«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_155 یک هفته بعد: شارلوت: ولی من هنوز به این رسوله اعتماد ندارم کاترین: خی
#مدافعان_امنیت🇮🇷
#پارت_156
یک هفته بعد::
رسول: انقدر کتکم زده بودن نفسم بالا نمیومد...
جیمز اومد تو...
جیمز: با چاقویی که دستم بود... خراش کوچیکی رو بازوش ایجاد کردم... دقیقا همونجایی که شلیک کرده بودم...
رسول: درد داشتم... اما لبمو گاز میگرفتم تا صدام در نیاد....
چشمام داشت بسته میشد که یه سیلی زد تو گوشم... همونم باعث خون دماغ شدنم شد...
ــــــــــ
کاترین: از بیرون برکشتم.. اولین کاری که کردم رفتم پیش رسول....
سرشو به دیوار تکیه داده بودو چشماشو بسته بود... این که باز خونیه....
رفتم سراغ جیمز...
ـــــــ
شارلوت: چیکارش داری...
من گفتم این کارارو بکنه
کاترین: فریاد زدم: چرااا انقدر زجرش میدیییی.. خب بکش راحتش کن..
ــــــــــــ
کاترین: کاری ازم برنمیومد..
رفتم پیش رسول.. نشیتم کنارش...
خواستم با دستمال صورتشو پاک کنم.. اماسرشو کشید عقب...
صبر کن صورتتو تمیز کنم
رسول: نیاز.. ی... نیس.. ت
ــــــــــــــــ
شارلوت: کاترین رفته بود بیرون...پس گوشیو روشن کردمو به جیمز گفتم کارایی که گفتمو انجام بده...
رسول: بازم داشتن فیلم میگرفتن....
خیلی درد داشتم اما بروز ندادم...
جیمز که دید فایده نداره رفتو یه مشت نمک اورد... تمام تن و بدنم لرزید که باید چه دردی رو تحمل کنم....
جیمیز: نمکو ریختم...
رسول: چشمامو بستمو دندونامو روی هم گذاشتمو فشار میدادم تا صدام در نیاد...
دیگه نتونستم تحمل کنم...
صدای آخم همه جارو پر کرد....
ــــــــــــــ
آوا: بازم برام پیامک اومد... دستام میلرزید ولی بازش کردم....
بازم فیلم بود....
پ.ن¹: بازم فیلم!
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫
به کپی رمان راضی نیستم🚫
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
@rooman_gando_1400🇮🇷
@rooman_gando_1400🇮🇷
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ