🔻عاقبت #سیاهی_لشکری #ظلم🔺
بونصر حرمى گويد: مرد كورى را ديدم ، از علت كوريش پرسيدم .
گفت :من جزء #سپاه_عمر_سعد در كربلا بودم ، شب كه شد به خواب رفتم ، در خواب ، رسول خدا( ص) را ديدم كه در كنارش طشتى بود و در ميان آن طشت ، مقدارى خون و يك عدد پر بود، و سپاه عمر سعد نيز حاضر بودند، آن حضرت آن پر را گرفت و به چشم آنها كشيد.
وقتى نوبت به من رسيد، گفتم : اى رسول خدا سوگند به خدا من نه نيزه و نه شمشير و نه تير به طرف حسين (ع) انداختم .
فرمود: افلم تكثر عدونا : (آيا تو بر تعداد دشمنان ما نيفزودى ؟) و به اصطلاح #سياهى_لشكر دشمن نبودى ؟
سپس دو انگشتش (انگشت اشاره و انگشت وسطى ) را به آن خون زد و به چشمم كشيد، صبح كه از خواب بيدار شدم ، خود را كور يافتم .
📚منبع : مناقب ابن مغازلى شافعى ط اسلاميه ص 405 به نقل از مدارك متعدد.
#سکوت_در_برابر_ظلم
❣جمله ی تاکیدی مثبت:
تمام اتفاقات زندگی من نیکوست و در جهت خیر و صلاح من است .
خدایا شکرت...🔻عاقبت #سیاهی_لشکری #ظلم🔺
بونصر حرمى گويد: مرد كورى را ديدم ، از علت كوريش پرسيدم .
گفت :من جزء #سپاه_عمر_سعد در كربلا بودم ، شب كه شد به خواب رفتم ، در خواب ، رسول خدا( ص) را ديدم كه در كنارش طشتى بود و در ميان آن طشت ، مقدارى خون و يك عدد پر بود، و سپاه عمر سعد نيز حاضر بودند، آن حضرت آن پر را گرفت و به چشم آنها كشيد.
وقتى نوبت به من رسيد، گفتم : اى رسول خدا سوگند به خدا من نه نيزه و نه شمشير و نه تير به طرف حسين (ع) انداختم .
فرمود: افلم تكثر عدونا : (آيا تو بر تعداد دشمنان ما نيفزودى ؟) و به اصطلاح #سياهى_لشكر دشمن نبودى ؟
سپس دو انگشتش (انگشت اشاره و انگشت وسطى ) را به آن خون زد و به چشمم كشيد، صبح كه از خواب بيدار شدم ، خود را كور يافتم .
📚منبع : مناقب ابن مغازلى شافعى ط اسلاميه ص 405 به نقل از مدارك متعدد.
#سکوت_در_برابر_ظلم