eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
987 دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#مدافعان_امنیت🇮🇷 #پارت_62 محمد: با تعجب گفتم:: رسول! رسول: شرمنده سرمو پایین انداختم... فقط خواس
🇮🇷 آوا: چند روزی گذشته بود... وقت استراحت بود.. رفتم تو آبدار خونه تا چایی بریزم که یهو نوروزی مث جن ظاهر شد... رسول: تصمیم گرفتم تا از خانم حسنی عذر خواهی کنم اگرم توانشو داشتم حرف دلمو بزنم... آوا: دومتر پریدم هوا و چایی ریخت رو دستم... آخ بلندی گفتم. دستمو گرفتم زیر آب.... احساس میکردم کل بدنم سوخت... رسول: خ.. خو.. بی.. د آوا: نرگس با هراسونی اومد تو آبدارخونه.. نرگس: آوا.. خوبی.. آوا: دستم قرمز شده بود و باد کرده بود.. نرگس: وای.. بیا بریم درمانگاه سایت بدو.. ــــــــــــ نرگس: اینم از این... بهتری الان؟ آوا: با سر جواب دادم نرگس: چیشد اینجوری شد؟ آوا: هیچی بابا.. این آقای محترم بدون هیچ حرفی اومده تو آبدار خونه... منم از ترس سکته کردمو چایی ریخت رو دستم.. بار دومشه! نرگس: که اینطور! پ.ن¹:..... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضوت حرام است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_بی_پایان #پارت_62 محمد: عزیز بهترین؟ عزیز: بهترم... تو.. برو...به کارت برس.. محمد: الان کا
رسول: آقا برنامشونو عوض کردن.. محمد: یعنی چی... الان که دوساعت مونده به پروازش... خب... برنامش چیه.. رسول: هدستو روبه روی اقا محمد گرفتم سارا: فایل صوتی رو پخش کردم شریف: نباید راه بیوفتس شمت فرودگاه؟ شارلوت: از فرودگاه نمیرم... زمینی میرم... نباید اسمم تو لیست مسافرا باشه... دو روز بیشتر نمیمونم تهران... بعدش میام سمت تو... ولی باید توهم بری سمت دزفول اونجا هم دیگه رو میبینیم... شریف: خیلی خب.. هرموقع داشتی راه میوفتاسد سمت دزفول یه روز قبلش بهم خبر بده... شارلوت: اوکی... محمد: هدستو برداشتمو کمی فکر کردم... رسول: الان باید چیکار کنیم؟ محمد: ماهم برناممونو عوض میکنیم... رسول با بچه های لب مرز هماهنگ شو... بهشون بگو کیس مهمیه و کاری باهاشون نداشته باشن... ولی زیر نظر بگیرنشون.. پ.ن: کیس مهمیه... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت ممنوع است🚫 به کپی رمان راضی نیستم🚫 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400🇮🇷 @rooman_gando_1400🇮🇷 ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ