eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
988 دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_119 یک هفته بعد: آوا: یه چند روزی گذشته اما من همون بدبخت نابودیم که بودم!
🇮🇷 رسول: در زدمو وارد شدم... آوا: برو بیرون... رسول: آوا جان باید حرف بز... آوا: پریدم وسط حرفش: گفتم برو بیروون رسول: آوا داری اشتباه میکنی! داری زود قضاوتم میکنی! بزار توضی....... آوا: بازم پریدم وسط حرفش: میگم برووو بیرووون! رسول: کاری ازم بر نمیومد... نا امید از اتاق رفتم بیرون ــــــــــــــــــــــــ رسول: تو خیابونا پرسه میزدم... یعنی فقط دلم میخواد اونیو که به آوا خبز داده رو پیدا کنم.... تیکه تیکش میکنمم! بعد از مدتی فکری به ذهنم رسید... رفتم سمت سایت... ــــــــــــ نرگس: آوا چته... آوا: خوبم... نرگس: خوب نیستی خواهر من.. حرف بزن.. بدو سریع آوا: بعد از کمی مکث به سختی ماجرارو تعریف کردم.... نرگس: نهههههه😳 این چه حرفیه میزنی... اقا رسول اهل این کارا نیست... داری اشتباه میکنی بابا... انقد زود تصمیم نگیر... آوا: با چشمای خودم دیدم داشتن عقد میکردن... ــــــــــــ رسول: محمد.. هرچی میخوام براش توضیح بدم گوش نمیکنه.. تروخدا یه کاری بکن دارم دیوونه میشم...هرچی میگم گوش نمیکنه محمد: خیلی خب... فردا وقتی عزیز میره مسجد میریم خونه تا با اوا حرف بزنیم... عطیه روهم میبریم... رسول: لبخند رضایت مهمان لب هام شد.... پ.ن¹: داری زود قضاوتم میکنی💔 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_119 خونه سما و امیر: امیر: کجا افتاده محل خدمتش؟ سما: خندیدمو گفتم: فردا م
رویا: نشستم رو تخت... و صندلیشو برگردوندم سمت خودم.. همینطوری نگاش میکردمو حرفی نمیزدم.. رسول: رویا... ده دقیقه س همینجوری داری نگا میکنی ... حرف بزن دیگه.. رویا: سارا... اگه سارا برگرده... رسول:صندلیو برگردوندم رو به میز... ک.. کدوم سارا!؟ رویا: همون سارایی که تا دم عقد رفتینو نمیدونم چرا بهم زدی عقدتونو... رسول: نمیدونی چرا؟ رویا: اگه اون دلیل مسخره تو میگی که. . رسول: برگشتم سمتش.. دلیل مسخره؟ نمیخوام درموردش حرف بزنیم... باشه هرچی تو میگی درسته.. ولم کن برو بیرون کار دارم... رویا: دلیلت مسخره ست چون صدرا گفته بوده سارا زنم بوده باور کردی.. چون گفته شناسنلمه اش المثنی ست باور کردی ک زنش بوده.. شاید راست گفته شناسنامه اش گم شده... اصلا صدرا از رو حسودی گفته خپدت گفتی گفته نمیزارم بهم برسید.. رسول: همونطور که تایپ میکردم گفتم: باشه هرچی تو میگی درسته بفرما بیرون.. رویا: جواب سوال منو بده.. اگه برگرده چیکار میکنی!؟ رسول: جشن میگیرم..😐 چیکار میخوای بکنم؟ رویا: گوشیم زنگ خورد از سر تاسف سری تکون دادمو رفتم جواب بدم... پ.ن: اگه برگرده چیکار میکنی؟ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ