eitaa logo
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
1هزار دنبال‌کننده
6هزار عکس
1.1هزار ویدیو
44 فایل
آغاز: 24/8/1400🍃 شعبه دوممون در روبیکا⇩💌 https://rubika.ir/rooman_gandoo_1400 ورود آقایون ممنوع🚫 کپی رمان و پست ها پیگرد قانونی دارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
امیذوارم خوشتون اومده باشه🙂❤️
بچه ها رمان «قضاوت» یه کلیپ داره که الان کاملا آمادست فقط یه موسیقی میخواد که الان وقت ندارم بگردم پیدا کنم... ان شاءالله بعد امتحانا اون کلیپ روهم میزارم واستون...
سلام روزتون منور به نور خدا... فقط تا ۴ روز دیگه امتحاناتم تموم میشه و بعد از ۱ روز استراحت در خدمتتونم👌🏻✨🌱 🦋
توضیحات:: 2 ماهه که سعید با دختری به اسم لیلا ازدواج کرده... که استاد دانشگاهه فرشید هم با دوست صمیمی لیلا که اسمش نداست نامزد کرده... ــــــــــــــــــ بریم سراغ داستان ـــــــــــــــــ لیلا: سعید آماده شو دیر شد.. سعید: اومدم اومدم... ـــــــــ سعید: بفرمایید دقیقا سر ساعت رسوندمت... الکیم حرص خوردی فقط😂😐 لیلا: ممنون😅❤️ خدافظ.. سعید: مراقب خودت باش.. لیلا: توهم همینطور... ـــــــــــــ سایت ـــــــــــــ جلسه:: محمد: یه کیس جدید که توسط مرد مسنی به اسم حسن فتاحی اداره میشه... البته مطمعن نیستیم که این اسم، اسم واقعیش باشه... رسول، شما زحمت این کارو بکش ببین میتونی اسم واقعی شو پیدا کنی! سعید و داوود، ت میم حسن فتاحی باید بفهمیم با کیا میره و میاد فرشید توهم شنود تلفناشو چک کن هرنکنه کوچیکی میتونه کمکمون کنه... (همگی به معنی اینکه متوجه شدن سرشونو تکون دادن) ــــــــــــــــــــــــــــ لیلا: زمان اولین کلاس تموم شد...دانشجو ها یکی یکی رفتن بیرون خودمم داشتم میرفتم که گوشیم زنگ خورد... شماره ناشناس بود.. اول خواستم جواب ندم بعد گفتم اگه.... جواب دادم الو؟ محسن: سلام لیلا: شما؟ محسن: همون که بزرگت کرد... لیلا: سلام بابا خوبید؟ چه عجب زنگ زدید!؟ محسن: دارم میام ایران.. لیلا: ایران😳 محسن: اهوم لیلا: ب.. ب.. باشه... کی میرسید؟ محسن: امشب راه میوفتم.. لیلا: باشه... رسیدید زنگ بزنید بیام دنبالتون... ـــــــــــــــ شب،خونه ـــــــــــــــ لیلا: سلام سعید جان... خسته نباشی سعید: سلام عزیزم ممنون توهم همینطور لیلا: برو لباساتو عوض کن که شامو بکشم سعید: به قول رسول ایوللل😂😍 لیلا: 😂 ـــــ سر میز شام ــــ لیلا: میگم سعید سعید: جانم؟ لیلا: جانت بی بلا، بابام نیخواد بیاد ایران سعید: عه، به سلامتی... چشمت روشن... کی میرسن حالا؟ لیلا: احتمالا فردا سعید: خودم فردا میرم دنبالش.. فقط یه عکسی چیزی ازشون نشونم بده بشناسم😂 لیلا: وای یعنی بعد دوماه بابای منو نمیشناسی😂 سعید: عزیزم شما عکسی به من نشون دادی؟!😐😂 لیلا: خیر سوال بعدی😂😅 یکم با گوشیم ور رفتم.... بفرمایید اینم عکس بابای بنده سعید: ببی..... با دیدن عکس حرفم نصفه موند.... وایییی برای اینکه به خودم دلداری بدم میگفتم حتما شباهت ظاهریه! لیلا: سعید! کجایی؟ سعید: ها؟! هیچی... لیلا: میگم تو مگه فردا شیفت نیستی! سعید: چرا! لیلا: خب پس خودم میرم دنبال بابا تو به کارت برس☺️ پ.ن:.... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت حرام است🚫 کپی رمان ممنوع می باشد🚫 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام سلام، وی امتحان علومشو داااااد😍🎉
«رمـانـــــ گــانــدویـــی»
#عشق_تا_شهادت #رمان_کوتاه #پارت_1 توضیحات:: 2 ماهه که سعید با دختری به اسم لیلا ازدواج کرده... که ا
فرشید: اقا محمد... محمد: چیشده فرشید فرشید: اقا، فتاحی به یه خانمی زنگ زد گفت امشب پرواز داره برا ایران... محمد: اون که الانشم تو ایرانه.. اون خانمه کی بود؟ فرشید: اجازه بدید... یهجیزایی تایپ کردم عکس با اومد... صاحب این خط این خا.... عه😳 این که... محمد: زن سعیده😳 فرشید: یعنی چی😳 محمد: زن سعید چی صداش میکرد؟ فرشید: بابا محمد: بابا😳 یعنی دخترشه! فرشید: 🤷🏻‍♂ محمد: سعید کجاست الان؟ فرشید: خونه... استراحته.. محمد: فردا شیفته دیگه؟ فرشید: بله ولی ظهر میاد سایت چون صبح باید ت میم فتاحی وایسه ـــــــــــــــ فردا ـــــــــــــــ سعید: دم خونه فتاحی منتظر بودم.. تو این فکر بودم چقدر بابای لیلا به فتاحی شبیه بلاخره اومد بیرون... با اقا محسنی مو نمیزد... نکنه برادر دوقولشه... ولی لیلا که گفت عمو نداره... سعی کردم از افکارم بیرون بیام... رفت سمت فرودگاه... رانندش ساک هاشو گذاشت پایین و خودش سوار شد رفت... اول فک کردم میخواد از شهر خارج بشه ولی مثل اینکه منتظر کسی بود... یه ماشین اومد سمتش... ما.. ماشین لیلا بود😳 باورم نمیشد.... چشمامو مالیدم تا مطمعن بشم... از ماشین پیاده شد... خودش بود😳 سوارش کرد و راه افتاد... پ.ن:... ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ خواندن رمان بدون عضویت حرام است🚫 کپی رمان ممنوع می باشد🚫 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ @rooman_gando_1400 @rooman_gando_1400 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
عضو های جدید خیلی خوش اومدید☺️💛 قدیمیا تاج سرید💕