🌹سرباز گمنام🌹:
سرباز زهرا🙃🚫
哈特么好 啊女阿狸:
啊女阿狸🙃✅✅✅
درآرزوی شهادت🙃✅🚫
فن مجید نورزی🙃✅✅🚫
ریحانه🙃✅✅✅
آرام🙃✅✅✅
😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😊😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒😒
تفاوت
روحت شاد🖤سردار دلها
کپی فقط به صورت فوروارد در غیر این صورت راضی نیستم🚫
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلااااااام
وی همین الان درساش تموم شد😍💪🏻
و امتحان ریاضی رو با موفقیت به پایان رسوند🤩
و چون زودتر درسام تموم شد و تکالیفمم نوشتم الان پارتو میزاارممم😌
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#گاندو3🐊 #پارت_20 رسول: اما اقا از زمانی که وارد مترو شد ما دیگه به دوربین های اونجا دسترسی نداریم.
#گاندو3🐊
#پارت_21
رسول: علی رو نشوندم سرجام، کاپشنمو برداشتم ، خواستم برم بیمارستان که داوود جلوم سبز شد...
داوود: به به اقا رسول کجا به سلامتی؟
رسول: علیک سلام، بیمارستان
داوود: داداش ترمز بگیر باهم بریم
همونطور که از کنار رسول رد میشدم گفتم:
صبر کن کاپشنمو بردارم...
رسول: لبخندی زدم، چرخیدم و به رفتن داوود نگاه کردم
ـــــــــ بیمارستان ــــــــ
سعید: فرشید؟
رسوله؟
فرشید: اره اونم داووده!
رسول: سعی کردم خودمو پرانرژی نشون بدم تا راضی بشن برن استراحت کنن
سلام سلام
داوود: سلام آقایون
فرشید و سعید: سلام
سعید: اقا حان ما نمیریما...
داوود: اکه خبر خوب داشته باشیم چی؟
فرشید: محمد خوب شد؟
رسول: فرشید جان مثل اینکه خیلی خسته شدی...محمد اگر چیزی بشه که شما زودتر از ما باخبر میشید😂😐😳
داوود و سعید:😂😂😂😂
فرشید: چی گفتم😂😂
سعید: خب...خبر خوب چیه حالا
رسول: رد اونی که این بلا رو سر محمد اورد پیداش کردممم
فرشید: اول خوشحال شدم بعد بعضم گرفت و رقتم نشستم رو صندلی....
رسول: عه چیشد...ناراحت شدی؟
داوود: شوخی کردیم
سعید: فرشید؟
فرشید: ن بابا ناراحت نشدم
رسول: خوشحال نشدی؟
فرشید: پیدا شدن این مرتیکه چه فایده ای به حال محمد داره😞
از کما میاد بیرون؟
فلج نمیشه؟
اصلا دیگه میاد سرکار
خنده هاشو میبینیم
اخم هاشو میبینیم
دیگه....
اشکام کنترل نمیدش و تبدیل به گریه شد...
اصلا دیگه باهم ماموریت میریم😭
رسول: با حرف های فرشید حال خوبم خراب شد...
راست میگفت چه فایده ای داره
داوود: حال هممون خراب شد...ولی از هممون بیشتر رسول...
رسول: پاشدم رفتم تو حیاط...
آرنجمو گذاشتم رو زانوهام و سرمو مابین دستام گذاشتم......
هرموقع چشامو میبستم چهره محمد میومد جلو چشام، حرقاش تو سرم اکو میشد
اخ....باز چشام درد گرفت عینکو دراوردم و گذاتشم رو نیمکت چشامو مالش دادم عینکمو....
پ.ن: پارتی غمگین و طنز😂😭
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضویت حرام است🚫
کپی رمان ممنوع می باشد🚫
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400
@rooman_gando_1400
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
حتما به این نظرسنجی جواب بدید👇🏻📊
https://EitaaBot.ir/poll/lrqxu0
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#گاندو3🐊 #پارت_21 رسول: علی رو نشوندم سرجام، کاپشنمو برداشتم ، خواستم برم بیمارستان که داوود جلوم س
توی پارت بعد عطیه بفهمه و حالش بد بشه ولی بچه اش طوریش نشه، قبوله؟🤣🤣
#سرباز_زهرا 🍁