eitaa logo
رویان نیوز
2.2هزار دنبال‌کننده
43.2هزار عکس
9.1هزار ویدیو
117 فایل
💠اخبارمهم وتحــــولات رویـــــــان [رسانه فرهیختگان شهر رویان] ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ در کــــــــــــانــــــــال 🔶 رویــــان نیـــــوز ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ◼️انتقاد،پیشنهادوارسال مطلب به تیم مدیریت @modiran_rooyannews
مشاهده در ایتا
دانلود
راهپیمایی باشکوه اقشار مردم شهر رویان با حضور مسئولین درحمایت از نظام جمهوری اسلامی ومیثاق باولایت وشهدا برگزار گردید @rooyannews
هش کجاست؟ گفتم: تهشو نمیدونم اما الان برام راحله موضوعیت داره. باید بدونم به کی و کجا وصله؟ گفت: به چیزی هم رسیدی؟ گفتم: دارم دست و پا میزنم. دیشب با الف پاشده رفته پیش نیروها و جاهای حساس. هنوزم با آسید رضا ارتباط داره و خط اونجا را هم اداره میکنه. اما این اطلاعات برای من اصل و ریشه نمیشه. حاجی من ابزار نیاز دارم اما نمیشه الان برم سراغ ابزارها. گفت: میدونم چی میگی. سخته. تدیّن چی میگه؟ گفتم: من که واقعا شرمندشم. بزرگی کرد و بهم فرصت داده که جمعش کنم اما از اینکه خیلی کنارش نیستم و اول کار جفتمون تقریبا تنهاش گذاشتم، ناراحتم. گفت: خانوادت چطورن؟ نیاوردیشون؟ گفتم: هنوز که زوده. اصلا موضوع دومم همینه. از وقتی به خانمم گفتم باید بیاد تهران، حتی به گوشیمم جواب نمیده و همش بچه ها برمیدارن و میگن مامان دستش بنده! حاجی خنده کرد و گفت: آخی ... بیچاره ها ... اونا هم گرفتاره دست ماها شدن! نفس عمیقی کشیدم و گفتم: بعله! حاجی گفت: علتی که گفتم امشب ببینمت دو تا مسئله است... اما قبلش اینو بگم که وسط سال تحصیلی بچت، اگه میبینی سخته و آسیب میبینه، بذار بمونن و اذیتشون نکن. خودت برو و بیا اما اونا بذار مدرسه بچچطوروم بشه و یه کم خانمت تنهایی بکشه و جای خالیتو ببینه، کم کم از شیراز دل میکنه. گناه داره. اما چاره ای نیست. گفتم: دقیقا. منم به همین رسیدم. خب اون دو نکته ... ادامه دارد ... @mohamadrezhadadpour بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ ✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «فصل پنجم» قسمت: شصت و هشتم تهران_ بیمارستان ... پیش حاج احمد گفت: آره ... ببین! آمار بچه هایی که تو قم مشغولن دارم. بسیار موفق عمل کردند. الان هم دارن وارد فاز شهرستان میشن. کارتون تو بعد مجازی حرف نداشته. ولی سر شب بهشون گفتم ... گفتم مواظب پاتک اون طرف باشن. چون اینجوری که رحمان میگفت، چیزی حدود 5000 حساب فیک در اینستا و توییتر جدیدا شناسایی شده که مستقیم از عربستان و اسرائیل با زبان فارسی توسط حساب های حکومتی و امنیتی اونجاها دارن فعالیت میکنن و ممکنه هر لحظه اقدام مشترک داشته باشن. گفتم: بعیده فعلا اقدام مشترک داشته باشن. اما از اینکه بچه های ما باید حواسشون جمع باشه ... آره ... کاملا درسته. راستی ظاهرا بعضیا هم تو اداره خودمون حساس شدن و حتی ممکنه بخوان ریشه و اصل بچه ها را دربیارن! گفت: خب طبیعیه. شما چیکار کردین؟ گفتم: قرار شده حاجی تدیّن صحبت کنه و ببریمشون زیر دو سه تا از کارگروه های خودمون که اعلام هماهنگی بشه. البته بهتره بگم اعلام اطلاع. (ینی ما میدونیم و اوضاع خاصی نیست و دیگه کسی رو اونا و پیاماشون حساس نشه.) گفت: خیلیم خوب ... کلا میخوام بگم با یه برنامه ریزی حساب شده، گام نرم ماجرا درست و موفق برداشته شده و حالا حالاها تا بیچاره نشن، دست از سرشون برنمیداریم. اما ... اون چیزی که الان تو درگیرش هستی، به خاطر یه اکانت به کسی رسیدی که حداقلش میشه گفت آشکار شده که به خارج از کشور وصله ولی هنوز نمیدونیم کدوم سرویس؟ این اولا ... ثانیا برنامه داخلیش چیه؟ و با کیا داره کار میکنه؟ گفتم: آره ... درسته ... گفت: خب حالا با این حساب، برنامت چیه؟ گفتم: من فعلا خط و ربطش درآوردم ... این راحله خط و ربط دینی و مذهبی داره ... جلسه روضه و اخلاق داره و با سه چهار تا مداح گنده هم در ارتباطه و یه عالمه هم در و داف دور و برش ریختن و با عالِم و مرجع مسئله داری نیست که ارتباط نداشته باشه و از این داستانا . گفت: تازه اگه بگیم خودش هست و پوشش موشش کسی نیست! گفتم: حاجی تو رو قرآن نترسونم. اما ... آره ... همینه! تازه اگه فقط خودش باشه. گفت: جنس کارش شبیه کیه؟ گفتم: منظورتون اینه که شبیه کدوم سرویسه؟ گفت: آره گفتم: چه بگم والا ... یه جوریه ... درباره ارتباط با بیت مرجعیت و قم و هیئات و این چیزا کاملا پشت پرده و سکرت ... اما در ارتباط با الف و رفت و آمدش با الف، کاملا علنی ... جوری که ماشین میاد دنبالشو میرن جلسات حساس و ... الان بگم شکل کدوم سرویسه؟ گفت: الف چیکاره است؟ گفتم: غیر از مداحی؟ گفت: آره! گفتم: یه شرکت داره که حدودا سه چهار ساله شروع به فعالیت کرده. گفت: شرکت چی؟ گفتم : ................. گفت: باریک الله! بالاخره یه بیزینسمن مداح هم دیدیم. گفتم: خودش که مال این حرفا نیست. همون رفیق فابریکش که از طرف زنش قوم و خویش آدم گنده های سیاسی هست و اسمش گذاشتیم آقای ب، شرکتو از نظر اجرایی میچرخونه. الف بیشتر تو کار اعتبار و شاخص شدن شرکت و روابط خارج از شرکت و این چیزاست. گفت: جالبه! حالا راحله کجاست؟ گفتم: آهان ... اومدیم سر اصل ماجرا ... کجاشو دیدی؟ طبق آماری که قبلا داشتیم اما امروز چک کردم و مطمئن تر شدم، دیدم راحله اول به عنوان منشی، بعدش هم به عنوان یکی از اعضای هیئت مدیره و الان هم نمیدونم چطور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻شورای نگهبان پرونده نمایندگان ردصلاحیت شده را به قوه‌قضائیه ارسال کند 🔹حسینی‌شاهرودی سخنگوی کمیسیون اقتصادی مجلس در گفتگو با تسنیم با اشاره به ردصلاحیت ۹۰ نماینده مجلس از سوی شورای نگهبان برای انتخابات دوم اسفند، گفت: قوه‌قضائیه به جرم نمایندگانی که برای دلیل فساد مالی ردصلاحیت شده‌اند با جدیت برخورد کند. 💎کانال خبری شهر رویان @rooyannews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👆👆👆 ✅ بخشدارمحترم بخش مرکزی و شهرارمحترم رویا ن وریئس شورای شهررویان جناب حاج سید جعفر میرغفوری نوری ریئس آب منطقه ای اب منطقه ای جهت بررسی راهکارهای اجرایی رفع تصرفات مسیل شاهقلی جاده رویان ماه بین پل اتوبان وراه آهن @rooyannews
یه که دیگه شرکت نمیره اما به قول مداحا عنایت داره بهشون! گفت: پس راحله هم اونجاست. سفره ای پهن شده و ... جالبه ... این روزا تاسیس شرکت و فعالیت های اقتصادی، پوشش خیلی خیلی موجّه و خوبی هست. گفتم: به خاطر همین، مفیدترین کار امروزم، این بود که عصر نشستم زیر و روی شرکتو درآوردم. گفت: شرکت خاصی هست. شک برانگیز و پول شویی و این چیزا هم نداره که بگیم بچه های اداره روش حساس بشن و حاشیه ساز بشه. اما آخه روابط خارجی که یه جاهایی پیدا میکنه اذیتم میکنه! گفتم: راستی حاجی! فرصتم خیلی محدود بود و بخاطر فاصله ای که از پرونده گرفته بودم، یه کم از حافظم رفته بود... اما سر شب تو اداره دوباره ورق که میزدم یه چیزای جالبتری نظرمو جلب کرد... مثلا یه بار ساجده (زن دوم آسید رضا) گفت راحله ایرانی الاصل نیست ... اما وقتی بچه ها تحقیق کردند، فهمیدن که ایرانی الاصل هست اما ... نقطه مشترک هر دو خبر این بود که راحله حداقل بیست سال در فرانسه زندگی میکرده! گفت: فقط اونجا زندگی کرده؟ گفتم: حالا همین ... بی صاحاب با موسسه یادوشم اسرائیل هم که تو فرانسه و انگلستان بیشترین فعالیت را داره ارتباط داشته. اما بالاخره به وطنش ینی ایران برمیگرده و میشه همین وضعی که داریم میبینیم. گفت: نه ... صبر کن ... زود رد نشو ... یادوشم و اسرائیل برای خودت ... اما فرانسه و انگلستان جالبه برام! گفتم: خب این دقیقا همین چیزی هست که دیگه نمیتونم چراغ خاموش حرکت کنم. منظورم اینه که اگه بخوام پیگیری کنم، دیگه فکر نکنم بشه به این راحتی و بدون دردسری حرکت کرد. حاجی رو کرد به طرف رحمان. گفت: محمد برو رحمانو بیدارش کن! گفتم چشم و رفتم بالا سر رحمان و آروم صداش کردم. وقتی بیدار شد، یه نگا به ساعت انداخت. دید ساعت از 2 گذشته. در حالی که چشماشو میمالوند گفت: تو اینجا چی میخوای؟ گفتم: رحمان وجدانا باید نوبل بهترین همراه مریض را بدن به خودت! پاشو حاجی کارت داره! پاشد اومد پیش حاجی. حاجی بهش گفت: ببین میتونی مشخصات راحله را با سفارت فرانسه تطبیق بدی ببینی اونجا چی داره؟ رحمان گفت: رفیقم امشب شیفت نیست. بذار صبح آمارشو براتون درمیارم. اگه بخوای میتونم از اداره خودمون دربیارما. حاجی گفت: سه ساعته دعوامون همینه که از اداره نمیخوایم فعلا آمار بگیریم. پس صبح خبرشو به محمد بده! ادامه دارد ... @mohmadrezahadadpour بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ ✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «فصل پنجم» قسمت: شصت و نهم تهران_ ستاد از کله صبح چشمام دوخته بودم به مانیتور و گوشیم. هم منتظر حرک جدید از طرف الف و راحله بودم و هم منتظر پیام و یا تماس رحمان. این که میگن انتظار از درد دندون بدتره، حقیقتا راست گفتند. خبری از الف و راحله نبود. اما پیامی در بعضی گروه های مذهبی خاص و معلوم الحال که همه تقریبا میدونن توی اون گروه ها چی میگذره، داشت پخش میشد که جالب بود برام. نوشته بود: «السلام علیکم یا اهل بیت النبوه سخنرانی روشنگرانه و اخلاقی فاضله ارجمند؛ سرکار خانم دکتر ............... (راحله) استاد برجسته حوزه و دانشگاه پیرامون: مقدمات میهمانی خدا در رجب و شعبان مکان: ................ زمان: امروز، ساعت 17 » داشتم بالا میاوردم. استاد حوزه و دانشگاه؟! فاضله ارجمند؟! سخنرانی اخلاقی؟! خدایا اینا چقدر پشتشون گرم بوده که فرصت کردن تا جایی پیش برن که مردم براشون تبلیغ کنن و زیر منبر درس اخلاقشون بشینن؟! درگیر بد و بیراه گفتن به این و اون تو دلم بودم که رحمان پیام داد: «سلام حاجی. هستی؟ سلام. آره. کُشتیم از انتظار! ببخشید. زودتر از این نمیشد. خب؟ بگو! چی شد؟ حاجی این زنه حداقل دو سال و خورده ای کارمند سفارت فرانسه بوده. توی خود تهران. هنوزم ظاهرا کد پرسنلیش فعاله! یا علی! جدی میگی؟ پس ماجرای سکونت و ولادت و این چیزا که ما توی فرانسه و ایران درگیرش بودیم، این بوده که یارو کارمنده! آره. ضمنا حاج احمد گفت اگه تونستی یه چک کن ببین اونطرف چیکاره بوده؟ چطور؟ ینی ممکنه اون طرف مثلا نظامی بوده باشه؟ هیچی تو این شرایط محال نیست! یهو دیدی افسر اطلاعاتی اونجا از آب دراومد! باشه. ممنونم. چیزی دیگه هم هست که باید بدونم؟ یه چیز دیگم هست. اسم زن دوم آسید رضا چی بود؟ ساجده! چطور؟ ظاهرا اونم یه مدت تو سفارت انگلستان بوده. دروغ میگی! به قرآن! کار پاس و ویزای اغلب آخوندای مسئله دار که مثلا برای تبلیغ به انگلستان میخواستن برن اما در اصل برای ملاقات های مشکوک رفت و آمد میکردن و همچنین ورود آخوندای موسسه های ضد شیعی لندن که با یادوشم و یاسر الحبیب و مرجعیت و اینا کار میکردند، همین ساجده راست و ریس میکرده! عجب! حالا چی شد یهویی یاد ساجده افتادی؟ یادش نیفتادم. از قبل میدونستم که بچه های قم دارن روی اون کار میکنن اما نمیدوستم ظرف یه هفته اخیر که دستگیر شد و بع
د از اون شبی که تو رفته بودی خونشون، اعتراف کرده. بچه ها هم صحت سنجی کردن و فهمیدن که آره. واقعیت داره. عالی شد. دم بچه های قم گرم. دیگه چی؟ دیگه سلامتیت. راستی برای حاجی دعا کن. فردا عمل داره. تست بی هوشی داده اما خیلی جالب نبوده. دارم از ترس سکته میکنم. نگرانشون بودم. نگران تر شدم. چشم. محتاجم به دعا. فقط لطفا بی خبرم نذار. چشم. فعلا. راستی بازم کاری داشتی بگو. این سفارش موکد حاجیه. چشم. ممنونم ازت. یاعلی» اول کاری که رحمان گفت انجام دادم. فورا دادم استعلام کنن که آیا راحله اون طرف، سِمَت نظامی و یا امنیتی داشته یا نه؟ جواب استعلامش چند ساعت طول کشید. اما منفی بود. خب وقتی منفی بشه، میره تو خط سیاسی و فرهنگی. که اینم از اولش خودم حدس زده بودم. خب ... این از این! حالا باید قدم به قدم جلو میرفتم و ادامه مسیر ... تصمیم گرفتم یه جورایی از جلسه عصر راحله کسب اطلاع کنم. به رحمان گفتم یه نفر از خانم های مورد اعتماد را بهم معرفی کنه. معرفی کرد. دعوتش کردم و حدودای ساعت یازده بود که اومد. با هم صحبت کردیم: «خب! تشکر میکنم از شما که با این همه دغدغه و کار، وقت گذاشتید. خواهش میکنم. امر بفرمایید! موضوصورتجلسه امروز عصر هست. به این آدرس... (نگاهی به آدرس انداخت و گفت) آره ... اینجا را میشناسم. خیلیم شلوغ میشه. بسیار خوب. لطفا همه چیز را بررسی و آنالیز کنین. چشم. تمرکزم بیشتر رو چی باشه؟ محتوای سخنرانی سخنران اصلی! اطرافیانش... افراد و تیپ و حضور و همه چیزایی که مردم میبینن و نمیبینن! چشم. دیگه امری نیست؟ تشکر! بفرمایید.» ادامه دارد... @mohamadreahadadpour بسم الله الرحمن الرحیم ⛔️پسر نوح⛔️ ✍🏽 نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی «فصل پنجم» قسمت: هفتاد تهران_ ستاد توی همون حین انجام ماموریت و حل معما و این چیزا بودم که از گوشی خانمم برام پیام اومد. نوشته بود: سلام. دوستت دارم. معذرت میخوام! چرا برام زنگ نمیزنی؟ من که خیلی تعجب کردم، برداشتم نوشتم: جان؟! من نبودم که روزی سه چهار بار زنگ زدم و همش گوشیو میدادی به بچه ها و خودت پشت خط نمیومدی؟! نوشت: حالا اشکال نداره. اگر بازم بزنی، برمیدارم. دیگه شک کرده بودم. براش نوشتم: یه چیزی بگم، به بچه هامون نمیگی؟ نوشت: نه بابایی! بگو! دیگه از خنده داشتم هلاک میشدم که نوشته بود «نه بابایی!» فکر کنم خودشم متوجه اشتباهش شده بود که فورا نوشت: باشه به کسی نمیگم! نوشتم: ببین پسرم! قربونت برم. من که مامانتو دوس دارم. بهتره یه کم بری رو مخ اون کار کنی. نه من. من که هماهنگم. اون گوشیو برنمیداره. نوشت: خب بابایی من که گوشی تو توی دستم نیست که بخوام مخ اونو بزنم. فقط گوشی مامان پیشمه. بازم خندم گرفت و نوشتم: الهی قربون دل صافت برم. اشکال نداره. من اینقدر زنگ میزنم که مامانت برداره و باهام حرف بزنه! نوشت: پس من و آبجیم خودمونو به خواب میزنیم که مجبور بشه جوابت بده! تو همین حالت خنده و عشق و حال با پسرم بودم که گزارش اون خانم اومد و خندم حروم شد. گزارش تلخ اما جالبی بود. در بخشی از اون گزارش اومده بود که: «... حدودا نیم ساعت زودتر رفتم اما جای خوب گیرم نیومد و مجبور شدم با فاصله بشینم. ظاهرا باید حداقل یکی دو ساعت قبل از شروع جلسه اونجا باشیم تا جای خوب گیرمون بیاد. ... نامبرده بسیار جذاب و با دقت های خاص به نحوه پوشش و صورت و... وارد مجلس شد. زبان بدن او کمتر از تیغ بیانش نبود و برای دقایقی احساس میکردم که نفس در سینه مخاطبان که جمعیت زیادی هم بودند حبس شده است! موضوع سخنرانیش درباره محور بودن امیرالمومنین علیه السلام برای حب و بغض بود. میگفت: محور حب و بغض ما، باید بر اساس ولایت علی باشد نه صلاحدید این و آن بر اساس خورده فرمایشات سیاسی و مصلحتی! میگفت: من اگر بخواهم علنا لعن میکنم و کسی هم نمیتواند جلوی عقاید کسی را بگیرد اما فکر میکنم اصلا قصه این حرفها نیست. بلکه عده ای قصد آبروریزی شیعه را دارند. دور نیست که روزی همین ها خم بشن و دست و پای عمری ها را ببوسند. امروز به آنها برادر میگویند. فردا لابد حق الارث برای آنها قائل میشوند و پس فردا هم ... میگفت: اگر خدا زاییده نشده، علی هم زاییده نشده. و اگر خدا زاییده شده، علی هم زاییده خلق خداست. اصلا بین خدا و علی، نسبت خالق و مخلوقی نیست. بلکه اصلا در نسبت هایی که به ما معرفی میکنند درنمی آید! سخنرانیش حدودا دو ساعت طول کشید و پس از آن شروع به خواندن کرد و نیم ساعت اشعار غلو آمیز میخواند و مردم را به تکرار دعوت میکرد. مثلا یکی از ابیاتش این بود: ماها که علی را خدا میدانیم کفرش به کنار، عجب خدایی داریم! ضمنا در اثناء سخنرانی، دو سه نفر غش کردند و موقع مداحی همین خانم، هم صدای جیغ عزا و هم صدای کِل کشیدن وجد و شادی، کل محل را برداشته بود! بخش هایی از این مجلس قرار بوده به صورت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا