هدایت شده از هیئت عاشقان اباعبدالله الحسین (ع) شهر رویان
نشست بصیرتی
باحضور
جناب سرهنگ فرهنگ دوست
(مسئول سیاسی سپاه شاهرود)
امشب ساعت ۱۸
درمحل پایگاه ثارالله شهر رویان
کانال پایگاه مقاومت ثارالله شهر رویان
@p_sarallah
روز گذشته
- جلسه مسئولین رویان و دیزج
با قصاب های منطقه
از شواهد امر اینگونه پیداست قراره طبق تصمیم مسئولین شهرستان ذبح گوسفند در محل قصابی ممنوع بشه و قصابها فقط از گوشت کشتارگاه برای فروش استفاده کنند.
کانال خبری شهر رویان
@rooyannews
🔰جلسه شرح زیارت عاشورا و بصیرت افزایی توسط سرکار خانم بسطامی هر پنجشنبه ساعت ۱۰ صبح در زینبیه رویان
#امروز
@rooyannews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸نقش ما در #غیبت مولایمان امام مهدی «عجل الله تعالی فرجه الشریف»
🔊 استاد رائفی.پور
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِکَ_الفَرَج
@rooyannews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻شعر کامل «کلامی زنجانی» در همایش #صدای_مردم ☝️
🎥 خنده بس کن دگر ای روحانی/ نا امیدم ز تو لاریجانی
✖️شعرخوانی جنجالی کلامی زنجانی خطاب به روحانی و لاریجانی که بلافاصله برنامه زنده از شبکه سه قطع شد.
«صدای گلایه مردم از زبان شعرا و مداحان»
@rooyannews
یا زن و دختر خیلی خیلی مذهبی که جوری رو مخش کار شده که با وضو و غسل شهادت پا میشه میره دنبال زدن سوژه ای که بهش معرفی کردن ... یا یه زن از خدا بی خبر قرتی و همه کاره که یه روزی روزگاری مسئول واحد خواهران هیئت و حوزه علمیه وابسته به جریان خاص لندن نشین بوده ... و یا یه مشت در و داف کاملا هماهنگ و آموزش دیده اما با ظاهر چادری غیر محجّب برای جذب و تور کردن مداح و آخوندایی که تعداد مخاطبینشون داره کم کم نجومی میشه ... و یا از همش خطرناکتر: یه خانم مرموز سیاسی و کار بلد که به محض نزدیک شدن بچه های ما به دور و برش، بال و پرمون قیچی کردن و از خودمون بد جور خوردیم!!
میبینین رفقا؟ اینا همش دختر و زنه که داره این وسط آره ... بعد ما نشستیم توی اطاق فکرمون و میگیم نخیر!
نمیدونم! ولی بنظرم این یه دعوایی هست که زنا و دخترا بد قاطیش شدن و خودشونم باید جمعش کنن! دیگه ما زیادی داریم سخت میگیریم. مگه بیش از 62 درصد (که البته همه میگن 57 درصد) اکانت های فضای مجازی ایران، خانما نیستن؟
حالا هی بیشینین و بگین: ولش کن! خانما باعث دردسر بیشتر میشن! دیگه کدوم بیشتر؟ یه کاری کنیم بیان وسط و جمعش کنن بره پی کارش!
ادامه دارد ...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل چهارم»
قسمت: پنجاه و نهم
قم _ هتل_ جلسه مشورتی
وقتی به خودم اومدم، دیدم چقدر دفاع کردم از خانما ... دیدم چقدر دمم گرمه و نمیدونستم! اما خدا شاهده چیزی جز همینم نبوده و نیست ... حرف بسیاره و نمیخوام خستتون کنم ... اجازه بدید به تصمیمی که رسیدیم اشاره کنم و ادامه داستان:
خب با این توضیحات و یه وجب روغنی که گذاشتم روش، متقاعد شدن که خانما را هم به بازی راه بدیم و از ظرفیتشون استفاده بشه اما یکی از همون مخالف ها که بچه خیلی خوبی هم هست، پیشنهادی داد که بنظر هممون درست بود. گفت: باشه حاجی ... قبول! چشم ... اصلا از همین حالا شروع میکنیم و باهاشون کار میکنیم ... اما ما از مراکز خودمون، حداکثر بتونیم 200 نفر خانم نیمه مجهز ردیف کنیم ... هنوز خیلی کمه ... و بنظر من کم باشه بهتره ... شما کسی و یا جایی سراغ دارین که بتونن لینک کنن و بشه از ظرفیتشون بهتر استفاده کرد؟
گفتم: نظر بقیه رفقا چیه؟ کیشناسن؟
یکی از رفقا با مسئول واحد خواهران اداره تماس گرفت و بعد از یه ربع رایزنی، متوجه شدیم که اون آمار 200 نفر، میتونه تا 350 نفر هم ارتقا پیدا کنه. خب بازم خدا را شکر. البته این میزان خانم، آماده تر از آقایون بودن ولی در طرح جامع ما بازم کم بودن و باید بیشتر از اینا داشته باشیم.
هر کسی یه چیزی گفت. چون بچه ها همه کارشناسان خبره بودند، معمولا حرفاشون دقیق و حساب شده بود و هر چیزی را به زبون نمیاوردند. به خاطر همین از وقت، حداکثر استفاده میشد. ولی چون متاسفانه تا حالا فکری به حال این ظرفیت عظیم نشده بوده (حداقل برای کار ما فکری نشده بوده) خیلی ریسک و زحمت کار بالا بود.
تا نوبت من شد. من یه نفس عمیق کشیدم ... و مثل اینایی که منتظرن نوبتشون بشه که برگ برندشونو رو کنن و دهن همه رو ببندند، گفتم: آره ... سراغ دارم ... یه خانمی سراغ دارم که الحق و الانصاف حداقل فکرش ده دوازده سال از طرح ما جلوتره ... عملیاتی کردن فکرش هم هیچی که نباشه، چهار پنج سال از ما بازم جلوتره ...
بچه ها گفتن: از اداره خودمونه؟
گفتم: قبول نکرد ... حتی بهش پیشنهاد دادم که بیاد تو مراکز تحقیقاتی و پژوهشگاه های وابسته به خودمون کار کنه، اما گفت دوس دارم طلبه بمونم ...
گفتن: کجاست؟ قمه؟ تهرانه؟
گفتم: نمیدونم ... اما ... شمارشو میتونم از خانمم بگیرم ... چون فکر کنم هنوز با خانمم در ارتباطه ...
گوشیمو آوردم بیرون و دنبال شماره خانمم گشتم ... رفتم از اطاق بیرون ... چون میدونستم اگه خانمم بخواد اذیتم بکنه، نمیتونم تو جمع جوابش بدم!
شمارشو گرفتم و شروع به بوق زدن کرد:
الو ...
سلام ... چطوری؟
سلام ... خودت چطوری؟ خدا بد نده! یاد ما افتادی!
بَده حالا؟ زنگ نزنم که میگی بی وفاست ... بزنمم میگی خدا بد نده!
والا ... آخه شما کجا ... ما کجا ... امنیت جونتون چطورن؟
دست بوسن ... اینجا همه سلام میرسونن خدمتتون!
غلط میکنن ... شوهرمو گرفتن و در عوضش فقط سلاممو میرسونن؟
از پیشت رفتم ... از دنیا که نرفتم که میگی شوهرمو گرفتن!
دنیای من همین دو تا خیابون شیرازه ... خونمه ... اینجا نباشی چه به دردم میخوری؟ سال دراز نیستی و اسمشم میذاری ماموریت ... ای میخوامم نباشه همچین شوهری و همچین ماموریتی ...
آقا ... آقااااا ... مثل اینکه حواست نیستا ... اصلا غلط کردم زنگ زدم ...
خیلی خب ... من از همه برادرا معذرت میخوام ... اصلا برای خودتون ... به درد من که نخورد ... ایشالله شما خیرش ببینین ...
حالا ول کن تو رو قرآن ... چه خبر؟ راستی شماره پریاخانومو
این شکلی!
خب جوابش ساده است : خودمو میگم ... من اون مدت در دایره فرق و مذاهب اداره قم مشغول بودم و به خاطر اینکه میزان دسترسیم هم حفظ بشه، خیلی بی سر و صدا و بی حاشیه عمل میکردم و هر کاری که به عهدم بود، در چارچوب ساعت قانونی کاری انجام میدادم. از هشت ساعت مرخصی ماهانم و همچنین سایر مشوقاتی که داشتیم استفاده میکردم و به خاطر اینکه از خونه و خانواده هم دور بودم، فرصت بیشتری برای مدیریت پشت صحنه و حتی میدانی طرحمون داشتم.
اما خدا را شکر میکنم که لازم نبود همه چیزو از صفر شورع کنم. بچه های قم، زیر پوستی تونسته بودن مقدمات مهم کار را فراهم کنن و من سر سفره نیمه آماده اومدم. وگرنه چنین طرحی که من توی یه صفحه و نیم شرحش دادم و از روش در رفتم که خیلی نخوام توضیح بدم، به همین راحتی و هلو بپر تو گلو نبود! حداقل عقبه شش ماهه داشت و قبل از اون شش ماه هم رفقا زمینه هایی را چیده بودند.
به خاطر همین وقتی به دست من رسید، یکی دو هفته کار میخواست که به پله اجرا و عملیات برسه و کلید کار زده بشه.
خلاصه ...
داشتیم آموزش ها ارائه میدادیم که برای اینکه کلا رد پایی از خودمون نمونه، طرحش را دو دستی تقدیم اون چند تا موسسه کردیم و به اسم خیّر، هزینه های دوره هم اول هر هفته، به حسابشون واریز میشد و فقط یکی دو نفر را مامور کردیم که حواسشون باشه و افرادی که تا آخرش هستن و به دردمون میخورن، از برادرا و خواهرا انتخاب کنند.
اینجوری خیلی بهتر بود.
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpou
امام باقر (علیهالسلام) فرمودند: چون روز جمعه میشود ملائکه مقرب نازل میشوند با آنها صفحاتی از نقره و قلمهایی از طلا است. پس بر در مساجد روی صندلیهائی از نور مینشینند آنگاه مردم را به ترتیب آمدنشان به نماز جمعه نام نویسی میکنند تا وقتی امام جمعه در جایگاه قرار گیرد آنگاه که امام در جایگاه قرار گرفت صفحات را جمع کرده. و در هیچ روز دیگر فرود نمیآیند مگر در روز جمعه.
کافی ج۳ باب فضل الجمعه ح۲ص۴۱۳
@rooyannews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 سلسله جلسات #دفاع_از_شورای_نگهبان 2
🎤 با توضیحات استاد احسان عبادی از اساتید مهدویت کشور و پژوهشگر تاریخ
🎬 قسمت 2
🔰 کاری از کانون مهدویت قائمشهر و اندیشکده فرهنگی اجتماعی آفاق
👈 نشر این فایلها با هر اسم و نامی ، آزاد هست.
#استادعبادی
@rooyannews