#امروز👆👆👆
✅ #جلسه بخشدارمحترم بخش مرکزی و شهرارمحترم رویا ن وریئس شورای شهررویان جناب حاج سید جعفر میرغفوری #مهندس نوری ریئس آب منطقه ای
#کارشناس اب منطقه ای جهت بررسی راهکارهای اجرایی رفع تصرفات مسیل شاهقلی جاده رویان
ماه بین پل اتوبان وراه آهن
@rooyannews
یه که دیگه شرکت نمیره اما به قول مداحا عنایت داره بهشون!
گفت: پس راحله هم اونجاست. سفره ای پهن شده و ... جالبه ... این روزا تاسیس شرکت و فعالیت های اقتصادی، پوشش خیلی خیلی موجّه و خوبی هست.
گفتم: به خاطر همین، مفیدترین کار امروزم، این بود که عصر نشستم زیر و روی شرکتو درآوردم.
گفت: شرکت خاصی هست. شک برانگیز و پول شویی و این چیزا هم نداره که بگیم بچه های اداره روش حساس بشن و حاشیه ساز بشه. اما آخه روابط خارجی که یه جاهایی پیدا میکنه اذیتم میکنه!
گفتم: راستی حاجی! فرصتم خیلی محدود بود و بخاطر فاصله ای که از پرونده گرفته بودم، یه کم از حافظم رفته بود... اما سر شب تو اداره دوباره ورق که میزدم یه چیزای جالبتری نظرمو جلب کرد... مثلا یه بار ساجده (زن دوم آسید رضا) گفت راحله ایرانی الاصل نیست ... اما وقتی بچه ها تحقیق کردند، فهمیدن که ایرانی الاصل هست اما ... نقطه مشترک هر دو خبر این بود که راحله حداقل بیست سال در فرانسه زندگی میکرده!
گفت: فقط اونجا زندگی کرده؟
گفتم: حالا همین ... بی صاحاب با موسسه یادوشم اسرائیل هم که تو فرانسه و انگلستان بیشترین فعالیت را داره ارتباط داشته. اما بالاخره به وطنش ینی ایران برمیگرده و میشه همین وضعی که داریم میبینیم.
گفت: نه ... صبر کن ... زود رد نشو ... یادوشم و اسرائیل برای خودت ... اما فرانسه و انگلستان جالبه برام!
گفتم: خب این دقیقا همین چیزی هست که دیگه نمیتونم چراغ خاموش حرکت کنم. منظورم اینه که اگه بخوام پیگیری کنم، دیگه فکر نکنم بشه به این راحتی و بدون دردسری حرکت کرد.
حاجی رو کرد به طرف رحمان. گفت: محمد برو رحمانو بیدارش کن!
گفتم چشم و رفتم بالا سر رحمان و آروم صداش کردم. وقتی بیدار شد، یه نگا به ساعت انداخت. دید ساعت از 2 گذشته. در حالی که چشماشو میمالوند گفت: تو اینجا چی میخوای؟
گفتم: رحمان وجدانا باید نوبل بهترین همراه مریض را بدن به خودت! پاشو حاجی کارت داره!
پاشد اومد پیش حاجی. حاجی بهش گفت: ببین میتونی مشخصات راحله را با سفارت فرانسه تطبیق بدی ببینی اونجا چی داره؟
رحمان گفت: رفیقم امشب شیفت نیست. بذار صبح آمارشو براتون درمیارم. اگه بخوای میتونم از اداره خودمون دربیارما.
حاجی گفت: سه ساعته دعوامون همینه که از اداره نمیخوایم فعلا آمار بگیریم. پس صبح خبرشو به محمد بده!
ادامه دارد ...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohmadrezahadadpour
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
✍ نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل پنجم»
قسمت: شصت و نهم
تهران_ ستاد
از کله صبح چشمام دوخته بودم به مانیتور و گوشیم. هم منتظر حرک جدید از طرف الف و راحله بودم و هم منتظر پیام و یا تماس رحمان. این که میگن انتظار از درد دندون بدتره، حقیقتا راست گفتند.
خبری از الف و راحله نبود. اما پیامی در بعضی گروه های مذهبی خاص و معلوم الحال که همه تقریبا میدونن توی اون گروه ها چی میگذره، داشت پخش میشد که جالب بود برام. نوشته بود:
«السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
سخنرانی روشنگرانه و اخلاقی فاضله ارجمند؛ سرکار خانم دکتر ............... (راحله)
استاد برجسته حوزه و دانشگاه
پیرامون: مقدمات میهمانی خدا در رجب و شعبان
مکان: ................
زمان: امروز، ساعت 17 »
داشتم بالا میاوردم. استاد حوزه و دانشگاه؟! فاضله ارجمند؟! سخنرانی اخلاقی؟! خدایا اینا چقدر پشتشون گرم بوده که فرصت کردن تا جایی پیش برن که مردم براشون تبلیغ کنن و زیر منبر درس اخلاقشون بشینن؟!
درگیر بد و بیراه گفتن به این و اون تو دلم بودم که رحمان پیام داد:
«سلام حاجی. هستی؟
سلام. آره. کُشتیم از انتظار!
ببخشید. زودتر از این نمیشد.
خب؟ بگو! چی شد؟
حاجی این زنه حداقل دو سال و خورده ای کارمند سفارت فرانسه بوده. توی خود تهران. هنوزم ظاهرا کد پرسنلیش فعاله!
یا علی! جدی میگی؟ پس ماجرای سکونت و ولادت و این چیزا که ما توی فرانسه و ایران درگیرش بودیم، این بوده که یارو کارمنده!
آره. ضمنا حاج احمد گفت اگه تونستی یه چک کن ببین اونطرف چیکاره بوده؟
چطور؟ ینی ممکنه اون طرف مثلا نظامی بوده باشه؟
هیچی تو این شرایط محال نیست! یهو دیدی افسر اطلاعاتی اونجا از آب دراومد!
باشه. ممنونم. چیزی دیگه هم هست که باید بدونم؟
یه چیز دیگم هست. اسم زن دوم آسید رضا چی بود؟
ساجده! چطور؟
ظاهرا اونم یه مدت تو سفارت انگلستان بوده.
دروغ میگی!
به قرآن! کار پاس و ویزای اغلب آخوندای مسئله دار که مثلا برای تبلیغ به انگلستان میخواستن برن اما در اصل برای ملاقات های مشکوک رفت و آمد میکردن و همچنین ورود آخوندای موسسه های ضد شیعی لندن که با یادوشم و یاسر الحبیب و مرجعیت و اینا کار میکردند، همین ساجده راست و ریس میکرده!
عجب! حالا چی شد یهویی یاد ساجده افتادی؟
یادش نیفتادم. از قبل میدونستم که بچه های قم دارن روی اون کار میکنن اما نمیدوستم ظرف یه هفته اخیر که دستگیر شد و بع
د از اون شبی که تو رفته بودی خونشون، اعتراف کرده. بچه ها هم صحت سنجی کردن و فهمیدن که آره. واقعیت داره.
عالی شد. دم بچه های قم گرم. دیگه چی؟
دیگه سلامتیت. راستی برای حاجی دعا کن. فردا عمل داره. تست بی هوشی داده اما خیلی جالب نبوده. دارم از ترس سکته میکنم.
نگرانشون بودم. نگران تر شدم. چشم. محتاجم به دعا. فقط لطفا بی خبرم نذار.
چشم. فعلا. راستی بازم کاری داشتی بگو. این سفارش موکد حاجیه.
چشم. ممنونم ازت. یاعلی»
اول کاری که رحمان گفت انجام دادم. فورا دادم استعلام کنن که آیا راحله اون طرف، سِمَت نظامی و یا امنیتی داشته یا نه؟
جواب استعلامش چند ساعت طول کشید. اما منفی بود. خب وقتی منفی بشه، میره تو خط سیاسی و فرهنگی. که اینم از اولش خودم حدس زده بودم.
خب ... این از این!
حالا باید قدم به قدم جلو میرفتم و ادامه مسیر ...
تصمیم گرفتم یه جورایی از جلسه عصر راحله کسب اطلاع کنم. به رحمان گفتم یه نفر از خانم های مورد اعتماد را بهم معرفی کنه. معرفی کرد. دعوتش کردم و حدودای ساعت یازده بود که اومد. با هم صحبت کردیم:
«خب! تشکر میکنم از شما که با این همه دغدغه و کار، وقت گذاشتید.
خواهش میکنم. امر بفرمایید!
موضوصورتجلسه امروز عصر هست. به این آدرس...
(نگاهی به آدرس انداخت و گفت) آره ... اینجا را میشناسم. خیلیم شلوغ میشه.
بسیار خوب. لطفا همه چیز را بررسی و آنالیز کنین.
چشم. تمرکزم بیشتر رو چی باشه؟
محتوای سخنرانی سخنران اصلی! اطرافیانش... افراد و تیپ و حضور و همه چیزایی که مردم میبینن و نمیبینن!
چشم. دیگه امری نیست؟
تشکر! بفرمایید.»
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadreahadadpour
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
✍🏽 نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل پنجم»
قسمت: هفتاد
تهران_ ستاد
توی همون حین انجام ماموریت و حل معما و این چیزا بودم که از گوشی خانمم برام پیام اومد. نوشته بود: سلام. دوستت دارم. معذرت میخوام! چرا برام زنگ نمیزنی؟
من که خیلی تعجب کردم، برداشتم نوشتم: جان؟! من نبودم که روزی سه چهار بار زنگ زدم و همش گوشیو میدادی به بچه ها و خودت پشت خط نمیومدی؟!
نوشت: حالا اشکال نداره. اگر بازم بزنی، برمیدارم.
دیگه شک کرده بودم. براش نوشتم: یه چیزی بگم، به بچه هامون نمیگی؟
نوشت: نه بابایی! بگو!
دیگه از خنده داشتم هلاک میشدم که نوشته بود «نه بابایی!»
فکر کنم خودشم متوجه اشتباهش شده بود که فورا نوشت: باشه به کسی نمیگم!
نوشتم: ببین پسرم! قربونت برم. من که مامانتو دوس دارم. بهتره یه کم بری رو مخ اون کار کنی. نه من. من که هماهنگم. اون گوشیو برنمیداره.
نوشت: خب بابایی من که گوشی تو توی دستم نیست که بخوام مخ اونو بزنم. فقط گوشی مامان پیشمه.
بازم خندم گرفت و نوشتم: الهی قربون دل صافت برم. اشکال نداره. من اینقدر زنگ میزنم که مامانت برداره و باهام حرف بزنه!
نوشت: پس من و آبجیم خودمونو به خواب میزنیم که مجبور بشه جوابت بده!
تو همین حالت خنده و عشق و حال با پسرم بودم که گزارش اون خانم اومد و خندم حروم شد. گزارش تلخ اما جالبی بود. در بخشی از اون گزارش اومده بود که:
«... حدودا نیم ساعت زودتر رفتم اما جای خوب گیرم نیومد و مجبور شدم با فاصله بشینم. ظاهرا باید حداقل یکی دو ساعت قبل از شروع جلسه اونجا باشیم تا جای خوب گیرمون بیاد.
... نامبرده بسیار جذاب و با دقت های خاص به نحوه پوشش و صورت و... وارد مجلس شد. زبان بدن او کمتر از تیغ بیانش نبود و برای دقایقی احساس میکردم که نفس در سینه مخاطبان که جمعیت زیادی هم بودند حبس شده است!
موضوع سخنرانیش درباره محور بودن امیرالمومنین علیه السلام برای حب و بغض بود. میگفت: محور حب و بغض ما، باید بر اساس ولایت علی باشد نه صلاحدید این و آن بر اساس خورده فرمایشات سیاسی و مصلحتی!
میگفت: من اگر بخواهم علنا لعن میکنم و کسی هم نمیتواند جلوی عقاید کسی را بگیرد اما فکر میکنم اصلا قصه این حرفها نیست. بلکه عده ای قصد آبروریزی شیعه را دارند. دور نیست که روزی همین ها خم بشن و دست و پای عمری ها را ببوسند. امروز به آنها برادر میگویند. فردا لابد حق الارث برای آنها قائل میشوند و پس فردا هم ...
میگفت: اگر خدا زاییده نشده، علی هم زاییده نشده. و اگر خدا زاییده شده، علی هم زاییده خلق خداست. اصلا بین خدا و علی، نسبت خالق و مخلوقی نیست. بلکه اصلا در نسبت هایی که به ما معرفی میکنند درنمی آید!
سخنرانیش حدودا دو ساعت طول کشید و پس از آن شروع به خواندن کرد و نیم ساعت اشعار غلو آمیز میخواند و مردم را به تکرار دعوت میکرد. مثلا یکی از ابیاتش این بود:
ماها که علی را خدا میدانیم
کفرش به کنار، عجب خدایی داریم!
ضمنا در اثناء سخنرانی، دو سه نفر غش کردند و موقع مداحی همین خانم، هم صدای جیغ عزا و هم صدای کِل کشیدن وجد و شادی، کل محل را برداشته بود!
بخش هایی از این مجلس قرار بوده به صورت
⭕️ ایران انحصار آمریکا را در ساخت موتور فضایی شکست
🔸حسین صمیمی با بیان اینکه در پژوهشگاه فضایی ایران به دانش طراحی و ساخت موتورهای فضایی با نام «آرش» دست پیدا کردیم، گفت: تاکنون این فناوری با عنوان موتورهای استار در اختیار کشور آمریکا بود که هم اکنون ما موفق شده ایم این موتورها را با ویژگی هایی که با موتورهای استار برابری می کند، تولید کنیم.
🔸موتور فضایی آرش در سامانه انتقال مداری ماهواره قرار می گیرد و امکان ارسال ماهواره را به مدارهای بالای زمین فراهم می کند.
🌐 خبرگزاری مهر
#ما_میتوانیم
#کسب_قدرت
💎کانال خبری شهر رویان
@rooyannews
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ۳دقیقه مغز سخنان رهبری به دولت بود
رهبر انقلاب:تنها راه ملت ایران قوی شدن است.
از مذاکره ابایی نداریم ولی نه با آمریکا و در موضع قدرت
منظورم از قدرت، قدرت نظامی نیست بلکه اقتصاد کشور قوی شود، وابستگی نفت تمام شو د و جهش علمی و فن آوری ادامه داشته باشد که همه این ها با پشتوانه حضور مردم در صفحه تحقق می یابد.
آنچه که مد نظر رهبری است ایران قدرتمند نه فقط بُعد نظامی بلکه از همه جهات است.
نیازمند یک دولت کارآمد برای اجرای دستورات رهبری هستیم!
#قدرتمند_بسوی_آینده
💎کانال خبری شهر رویان
@rooyannews
اينگونه فرج مي آيد.mp3
15.89M
🔊 سخنان بسیار مهم حجت الاسلام امینی خواه درباره وضعیت پیش رو کشور تا #ظهور..
▪️نقل فتنه های پیش رو...
▪️وعده های بزرگان در مورد آینده انقلاب
▪️اهمیت رهبری مقام معظم رهبری
▪️امتحاناتی که امام از آیت الله خامنه ای میگرفتند!
▪️پیش گویی های منتشر نشده بزرگان از وقوع انقلاب اسلامی و #ظهور
📅 تاریخ: ۱۳۹۸/۱۰/۲۳
🔺 امینی خواه مدیا
💎کانال خبری شهر رویان
@rooyannews
👆👆
بازدید دکتر احمدی-مشاورمحترم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی،دکتر حسینی-نماینده مردم شهرستانهای شاهرود و میامی، حجت الاسلام امینی-امام جمعه شاهرود و جمعی از مسئولین شهرستان، از روند اجرایی ساخت اِلِمان و تندیس سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی که توسط استاد نوری در کارگاه انجمن سفال و سرامیک اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شاهرود در حال انجام می باشد.
👈 یادآوری می شود المان و تندیس فوق جهت نصب در میدان سردارسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی شهر رویان که اخیرا به نام این شهید بزرگوار تغییر نام یافته است، در حال آماده سازی می باشد.
۱۳۹۸/۱۰/۲۷
@rooyannews
عباس:
بزرگداشت 40 شهید شاهرودی تدارکات تیپ 12 قائم + فیلم
چهارمین یادواره ۴۰ شهید شاهرودی تدارکات تیپ ۱۲ قائم استان سمنان در ایستگاه راهآهن منطقه هفت تپه شهرستان شوش برگزار شد.
کد خبر: ۲۶۲۳۹۱۶
تاریخ: ۲۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۱
به گزارش خبرگزاری صداوسیمای استان سمنان، بیست و پنجم دی ماه سال 1365 در حمله هوایی رژیم بعث 40 نفر از رزمندگان شاهرودی که برای پشتیبانی از رزمندگان در آشپزخانه منطقه هفت تپه شوش استان خوزستان فعالیت می کردند به شهادت رسیدند.
در این مراسم که با حضور خانواده معظم این شهیدان و جمعی از ایثارگران شاهرودی و فرماندهان و کارکنان سپاه شهرستان اندیشمک برگزار شد با شعرخوانی رزمنده جانباز علیرضا غضنفری و روایتگری عباس اکبریان از راویان و رزمندگان دفاع مقدس و خانواده این شهدا، یاد و خاطره این شهدا گرامی داشته شد.
پس از استقرار تیپ 12 حضرت قائم (عج) استان سمنان در دوران دفاع مقدس در دزفول، به منظور تدارکات و پشتیبانی رزمندگان، در ایستگاه راه آهن هفت تپه آشپزخانه ای دایر شد و تعدادی از رزمندگان شاهرودی که عمده آنان از خادمان امام حسین (ع) بودند به عنوان نیروی تدارکاتی و پشتیبانی مستقر شدند و برای رزمن2623ذا طبخ می کردند که این آشپزخانه هدف بمباران رژیم بعث قرار گرفت
@rooyannews