eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
988 دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_151 خونه:: عطیه: اشکام سرازیر شد... دستمو روی شکمم گذاشتمو شروع کردم به ح
🇮🇷 رسول: خانوم؟ کاترین: جانم رسول: میشه بگید من کیم.. اینجا چیکار میکنم... شما کی هستید؟ کاترین: نشستم کنارش... تو آوا حسنی رو میشناسی؟ یا محمد حسنی... یا داوود، سعید، فرشید، امیر.. نمیدونم عطیه رسول: هیچکدوم از اینایی که میگیدو نمیشناسم... اسمشونم به گوشم نخورده... حالا میشه سوالای منو جواب بدید؟ کاترین: بهترین فرصت بود... منم کاترین... تو عاشقم بودی... میخواستیم باهم ازدواج کنیم که این اتفاق برات افتاد... روز عروسیمون ماشین بهت زدو به این روز افتادی... اسمت... اممممم.. اها.. اره... شهروز امینی... رسول: اها... پس یعنی ما میخواستیم عروسی کنیم! کاترین: اره عزیزم... ــــــــــــ شارلوت: جیمز برو دستو پاشو ببند کاترین: عهههه چرااا.. جیمز: حالش ک خوبه کاترین: تو خفه... ببین به چه روزی انداختیمون... شارلوت: چرا اینجا وایسادی برو ببندش دیگه کاترین: واایسااااا... اقا، مگه این حافظشو از دست نداده! این الان اوا که همه چیزشه رو نمیشناسه.. خب پس ما میایم اونو میکنیم ادم خودمون.. شارلوت: اومدیمو دروغ گفت.. کاترین: میگم هیچکیو نمیشناسه.. خود دکترم تایید کرد... پ.ن¹: عوضی چه از فرصت استفاده میکنه😂😐 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ