پیشونیمو ماساژ دادم و گفتم...
کار شهرام طالبی نیست
سایبری: ولی اقا.. از بیمارستان تا اینجا همین شهرام اومده مترو یعنی مطمعنیم خوودشه
عبدی: منظورم اینه که تصمیم گیرنده این نیست شهرام فقط یک وسیله است
رسول: دستور دستگیریشو میدید دیگه درسته؟
عبدی: رسول، یکم صبر داشته باش
باید از شهرام برسیم به افراد مهم تر...
این کاره ای نیست فقط دستور میگیره باید اونیو پیدا کنیم که دستور میده
رسول: بله😞
سایبری: یعنی روش سوار باشیم؟
عبدی: دقیقا...علی تو اینکارو بکن
سایبری: چشم اقا ولی ماکه ازش شنوت نداریم...نه صوتی و نه تصویری
عبدی: اونم میگم بهتون....
ـــــــــــــــــــــــــــــ
فرشید: سعید رفته بود نماز بخونه...با اینکه دوتا مراقب جلو در بود اما باز جرعت نداشتم از کنار محمد جُم بخورم....
سعید اومد...
سعید: فرشید پااشوو پاشو برو نمازتو بخون من اومدم...بدو بدو سر وقت بخونی
فرشید: قبول باشه
باشه ممنون....
سعید: قبول حق باشه
ــــــــــ
فرشید: من اومدم
سعید: قبول باشه
فرشید: قبول حق باشه...چ خبر
سعید: خداروشکر خبر خاصی نیست
فرشید: خداروشکر...
میگم سعید
سعید: جونم؟
فرشید: میگم به نظرت، امیر از ماموریت برگرده من دیگه باید برم تو یه تیم دیگه؟
سعید: حرفی برای گفتن نداشتم! 😞
ولی از ته ته دلم دوست داشتم بمونه...
فرشید: با اومدن دکتر دیگه به حرفام ادامه ندادم...
دوتایی پاشدیم رفتیم سمتش
ـــــــــــــ
نرگس: دکتر اومد بهم گفت باید بریم واسه معاینه اقا محمد.... توی راه رسیدن به اتاق اصا محمد داشتم به اسن فکر میکردم که چجوری باید به عطیه بگم😩
با صپدای همکار اقا محمد از افکارم بیرون اومدم...
فرشید: اتفاقی افتاده؟
سعید: چی شده اقای دکتر؟
دکتر: فعلا چیزی نشده...میریم برای معاینه
سعید:اها بله بفرمایید
فرشید: راه رو براشون باز کردیم
پ.ن¹: به نظرتون یه بو هایی نمیاد؟👿😂
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت حرام است🚫
کپی رمان ممنوع می باشد🚫
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ