هدایت شده از مجله دینی نکتههای ناب مهدوی
#داستان
💠داستان یحیی یهودی شهید💠
🌟بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌟
😭چون سرهاى شهدا را با اسرا به شهر حرّان وارد كردند و مردم براى تماشا بيرون آمدند از شهر، يحيى نامى از يهودان مشاهده كرد كه سر مقدّس لب او حركت مىكند نزديك آمد، شنيد كه اين آيت مبارك تلاوت مىفرمايد:
💎وَ سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ .
از اين مطلب تعجّب كرد، داستان پرسيد، براى وى نقل كردند. ترحّمش گرفت، عمامۀ خود را به خواتين علويّات قسمت كرد و جامۀ خزى داشت با هزار درهم خدمت سيّد سجّاد عليه السّلام داد، موكّلين اسرا او را منع كردند، او شمشير كشيد و
پنج تن از ايشان بكشت تا او را كشتند بعد از آن كه اسلام آورد و تصديق حقيقت مذهب اسلام نمود. و قبر او در دروازۀ حرّان است و معروف به قبر يحيى شهيد است و دعا نزد قبر او مستجاب است.
📚منتهی الامال
✅کانال نکته های ناب مهدوی
@rooshanfekr
💠 #داستان💠
💮گویند روزی لئو تولستوی(نویسنده مشهور روس و فعال سیاسی اجتماعی) در خیابانی راه میرفت که ناآگاهانه به زنی تنه زد :
زن بی وقفه شروع به فحش دادن و بد وبیراه گفتن کرد
بعد از مدتی که از فحاشی زن گذشت
تولستوی کلاهش را از سرش برداشت و محترمانه معذرت خواهی کرد و در پایان گفت :
مادمازل من لئو تولستوی هستم
زن که بسیار شرمگین شده بود
عذر خواهی کرد و گفت :
چرا شما خودتان را زودتر معرفی نکردید ؟
تولستوی در جواب گفت :
شما آنچنان غرق معرفی خودتان بودید که به من مجال این کار را ندادید.
@rooshanfekr