«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_147 یک هفته بعد:: آوا: ای خدا... هرکاری میکنم به بن بست میخورم... الان 5
#مدافعان_امنیت🇮🇷
#پارت_148
کاترین: احممقققق چههه غلطییی کررردییییی
با وحشت رفتم کنارش....
رسول.. رسول خوبی!
رسول: صورتم از درد جمع شده بود..
لبمو گاز میگرفتم تا صدام در نیاد...
کاترین: بزار ببینم دستتو...
رسول: خودمو کشیدم اونور...
کاترین: میگم بزار ببینمش... انقدر تکون نخوررر...
رسول: حتی نای مقاومت هم نداشتم...
کاترین: چیزی نیست.. گلوله توش نیست فقط بکم خراش برداشته...
کله خر برو دکترو خبر کن...
بدو دیگه حیف نون
ـــــ چند روز بعد ـــــ
شارلوت: نه اینجوری نمیشه... این پسره نم پس نمیشده... این همه بلا سرش اوردیم ولی فایده نداره....
جیمز: بهترین کار اینه که بزنیم دخلشو بیاریمو فلنگو ببندین
کاترین: دهنتو ببند... کسی از تو بیشعور نظر نخواست...
آخه روانی نمیگی بزنم بکشمش چی میشه!
جیمز: کلافه از اتاق اومدم بیرون....
کاترین: به جای رسول یه بلایی سر این نکبت بیار تا خودم نکشتمش...
شارلوت: کجا بفرستم اخه توام!
کاترین: نمیدونم من یه کاری بکن.. نمیدونم.. بفرستش لندن... بفرستش... بفرستش یه قبرستونی دیگه! اه
شارلوت: اینو ول کن... چجوری از رسول حرف بکشیم!
کاترین: بعد از کمی مکث گفتم: آوا
پ.ن¹: آوا🙂🔪
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ