eitaa logo
رویان نیوز
2.2هزار دنبال‌کننده
42.6هزار عکس
9هزار ویدیو
116 فایل
💠اخبارمهم وتحــــولات رویـــــــان [رسانه فرهیختگان شهر رویان] ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ در کــــــــــــانــــــــال 🔶 رویــــان نیـــــوز ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ◼️انتقاد،پیشنهادوارسال مطلب به تیم مدیریت @modiran_rooyannews
مشاهده در ایتا
دانلود
آبشار آلوچال در جنگل ابر -زیباست 🌺 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌺 🍃 یَا قاضی الحاجات 🍃 🗓 امروز دوشنبه: 20 آبان 1398 13 ربیع الاول1441 11 نوامبر 2019 💎جرعه ای از نهج البلاغه 🔹درخواست از دیگران 📜 امیرالمومنین علی(ع) فرمودند: آبرویت جامد است، اظهار حاجت آن را مى ریزد، توجه کن آن را نزد چه کسى مى ریزى. حکمت 346 ♨️ @rooyannews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مراسم اولین جلسه استغاثه با حضور استاد: سرسریان امروز: دوشنبه 20آبان ماه مکان: روستای جعفر آباد منبرخانه ابوالفضلیه ساعت:3:15دقیقه منتظرحضور شما خانم های گرامی دراین جلسه هستیم اللهم عجل الولیک الفرج @rooyannews
#تربیتی ⁉️چرا تا داد نزنم فرزندم به حرفم گوش نمیکنه؟ 🔖والد از کودک می‌خواهد؛ کاری را در همان لحظه انجام دهد!! و کودک یا آنرا به تعویق می‌اندازد یا اصلا انجام نمی‌دهد. و والد این‌بار با صدایی بلندتر آنرا تکرار می‌کند و ممکن است عصبانی شده؛ تند و پرخاشگرانه باشد. ▪در این فرآیند کودک چه چیزی یاد میگیرد؟ تا زمانی که مامان یا بابا عصبانی نشده و داد نزده؛ میتونم کاری که میگه رو انجام ندم و اتفاقی نمی افته 👈نتیجه: در مرحله اول خواسته‌های والدین رد می‌شود. تا والدین داد نزنند، حرفشان عملی نمی‌شود. محیط خانه متشنج می‌شود. 👈راه حل درخواست‌هایتان را با شیوه‌های منطقی بگویید به کودک زمان بدهید ، مثلا بگویید تا ده دقیقه دیگه تلویزیون را خاموش کن، یا تا یک ربع دیگه، که عقربه بزرگ به عدد شش رسید بیا غذات رو بخور. برای درخواست از کودک کنار او بروید نه اینکه از آشپزخانه فریاد بزنید. ╔═─┅─═ঊঈ🍇ঊঈ═─┅─═╗ ✨ @rooyannews ✨ ╚═─┅─═ঊঈ🍇ঊঈ═─┅─═╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ۱۹ سال فرزند هراسی در ایران 🖍 خمیر کردن کتابهای مرتبط به فرزندآوری توسط وزارت ارشاد!! 🖍مقابله جدی با ترویج فرزندآوری! 🖍سکوت معنا دار بزرگان در مقابل این خیانت #هولوکاست #وازکتومی #کنترل_نسل #سکوت @rooyannews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 هولوکاست دهه ۷۰ شمسی در ایران ❓🖍 از سال ۱۳۷۲ به بعد در ایران چه اتفاقی افتاد؟ ❓🖍 چند میلیون نفر(مرد و زن) عقیم و نازا شدند؟ ❓🖍 نقش سازمان های بین المللی در این جنایت چه بود؟ ❓🖍 چرا همه در مقابل این اتفاق سکوت کردند؟ #وازکتومی #هولوکاست #کنترل_نسل @rooyannews
📛 | راهش فحش نیست! 🔥 یک عدّه‌ای خیال میکنند اثبات تشیّع به این است که انسان به بزرگان مورد اعتقاد اهل سنّت و دیگران بنا کند مدام بدوبیراه گفتن ☀️ «اعتقاد اسلامیِ مبتنی بر مبانی مستحکم و استدلالات غیرقابل خدشه است. ما دعوت می‌کنیم از همه‌ی دنیای اسلام و از همه‌ی متفکّرین، این وحدتی که امروز دنیای اسلام نیاز دارد، با تدبّر در آیات قرآن و با تأمّل در همین حقایق براحتی به دست می‌آید اگر اهل فکر و اهل مبنا، این مسائل را دنبال کنند.» ⚠️ «البتّه، از این طرف هم بایستی احساسات آنها را تحریک نکنند. یک عدّه‌ای خیال می‌کنند اثبات تشیّع به این است که انسان به بزرگان مورد اعتقاد اهل سنّت و دیگران بنا کند مدام بدوبیراه گفتن؛ نه، این خلاف سیره‌ی ائمّه است. اینکه شما می‌بینید رادیوها یا تلویزیون‌هایی در دنیای اسلام به وجود می‌آید که کار آنها این است که به‌عنوان شیعه و به نام شیعه، به بزرگان مورد اعتقاد بقیّه‌ی فِرق اسلامی بدگویی کنند، این معلوم است که بودجه‌اش بودجه‌ی خزانه‌داری انگلیس است؛ این بودجه‌اش بودجه‌ی انگلیس [است‌]، این شیعه‌ی انگلیسی است. هیچ‌کس خیال نکند که گسترش شیعه و اعتقاد تشیّع و استحکام ایمان شیعی به این بدوبیراه گفتن و به این [طرز] حرف زدن است؛ نخیر؛ اینها عکس عمل می‌کند.» ⛔️ *گ«وقتی شما بدوبیراه گفتید، دُور او یک حصاری کشیده میشود از عصبانیّت، از احساسات و دیگر حرف حق هم برایش قابل تحمّل نیست. ما حرف حسابی خیلی داریم، حرف منطقی خیلی داریم، حرفهایی که هرکسی که صاحب فکر است اگر بشنود، آنها را قبول میکند، خیلی‌ [از این حرفها] داریم؛ بگذارید این حرفها شنیده بشود، بگذارید این حرفها امکان نفوذ در دلهای طرف مقابل را پیدا کند. وقتی شما فحش دادی، وقتی بدوبیراه گفتی، یک سدّی کشیده میشود و این حرف اصلاً شنیده نمیشود، گوش نمیکنند؛ آن‌وقت گروه‌های خبیث و وابسته و مزدور و پول‌بگیر از آمریکا و سیا و اینتلیجنس‌سرویس -مثل داعش و جبهةالنّصره و امثال اینها- با استفاده‌ی از یک مشت آدمهای عامیِ نادانِ غافل، این اوضاع را به راه می‌اندازند که ملاحظه کردید در عراق و در سوریه و در جاهای دیگر به راه انداختند؛ این کارِ دشمن است. دشمن، منتظر فرصت است؛ دشمن از هر فرصتی استفاده میکند. ما حرف حق داریم، حرف منطقی داریم، حرف محکم داریم.» ۱۳۹۵/۰۶/۳۰ 🌺 💫 آیت الله سیدعلی خامنه‌ای و نوجوانان ایران اسلامی 🌱 @Nojavan_Khamenei
✅قابل توجه همشهریان گرامی صبح ها ✅تعویض شناسنامه توسط ثبت احوال در حسینییه قلعه انجام می شود 🔴فرصت را از دست ندهید سریعا اقدام نمایید @rooyannews
🔴 برخورد موتور سیکلت با پیکان مصدوم توسط اورژانس ۱۱۵ به بیمارستان منتقل شد. #آهسته برانید @rooyannews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توهمات عجیب روحانی ادامه دارد... روحانی در جمع مردم رفسنجان: با ادامه برجام سال آینده ما به یک هدف بسیار بزرگ سیاسی و دفاعی و ⁨امنیتی دست می یابیم، سال آینده تحریم تسلیحاتی ایران برداشته خواهد شد شاید باور نکنید ولی هنوز رئیس جمهور امیدواره برجام ثمر بده! @Bisimchimedia
اگر معلم کلاس پنجم هستید.... یا دانش آموز کلاس پنجمی دارید... یا به مطالب آموزشی علاقه مند هستید کانال زیر را از دست ندهید👇👇👇 eitaa.com/fiveclass
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خط و نشان روحانی برای قوه قضاییه رئیس جمهور در جمع مردم یزد: 🔹از قوه قضائیه میخواهم حالا که با فسادهای میلیونی و میلیارد تومانی برخورد می کند، نتایج مبارزه با فسادهای میلیارد دلاری را هم به مردم توضیح دهد. 🔸از همه مسئولین میخواهم پولی که به حلقوم آمریکا رفت و دولت قبل دست روی دست گذاشت پیگیری کند. @rooyannews
رویان نیوز
🎥خط و نشان روحانی برای قوه قضاییه رئیس جمهور در جمع مردم یزد: 🔹از قوه قضائیه میخواهم حالا که با فسا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 با گذشت بیش از ٦ سال از استقرار این دولت؛ چرا اگر فسادی رخ داده تازه باید اعلام کنند؟! 🎥 سخنگوی قوه قضاییه: 🔸تعجب می‌کنیم که آیا رئیس جمهور محترم از پیگیری‌های دستگاه قضا در پرونده بابك زنجاني بی اطلاع است؛ آیا وزارت نفت گزارش اموالی را که قوه قضاییه در اختیار او قرارداده به رئیس جمهور و دولت محترم ارائه نکرده است؟ 🔸 ما مصمم هستیم با فساد مبارزه کنیم؛ با شعار و سخنرانی و دو قطبی سازی بی جهت میدان مبارزه با فساد را خالی نمی‌کنیم 🔸امروز بیش از ٦ سال از استقرار این دولت می‌گذرد؛ چرا اگر فسادی رخ داده الان و تازه باید اعلام کنند که بروید و در دستگاه قضایی شکایت کنید 🔸در دوره اخیر هم مردم شاهد اطلاع رسانی عملکرد‌ها و نتیجه اقدامات دستگاه قضایی بودند نه شعار‌ها و وعده‌هایی که مبنای آن معلوم نیست انتخاباتی است یا اراده دیگری در پشت آن نهفته است. 🔸برای ما بابک زنجانی، کرسنت و استات اویل فرقی ندارد.با دو قطبی سازی بی جهت میدان مبارزه با فساد را خالی نخواهیم کرد. @rooyannews
📣 📣 📣 🎉به مناسبت میلاد فرخنده ختمی مرتبت پیامبر اعظم حضرت محمد(ص)🎊 🔷 پخش فیلم سینمایی "محمدرسول الله" به کارگردانی مجید مجیدی از شبکه یک سیما 🔺قسمت اول: پنجشنبه ۲۳ آبان ساعت ۲۲ 🔻قسمت دوم:جمعه ۲۴ آبان ساعت ۱۵ @rooyannews
رویان نیوز
بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «فصل سوم» قسمت: سی و دوم قم
بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «فصل سوم» قسمت: سی و سوم قم _اداره مرکزی کم کم بازجویی فائقه را جمع و جور کردم. اطلاعات خوبی داد که بخش هایی از اون را مطالعه کردید. هر چند حق دارین که بپرسین چطور به حرف اومد و به این راحتی که حرف نمیزنن و از اسن جور سوالات! حق با شماست. علی الظاهر باید ابتدا از روش های به حرف آوردن اون و هم فکرانش صحبت میکردم و حداقل از یکی دو تا تکنیک نام میبردم و تشریحش میکردم. اما ... بگذریم ... مهم اینه که چی گفت؟ الان مهم نیست که چطوری گفت؟! فائقه را برای مراحل بعدی پرونده و بازجویی های بچه های واحدهای دیگه تحویل دادم. الان دو تا مورد دیگه داشتیم که باید بازجویی میشدن: یکی متین و یکی هم ناهید! نیاز به مشورت داشتم. احساس میکردم باید یکی باشه که از خارج از گود هم ماجراها را ببینه و بتونه فکر برسونه‌. بازی ساده ای نبود. چون ناهید که قطعا ساده به حرف نمیاد. متین هم غیر قابل پیش بینی هست و با اینکه خیلی تابلو هست اما خیلی کسی چیزی ازش نمیدونه! درخواست دادم و حدودا یک ساعت بعدش جلسه گذاشتیم. در طول اون یک ساعت، دو نفری که مقرر کرده بودن، خلاصه پرونده و مدارک را یه بررسی کردند. تو جلسه قرار شد که ابتدا خوب به ناهید دقت کنیم. از دوربین مدار بسته کاملا به حالات و کارهاش دقت کردیم. دیدیم حدودا از یک ساعت قبلش شروع به نماز جعفر طیار کرده و حالا حالاها ادامه داره. اینقدر شمرده و مثلا با حضور قلب اذکار و سوره ها را از حفظ میخوند که برای هممون عجیب بود! ما سرگرم بحث شدیم در حالی که هنوز دوربین داشت ناهید را نشون میداد و هر از گاهی نگاش میکردیم. من گفتم: رفقا این پرونده پیچیده ای نیست اما ذات اشخاصش جوری هستند که دوس دارن پیچیده جلوه کنن. به خاطر همین به بعضی از حرفای فائقه اعتماد ندارم و ممکنه آدرس غلط هم داده باشه. رفقا هنوز جلسات فاطمیه داره برگزار میشه و آدماشونو به هر جا دوست داشتن فرستادن و اونا هم الان مشغولن. درسته تحت نظرن و شرایط تحت کنترله اما ما هنوز نتونستیم به شخص یازدهم برسیم. اون شخص، همون کسیه که به جای آسید رضا پیام میده و داره همه چیزو برنامه ریزی میکنه! یکی از کارشناسان پرسید: با اینکه اینا را گرفتین، اما هنوز اون اکانت فعاله و داره پیام میذاره؟ گفتم: بله! گفت: با اینکه قطعا میدونه خونه قم به هم ریخته و دوستاشو گرفتین! گفتم: آره . این بزن و بگیر ما سبب شد که اونایی که از خونه قم رفتن تهران و داوود دنبالشونه، دسپاچه بشن و به کسانی پناه ببرن که برامون خیلی جالبه و اصلا انتظارش نداشتیم. یکی دیگه از کارشناسا گفت: این خوبه اما خیلی داره دایره انسانی متهمانتون وسیع تر میشه! میترسم به اون نرسیم و از یه طرف دیگه، این همه آدمو نشه جمعش کرد! راست میگفت. ما دنبال کشف مسایل اخلاقی مداحان و بچه هیئتیایی که فریب اینا را خورده بودن که نبودیم. ما تا همین جاش تونسته بودیم عوامل شبکه غیر اخلاقی فعال در این عرصه را پیدا کنیم و دیگه لازم نبود بشینیم دنبال سوتی های مردم بگردیم. به خاطر همین تصمیم بر این شد که اون دخترهایی که داوود دنبالشون بود با حکم دستگیر بشن و مداح و افراد موثر اطرافشون هم دستگیر بشن تا بیشتر از این، بچه مذهبی ها را به قهقرا نبردن! اما ... دیدم چشم یکی از کارشناسا که چشمش به مانیتور بود داره گرد و گردتر میشه! مانیتور پشت سر من بود و نمیدیدم و سرگرم حرف و صورت جلسه کردن بودم که ... دیدم دو نفرشون از جاشون پاشدن و با تعجب و چشمای گرد گفتن: این چش شد؟ چرا افتاد زمین؟! من تا برگشتم برقم گرفت! دیدم ناهید بعد از سجده نمازش افتاده زمین و داره میلرزه!! دیگه نفهمیدم چی شد؟ پاشدم و مثل صاعقه پریدم بیرون و دویدم تا به ساختمون کناری و محل نگهداری ناهید برسم. شاید اگه بگم همش سه دقیقه هم نشد دروغ نگفتم. ولی ... تا رسیدم بالا سرش ... دیدم در اطاقشو باز کردن و دکتر داره ماساژ قبلی و تنفسش میده... دکتر که خیلی هول کرده بود، رو کرد به من و گفت: حاجی بر نمیگرده ... حاجی این داره میره! با داد پرسیدم: چرا؟ چه مرگشه؟ چرا اینجوری شد؟ گفت: نمیدونم ... نمیدونم... که دیدم ای دل غافل... دکتر یواش یواش حرکاتش آرومتر شد و دیگه مثل ناامیدها کار میکرد... که ... ایستاد و چند لحظه بعدش در حالی که حسابی دکتر عرق کرده بود و نفس نفس میزد گفت: متاسفم ..‌. تموم کرد! @rooyannews
بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «فصل سوم» قسمت: سی و چهارم قم _اداره مرکزی خیلی بهم ریختم. اینقدر که صدای ساییده شدن دندونام روی هم میشنیدم. گفتم: دکتر ازش غافل نشو... ممکنه بتونه نبضشو کنترل کنه... یه جونور میشناختم که همین شکلی بود... دکتر بازم غافل نشد و دو سه نفری با پرستاراش افتادن به جونش و حسابی چِکِش کردن! اما ... هیچی به هیچی! مرده بود. انگار سی سال بود که خواب بود. به دکتر گفتم: حدست چیه؟ گفت: قطعا ایست قلبی بوده اما باید ببرمش کالبد شکافی. ببینم چی میشه. تا کی جواب میخوای؟ گفتم: تا یه ساعت دیگه! گفت: حاجی امکان نداره اما تا فردا چشم. اینقدر فکرم مشغول بود که شروع به راه رفتن کردم. ناهید برام یه راز موند. نقشش تو تشکیلاتشون برای همیشه با خودش نباید دفن میشد. در رفتارش و نمازاش و اذکارش و... بویی از ریا و شکلک نمیداد. وقتی به خودم اومدم، دیدم دم درِ اطاقی هستم که فائقه داخلش بود. تا دستمو بردم که در باز کنم، دست یکی از مقامات را روی سینم حس کردم! گفت: لطفا خودتو کنترل کن. اصولی برخورد کن. مثل همیشه حرفه ای باش. نذار دستاویزش بشی. قاضی همین جاست. فقط ببین میتونی ازش اقرار بگیری؟ اقرارش خیلی میتونه راهگشا باشه. در را باز کردم و داخل شدم. تا منو دید، پاشد و به چشمام زل زد! خشم زیادی را از چشمام خونده بود. میدونست که الان با کسی تعارف و شوخی ندارم و با بازجوی دو سه ساعت پیش خیلی فرق دارم. لب باز کرد و گفت: میدونستم اولین جایی که میایی، همین جاست. با خودم گفته بودم که اگه پیداش شد، ینی کار تموم شده و ناهید مُرده! درسته؟ قدم قدم رفتم طرفش... اونم قدم قدم میرفت عقب ... چشم ازش برنمیداشتم ... گفت: تقصیر من نیست. آروم باش. من کاره ای نیستم. گفتم: چرا کشتیش؟ همینجور که قدم قدم میرفت عقب، گفت: گفتم الان همینو میپرسیا ... به من چه؟ ناراحتی قلبی داشت. سکته هم که خبر نمیکنه! در حالی که آستینمو بالا میزدم گفتم: توی لعنتی حتی از وقت تموم کردنشم خبر داشتی! از اینکه سکته و حمله قلبی ممکنه بهش دست بده! گفت: آروم باش تا برات بگم شب آخر چی گذشت ... ما فهمیده بودیم یه خبرایی هست اما نمیدونستیم اینقدر بهمون نزدیکین. تا اینکه دستور اومد که بریم حرم سروقت آسید رضا. ناهید میدونست که نوبت اون هست و باید کارشو تمیز انجام بده و گندی که من زدمو پاک کنه. به خاطر همین، رفت غسل کرد و دو رکعت نماز خوند و ذره ای تربت به زبونش زد و آماده شد که بره حرم. من که از این کاراش حرصم میگرفت ازش پرسیدم: چیه؟ چته؟ ترسیدی؟ حرفی زد که خیلی برام جالب بود: ترس نه اما کار باید برای رضای خدا باشه! میخوام اگه کاری میکنم، ذره ای هوای نفسم توش دخیل نباشه!! بهش گفتم: منی که مسلمون نیستم به اندازه تو برای زدن اینا نیتم صاف نیست ... چی بگم ... لذت هم میبری از کارت؟ دفعه چندمته؟ ناهید در حالی که داشت کفششو میپوشید گفت: غسل و نماز و تربت و اینا را انجام میدم که لذت نبرم از کارم. چه سوالا میپرسی؟ گفت و رفت! به فائقه نردیکتر شدم و گفتم: اقرار میکنم که هنوز نشناختمت اما ... تربتشو به چی آلوده کرده بودی؟ به چی آلوده کردی بودی که اینقدر آنتایم و سر ساعت مشخص، ناهیدو زد زمین؟! چیزی نگفت! گفتم: اون قدری که مطمئتم نشناختمت، همون قدر یقین دارم که کار خودته! پرسیدم به چی آلودش کرده بودی؟ گفت: تو فکر کن به نوعی از میعان گاز سمی! خب؟ ثُمّ ماذا؟ گفتم: همون شیشه کوچیکی که روی اپن آشپزخونتون، کنار کیف و ساعتت بود؟ درسته؟ سکوت پر معنایی کرد. چشماش گرد شد. گفتم: آره؟ درسته؟ همون؟ با حالتی که مثلا داره خودشو کنترل میکنه گفت: فکر کن آره. همون. گفتم: تو وقتی اومدی پشت سرم و هُلم دادی، حس کردم اطراف لبات خیسه. از اون پارچ آب کنار کیفت خورده بودی! درسته؟ گفت: خب که چی حالا؟ گفتم: الان ساعت چنده؟ فکر کنم دیگه کم کم موقع خودته! گفتی چند ساعته عمل میکنه؟ با چشمای گرد و تند گفت: فکر کردی من احمقم؟ گفتم: فکر نمیکردم تربت ناهیدو آلوده کرده باشی که بره و برنگرده! گفت: من هدف داشتم که اونو بزنم. اما تو چی؟ هدفت این بود که متهمی که ممکنه کلی برات حرف بزنه را با چیزی که نمیدونی چیه، بزنیش؟ یه چیزی بباف دور هم که با عقل جور در بیاد! گفتم: درسته. من فقط دنبال اقرار از تو بودم که الان این قصه را بافتم. میخواستم قاضی بشنوه و فیلمش هم ضبط کنه. چیزی نگفت! اما یه چیزی پرسید که دلمو باز آشوب کرد! کثافت پرسید: متین چطوره؟ اون خوبه؟! تا اینو گفت، دلم یه جوری شد! ادامه دارد... @rooyannews
هدایت شده از افسران جوان جنگ نرم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⛔️ روحانی، پس از تحریفِ سیره‌ی امام حسن و امام حسین و امام رضا، این‌بار سنّت پیامبر اکرم را تحریف کرد!!! روحانی: پیامبر با کافران پیمان می‌بست و وقتی آنها پیمان را زیر پا می‌گذاشتند، پیمان دوم را می‌بست! جناب روحانی، چطور لباس پیامبر را بر تن دارید ولی نمی‌دانید که فتح خیبر پس از پیمان‌شکنیِ یهودیان بود؟! ✅به افسران بپیوندید: @Afsaran_ir
🌺 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ 🌺 🍃 یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین 🍃 🗓 امروز سه‌شنبه: ۲۱ آبان 1398 14 ربیع الاول1441 12 نوامبر 2019 💎جرعه ای از نهج البلاغه 🔹میانه روی در ستایش دیگران 📜 امیرالمومنین علی(ع) فرمودند: ستایش بیش از شایستگى چاپلوسى، و کمتر از آنچه لازم است درماندگى یا حسادت است. حکمت 347 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 🏅کانال شهر رویان @rooyannews https://eitaa.com/rooyannews
🔰 ضد انقلابِ امروز 💢امروز ضد انقلاب کسی است که آن کاری که مشغول هست، در آن کار سستی کند، در آن کار بیکاری کند یا وادار کند اشخاصی را که آنها کم کاری کنند، از زیر بار شانه خالی کنند که این ضربه‌ای است به کشور خودشان. 📅 امام خمینی(ره) | ۱۲ دی ۱۳۵۸ @rooyannews
#همسرانه ❌اگر این علایم در شما بود یعنی شوهر بدی هستید! اگر در برابر همسرتان مرموز و تودار هستید! بین کسی که برای غافلگیر کردن همسرش مخفی کاری می کنند و کسی که در مسائل مختلف زندگی پنهان کاری می‌کنند تفاوت وجود دارد. مرد مرموز و مخفی کار یعنی مردی که به هیچ عنوان اجازه نمی‌دهند همسرش به هیچ جنبه از زندگی وی اشراف یافته و اطلاعات داشته باشد. (چه در مسائل مالی و کاری یا در مورد دوستان و خانواده اش) چنین مردی به مرور دیگر حرفی برای زدن با همسرش نداشته و کم‌کم رابطه میان زن و شوهر سرد و بی روح می شود و این یعنی شما نتوانسته اید به عنوان یک مرد سدهای ارتباطی را از میان بردارید. •┈••✾🍃🍎🍃✾••┈• @rooyannews •┈••✾🍃🍎🍃✾••┈•
⛔️به هر حرفی که کودکتان گفت تن ندهید. کودکان بايد با رنج ها و مشکلات طبيعی زندگي آشنا شوند تا افرادی شکننده، رفاه زده و پرتوقع بار نيايند. •┈••✾🍃🍎🍃✾••┈• @rooyannews •┈••✾🍃🍎🍃✾••┈•
هدایت شده از خبرگزاری فارس
📝نظر رهبر انقلاب درباره مسئله‌ی چندهمسری 🔹خدا یکی، محبت یکی و یار یکی @Farsna
رویان نیوز
📚 نمایشگاه کتاب شاهرود گشایش یافت/ ارائه ۲۰۰۰ عنوان کتاب رئیس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شاهرود از
برپایی نمایشگاه کتاب با حضور ۴۰ ناشر کشوری در شاهرود رئیس اداره فرهنگ و ارشاد شاهرود: 🔸نمایشگاه کتاب امسال با دو هزار عنوان و ۲۴ هزار جلد کتاب در بخش‌های مختلف مذهبی، روانشناسی، پزشکی، تاریخی، کودک و نوجوان، کامپیوتر، ادبیات، رمان و ... در شاهرود برپا شد. 🔸این نمایشگاه از ۱۹ آبان به مدت ۲۰ روز از ساعت هشت تا ۲۰ برای بازدید علاقه‌مندان به مطالعه و فرهنگ مکتوب دایر است و کتاب‌های موجود در این نمایشگاه با تخفیف ۵۰ درصدی به کتاب‌دوستان عرضه می‌شود. ✅ جزئیات خبر را اینجا بخوانید: 👉🏻 fna.ir/dd6j6n 💥 آخرین خبرهای شهر رویان 👇🏻 @rooyannews
اطلاعیه... 👈 حضور مدیران در سامانه سامد جهت رسیدگی به مشکلات،شکایات و پیشنهادات مردم. 👈 این هفته،حضور جناب آقای فلاحی-مدیرکل بنیادمسکن انقلاب اسلامی و جناب آقای میرعماد-رئیس جهاد کشاورزی استان سمنان. شهروندان محترم درصورت تمایل می توانند با شماره گیری تلفن سامانه سامد، به شماره ۱۱۱ مشکلات و موانع موجود را با مدیران این دو سازمان مطرح نمایند. زمان تماس: از ساعت ۹ الی ۱۰/۳۰ صبح روز چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۸/۲۲ @rooyannews
🔴 خبر دیگر تایید شد باشگاه خبرنگاران جوان دعوای کاظم جلالی و جوادظریف را #تایید کرد و علت این مشاجره را عدم رای جلالی به فلاحت پیشه برای تصاحب ریاست کمیسیون امنیت ملی عنوان کرد! باشگاه خبرنگاران جوان نوشت: پس از پذیرش استعفای #کاظم_جلالی درمجلس، وی از ظریف میخواهد که شرایط امضای استوارنامه اش را برای سفیر شدن در روسیه فراهم کند اما #ظریف امتناع می کند. علت خودداری ظریف، رای جلالی به ذوالنوری به جای فلاحت پیشه برای #ریاست_کمیسیون_امنیت_ملی بوده است! 🔥 @rooyannews
رویان نیوز
بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «فصل سوم» قسمت: سی و چهارم ق
بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «فصل سوم» قسمت: سی و پنجم قم _اداره مرکزی از بیرون اطاق بازجویی بهم پیام دادن که خیالت از بابت متین راحت. اون چیزیش نیست و الان هم نشسته داره تلوزیون نگا میکنه. فائقه را رها کردم و اومدم بیرون. حجم سنگین فکر ناهید، تمام ذهنمو پر کرده بود و نباید برام مثل راز و معما تموم میشد. همینطور که گوشیمو چک میکردم، یه تماس برای دکتر گرفتم. گفت: دو تا از همکاران دارن روش کار میکنن. بخش زبان و حنجره و مجاری تنفسش و نهایتا شش ها و قلبش به طرز عجیب و زیادی تحت شعاع ماده فعالی قرار گرفته که خیلی خطرناکه و تقریبا جزو اولین قربانیان این نوع ماده هست. نسل جدیدی از ترورهای بیولوژیک که سر مثلا سی یا چهل ساعت اثر مستقیم میذاره! گفتم: چی بگم؟ بعدش منجر به ایست آنی قلبی شده. بسیار خوب. گفت: حاجی تا حالا درباره قربانیانی که زیر دستم میومدند نه از شما و نه از بقیه همکاران سوالی نپرسیدم. اما این فرق میکنه! برام جالب شد! گفتم: ینی چی؟ چطور؟ گفت: روی شقیقه و صورتش علائم لطمه است و جوری هم کهنه شده که مشخصه کارش لطمه بوده! وسط فرق سرش، جای چندین بار قمه زدنه. معمولا پیشونی خانما بر اثر مُهر پینه نمیزنه اما پیشونی این، پینه اونجوری هم نداره اما مثل بقیه زنا هم نیست. دستاش زحمت کشیده است و نرم و نازک نیست. حتی بند مقنعه بلند و بند زیر چادرش دور گردن و کمرش بسته که شاید مثلا اگه باد اومد، به این راحتی حجاب از سرش نیفته! ... و کلی چیزای دیگه. کیه این؟ محافظ رجال و یا علما بوده؟ وقتی اهل بزک دوزک و اصلاحات صورت و گردن و این چیزا نبوده، ینی خیلی گرفتار و یا آدم حسابی بوده؟! مونده بودم چی بگم به دکتر! خودم کم فکر داشتم که دکتر هم داشت آتیشم میزد‌. از بس جنس ناهید، جنس عجیبی بود. حداقلش اینه که از اونا بوده که خیلی معتقدن و وقتی هم معتقد میشن، دیگه چیزی جلودارشون نیست. اما چرا باید حذف بشه؟ فقط یه دلیل داشت و اونم اینه که به شرایطی رسیدن که همه مهره هاشون رو بکشن بیرون! خب وقتی دو تا ماشین فورا خونه را ترک کردن و رفتن و توی قم پخش شدن ... چند نفر هم تهران رفتن و حتی یکبار به همراه اینا تماس نگرفتند ... فقط مونده بود این دو تا ... اما چرا مرگ ناهید؟ تنها فکری که میتونستم بکنم این بود که ... آهان ... ای فائقه آشغال! اون داشت مهره ها را جوری بهم نزدیک میچید که فقط ذهنم درگیر مهره چینی اون بشه! و قطعا فقط یه معنی میتونه داشته باشه و اونم اینه که قراره کسی و یا کسانی را برای مدت مشخصی از جلوی چشم ها دور کنند! اما معمولا برای سرویس ها این راه آخره که دو سه نفر و حتی یه نفر بسوزونن برای حفظ شخص دیگه و یا یه کار خاص و فوق العاده! اما اون شخص یا اشخاص کیا بودن؟! به داوود گفتم برگرده. پرونده اون دخترا و چند تا مداح را بده دست یکی دیگه و حتی از بار پرونده ما کم کنه و برگرده. به حیدر گفتم دور و برش خلوت کنه و یه کم حواسش بیشتر پیش من باشه. خودمم نشستم دوباره پرونده را زیر و رو کردم. اون شب تا صبح فقط و فقط مطالعه کردم و الگوریتم نقش ها و چهره ها کشیدم. با سه سوال جدی روبرو بودم: ۱. اینا کین؟ ۲. قصدشون چیه؟ ۳. مهره های گرون قیمتشون کیا هستن که حتی حاضرن فائقه فوق حرفه ای و ناهید معما رفته را به فنا بدن اما اونا حفظ بشن؟! خب پاسخ به این سه سوال داشت دیوونم میکرد. اگه دقت کنین، کاملا متوجه میشین که جوری نیست ‌که بگیم از سوال اول شروع میکنیم و بعدش دومی و سومی! چون اتفاقا تا سومی کشف نشه، اولی و دومی هم هیچ به هیچ! همش کارم شده بود: توسل و ذکر و توجه! تا اینکه بعد از نماز صبح، فقط به دو اسم رسیدم و بنظرم اینا خیلی مهم بودن اما تلاش کردن که ذهن منو از این دو اسم دور کنن! و اون دو نفر عبارتند از: زن دوم آسید رضا یازدهمین اکانت پسر نوح! @rooyannews
بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «فصل سوم» قسمت: سی و ششم قم _حرم حضرت معصومه با یکی از رفقا در حرم قرار داشتم. طلبه است و خیلی دوسش دارم و کلی با هم شوخی داریم. وقتایی که براش زنگ میزنم و بهش میگم خرابم. فورا میگه: پاشو بیا حرم. رفتم و کلی با هم شوخی کردیم و یه کم برام حرف زد و آرومتر شدم. سن و سالمون بهم نزدیکه. خوبیش اینه که سوال نمیپرسه و حتی بیست ساله از نوجوونی باهمیم اما هنوز نمیدونه چیکاره هستم و تجسس هم نکرده. فقط وقتایی که حالم خوب نیست، دعوتم میکنه یه حرمی. حالا یا حرم حضرت معصومه یا شاه چراغ یا حالا هر جا. اما میشینه برام از امام زمان میگه و از اهل بیت.فکر نکنم سطح و سوادش هم خیلی بالا باشه ها. اما جیگره. پاکه. ماهه. حدودای ساعت ۷ونیم بود که دعوتش کردم کله پاچه. بالاخره قم هست و فلافل و کله پاچه هاش. گفتم: شیخ جان! هر چی میخوای و دوس داری، بدون رعایت تقوای الهی بگو بیاره... بعدشم با نوشابه و چایی زدیمش که بشوره ببره. خلاصه یه کم حال و هوام عوض شد. مخصوصا اینکه بعدشم با خانمم چند کلمه حرف زدم. (توجه داشته باشید که هر روز و هر شب با خانم و بچه ها حرف میزنما اما در این مستند خیلی مجال نقلش پیش نمیاد.) بعدش که با این رفیق و پناه معنویم خدافظی کردم، تصمیم گرفتم یه کم راه برم که هم هضم بشه و هم فکر کنم. به این نتیجه رسیدم که نقطه مشترک و یا بهتره بگم نقطه اتصال این دو شخصی که دنبالشم، کسی نیست به جز خود آسید رضا. گوشیمو آوردم بیرون و براش تماس گرفتم: الو . سلام سیدنا سلام حاجی. ارادت. خوبی الحمدلله؟ شکر. ممنون. عزاداری ها قبول. شکرا . چه خبر حاجی؟ سلامتی. سید کجایی الان؟ بیرونم. دارم میرم پیش یکی از بچه ها نمیخواستی بری درس؟ نه. فاطمیه دوم درسها تعطیله و ایام تبلیغه آهان. اره. خب کجا بیام دنبالت؟ اگه کارتون واجبه، بگو خودم بیام. وسیله دارم. باشه. من ..... همینطور که منتظرش بودم بیاد، با خودم گفتم سید که وسیله نداشت! خیره انشالله. اومد. یه پراید بود. سوار شدیم و رفتیم. بهش گفتم برو سمت بوستان. رفتیم و یه جا پارک کردیم و با هم حرف زدیم. گفتم: سید جان من خیلی بهت اعتماد دارم و دوستت هم دارم. میخوام باهام راحت و روراست باشی و به هیچ وجه دوس ندارم بعدا متوجه بشم که چیزی به من نگفتی و یا بد گفتی و اینا. گفت: تا حالا هم همینطوری بوده مشتی! دروغی از من شنیدی؟ یه کم سکوت کردم و بعدش گفتم: سید تو هنوز با اون اکانت یازدهمی در ارتباطی؟ گفت: آره دیگه. خودتونم که هستید و میبینید داره مدیریت میکنه. گفتم: نه. یه بار دیگه میپرسم: تو با خودش درارتباطی؟ گفت: شخصی نه. خیلی کم. فقط گاهی شعر میفرسته. پریشبم یه مطلب درباره تغییر ذائقه روضه ها و روضه خون ها فرستاد که جالب بود. فقط واسه من تنها نفرستادا. برای بقیه هم داد. یه نفس عمیق کشیدم و زل زدم به چشماش. گفتم: باهاش رابطه داری؟ سید که نفسش بند اومده بود، تلاش کرد آروم باشه و گفت: حاجی من که دارم میگم برات. دیگه ..... ادامه نداد و من همچنان خیلی جدی و بدون هیچ انعطافی بهش زل زده بودم. یه کم هول شد و یه لا اله الا الله گفت و ادامه داد: نگا حاجی. نگا نوکرتم. تو بگو دنبال چی هستی تا من راحتتر و رک و پوس کنده جوابت بدم. گفتم: میشناسیش؟ هیچی نگفت و فقط نگام کرد... گفتم: تو باهاش حرف میزنی گاهی. حتی چند بار هم باهاش دیدار داشتی. بازم چیزی نگفت. فقط آب دهنش قورت میداد. گفتم: اون کیه سید؟ لبشو به زور باز کرد و گفت: اینجوری نیست حاجی. من ... حرفشو قطع کردم و گفتم: تو چی؟ آدم فروش نیستی؟ میخوای همشو گردن بگیری؟ راستی میدونستی پریشب که حرم بودی و یه گوشه واسه بچه های هیئتتون میخوندی، یه نفرو فرستاده بودن که دخلتو بیاره؟ سید اونا کین؟ اون کیه که همتون مثل سگ ازش میترسین؟ سید با دسپاچگی گفت: کی میخواس دخلمو بیاره؟ گفتم: یادته یه خانمه گوشه سمت چپت افتاده بود؟ گفت: آره. از خانمای هیئتمونه. گفتم: میشناسیش؟ گفت: آره. خیلی زن خوبیه. معتقد و کار درست. نگو اون میخواسته کاری بکنه که باورم نمیشه! گفتم: اتفاقا دقیقا خودش بود. غسل و نماز و توسل کرده بوده که بیاد بزنه ناکارت کنه. گفت: نه. نه دیگه. حاجی دیگه داری میزنی جاده خاکی. اینقدر هم همه بد نیستن. گفتم: اسمش ناهید بود؟ با تعجب گفت: اره! ای بابا. از اون بیچاره هم بازجویی کردین؟ اون فقط زن خوب و هیئتی هست. بنده خدا شوت تر از این حرفاست. گفتم: میدونی الان کجاست؟ گفت: چه میدونم والا ! گفتم: میخوای بریم ببینیمش؟ گفت: نه مشتی. چیکار مردم دارم؟ گفتم: نه بذار ببینیمش! برو پزشک قانونی.... با تعجب گفت: ینی چی؟ گفتم: تو سرد است خونه است. کشتنش! فورا با وحشت گفت: یا ابالفضل! حاجی جان بچه هات راس میگی؟