د از اون شبی که تو رفته بودی خونشون، اعتراف کرده. بچه ها هم صحت سنجی کردن و فهمیدن که آره. واقعیت داره.
عالی شد. دم بچه های قم گرم. دیگه چی؟
دیگه سلامتیت. راستی برای حاجی دعا کن. فردا عمل داره. تست بی هوشی داده اما خیلی جالب نبوده. دارم از ترس سکته میکنم.
نگرانشون بودم. نگران تر شدم. چشم. محتاجم به دعا. فقط لطفا بی خبرم نذار.
چشم. فعلا. راستی بازم کاری داشتی بگو. این سفارش موکد حاجیه.
چشم. ممنونم ازت. یاعلی»
اول کاری که رحمان گفت انجام دادم. فورا دادم استعلام کنن که آیا راحله اون طرف، سِمَت نظامی و یا امنیتی داشته یا نه؟
جواب استعلامش چند ساعت طول کشید. اما منفی بود. خب وقتی منفی بشه، میره تو خط سیاسی و فرهنگی. که اینم از اولش خودم حدس زده بودم.
خب ... این از این!
حالا باید قدم به قدم جلو میرفتم و ادامه مسیر ...
تصمیم گرفتم یه جورایی از جلسه عصر راحله کسب اطلاع کنم. به رحمان گفتم یه نفر از خانم های مورد اعتماد را بهم معرفی کنه. معرفی کرد. دعوتش کردم و حدودای ساعت یازده بود که اومد. با هم صحبت کردیم:
«خب! تشکر میکنم از شما که با این همه دغدغه و کار، وقت گذاشتید.
خواهش میکنم. امر بفرمایید!
موضوصورتجلسه امروز عصر هست. به این آدرس...
(نگاهی به آدرس انداخت و گفت) آره ... اینجا را میشناسم. خیلیم شلوغ میشه.
بسیار خوب. لطفا همه چیز را بررسی و آنالیز کنین.
چشم. تمرکزم بیشتر رو چی باشه؟
محتوای سخنرانی سخنران اصلی! اطرافیانش... افراد و تیپ و حضور و همه چیزایی که مردم میبینن و نمیبینن!
چشم. دیگه امری نیست؟
تشکر! بفرمایید.»
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadreahadadpour
بسم الله الرحمن الرحیم
⛔️پسر نوح⛔️
✍🏽 نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
«فصل پنجم»
قسمت: هفتاد
تهران_ ستاد
توی همون حین انجام ماموریت و حل معما و این چیزا بودم که از گوشی خانمم برام پیام اومد. نوشته بود: سلام. دوستت دارم. معذرت میخوام! چرا برام زنگ نمیزنی؟
من که خیلی تعجب کردم، برداشتم نوشتم: جان؟! من نبودم که روزی سه چهار بار زنگ زدم و همش گوشیو میدادی به بچه ها و خودت پشت خط نمیومدی؟!
نوشت: حالا اشکال نداره. اگر بازم بزنی، برمیدارم.
دیگه شک کرده بودم. براش نوشتم: یه چیزی بگم، به بچه هامون نمیگی؟
نوشت: نه بابایی! بگو!
دیگه از خنده داشتم هلاک میشدم که نوشته بود «نه بابایی!»
فکر کنم خودشم متوجه اشتباهش شده بود که فورا نوشت: باشه به کسی نمیگم!
نوشتم: ببین پسرم! قربونت برم. من که مامانتو دوس دارم. بهتره یه کم بری رو مخ اون کار کنی. نه من. من که هماهنگم. اون گوشیو برنمیداره.
نوشت: خب بابایی من که گوشی تو توی دستم نیست که بخوام مخ اونو بزنم. فقط گوشی مامان پیشمه.
بازم خندم گرفت و نوشتم: الهی قربون دل صافت برم. اشکال نداره. من اینقدر زنگ میزنم که مامانت برداره و باهام حرف بزنه!
نوشت: پس من و آبجیم خودمونو به خواب میزنیم که مجبور بشه جوابت بده!
تو همین حالت خنده و عشق و حال با پسرم بودم که گزارش اون خانم اومد و خندم حروم شد. گزارش تلخ اما جالبی بود. در بخشی از اون گزارش اومده بود که:
«... حدودا نیم ساعت زودتر رفتم اما جای خوب گیرم نیومد و مجبور شدم با فاصله بشینم. ظاهرا باید حداقل یکی دو ساعت قبل از شروع جلسه اونجا باشیم تا جای خوب گیرمون بیاد.
... نامبرده بسیار جذاب و با دقت های خاص به نحوه پوشش و صورت و... وارد مجلس شد. زبان بدن او کمتر از تیغ بیانش نبود و برای دقایقی احساس میکردم که نفس در سینه مخاطبان که جمعیت زیادی هم بودند حبس شده است!
موضوع سخنرانیش درباره محور بودن امیرالمومنین علیه السلام برای حب و بغض بود. میگفت: محور حب و بغض ما، باید بر اساس ولایت علی باشد نه صلاحدید این و آن بر اساس خورده فرمایشات سیاسی و مصلحتی!
میگفت: من اگر بخواهم علنا لعن میکنم و کسی هم نمیتواند جلوی عقاید کسی را بگیرد اما فکر میکنم اصلا قصه این حرفها نیست. بلکه عده ای قصد آبروریزی شیعه را دارند. دور نیست که روزی همین ها خم بشن و دست و پای عمری ها را ببوسند. امروز به آنها برادر میگویند. فردا لابد حق الارث برای آنها قائل میشوند و پس فردا هم ...
میگفت: اگر خدا زاییده نشده، علی هم زاییده نشده. و اگر خدا زاییده شده، علی هم زاییده خلق خداست. اصلا بین خدا و علی، نسبت خالق و مخلوقی نیست. بلکه اصلا در نسبت هایی که به ما معرفی میکنند درنمی آید!
سخنرانیش حدودا دو ساعت طول کشید و پس از آن شروع به خواندن کرد و نیم ساعت اشعار غلو آمیز میخواند و مردم را به تکرار دعوت میکرد. مثلا یکی از ابیاتش این بود:
ماها که علی را خدا میدانیم
کفرش به کنار، عجب خدایی داریم!
ضمنا در اثناء سخنرانی، دو سه نفر غش کردند و موقع مداحی همین خانم، هم صدای جیغ عزا و هم صدای کِل کشیدن وجد و شادی، کل محل را برداشته بود!
بخش هایی از این مجلس قرار بوده به صورت
⭕️ ایران انحصار آمریکا را در ساخت موتور فضایی شکست
🔸حسین صمیمی با بیان اینکه در پژوهشگاه فضایی ایران به دانش طراحی و ساخت موتورهای فضایی با نام «آرش» دست پیدا کردیم، گفت: تاکنون این فناوری با عنوان موتورهای استار در اختیار کشور آمریکا بود که هم اکنون ما موفق شده ایم این موتورها را با ویژگی هایی که با موتورهای استار برابری می کند، تولید کنیم.
🔸موتور فضایی آرش در سامانه انتقال مداری ماهواره قرار می گیرد و امکان ارسال ماهواره را به مدارهای بالای زمین فراهم می کند.
🌐 خبرگزاری مهر
#ما_میتوانیم
#کسب_قدرت
💎کانال خبری شهر رویان
@rooyannews
8.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این ۳دقیقه مغز سخنان رهبری به دولت بود
رهبر انقلاب:تنها راه ملت ایران قوی شدن است.
از مذاکره ابایی نداریم ولی نه با آمریکا و در موضع قدرت
منظورم از قدرت، قدرت نظامی نیست بلکه اقتصاد کشور قوی شود، وابستگی نفت تمام شو د و جهش علمی و فن آوری ادامه داشته باشد که همه این ها با پشتوانه حضور مردم در صفحه تحقق می یابد.
آنچه که مد نظر رهبری است ایران قدرتمند نه فقط بُعد نظامی بلکه از همه جهات است.
نیازمند یک دولت کارآمد برای اجرای دستورات رهبری هستیم!
#قدرتمند_بسوی_آینده
💎کانال خبری شهر رویان
@rooyannews
اينگونه فرج مي آيد.mp3
15.89M
🔊 سخنان بسیار مهم حجت الاسلام امینی خواه درباره وضعیت پیش رو کشور تا #ظهور..
▪️نقل فتنه های پیش رو...
▪️وعده های بزرگان در مورد آینده انقلاب
▪️اهمیت رهبری مقام معظم رهبری
▪️امتحاناتی که امام از آیت الله خامنه ای میگرفتند!
▪️پیش گویی های منتشر نشده بزرگان از وقوع انقلاب اسلامی و #ظهور
📅 تاریخ: ۱۳۹۸/۱۰/۲۳
🔺 امینی خواه مدیا
💎کانال خبری شهر رویان
@rooyannews
👆👆
بازدید دکتر احمدی-مشاورمحترم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی،دکتر حسینی-نماینده مردم شهرستانهای شاهرود و میامی، حجت الاسلام امینی-امام جمعه شاهرود و جمعی از مسئولین شهرستان، از روند اجرایی ساخت اِلِمان و تندیس سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی که توسط استاد نوری در کارگاه انجمن سفال و سرامیک اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی شاهرود در حال انجام می باشد.
👈 یادآوری می شود المان و تندیس فوق جهت نصب در میدان سردارسپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی شهر رویان که اخیرا به نام این شهید بزرگوار تغییر نام یافته است، در حال آماده سازی می باشد.
۱۳۹۸/۱۰/۲۷
@rooyannews
عباس:
بزرگداشت 40 شهید شاهرودی تدارکات تیپ 12 قائم + فیلم
چهارمین یادواره ۴۰ شهید شاهرودی تدارکات تیپ ۱۲ قائم استان سمنان در ایستگاه راهآهن منطقه هفت تپه شهرستان شوش برگزار شد.
کد خبر: ۲۶۲۳۹۱۶
تاریخ: ۲۸ دی ۱۳۹۸ - ۱۱:۵۱
به گزارش خبرگزاری صداوسیمای استان سمنان، بیست و پنجم دی ماه سال 1365 در حمله هوایی رژیم بعث 40 نفر از رزمندگان شاهرودی که برای پشتیبانی از رزمندگان در آشپزخانه منطقه هفت تپه شوش استان خوزستان فعالیت می کردند به شهادت رسیدند.
در این مراسم که با حضور خانواده معظم این شهیدان و جمعی از ایثارگران شاهرودی و فرماندهان و کارکنان سپاه شهرستان اندیشمک برگزار شد با شعرخوانی رزمنده جانباز علیرضا غضنفری و روایتگری عباس اکبریان از راویان و رزمندگان دفاع مقدس و خانواده این شهدا، یاد و خاطره این شهدا گرامی داشته شد.
پس از استقرار تیپ 12 حضرت قائم (عج) استان سمنان در دوران دفاع مقدس در دزفول، به منظور تدارکات و پشتیبانی رزمندگان، در ایستگاه راه آهن هفت تپه آشپزخانه ای دایر شد و تعدادی از رزمندگان شاهرودی که عمده آنان از خادمان امام حسین (ع) بودند به عنوان نیروی تدارکاتی و پشتیبانی مستقر شدند و برای رزمن2623ذا طبخ می کردند که این آشپزخانه هدف بمباران رژیم بعث قرار گرفت
@rooyannews
لایو پخش بشه که از مردم عذرخواهی کردند و قول دادند که از جلسات آینده بخش هایی از اون جلسات را به صورت لایو برای شهرستان ها و سایر نقاط دنیا پخش کنند.
پذیرایی بیش از هف هشت نوع میوه و شیرینی بود. هیچ محدودیتی برای پذیرایی نبود و دو سه نوع دم نوش هم ابتدای محل جلسه گذاشته بودند.
زمان و مکان جلسه بعد را اعلام نکردند و گفتند: اگر قسمتتون باشه و دعوت شده امام زمان باشید، خود به خود مطلع میشید!!
سلام آخر جلسه، حدودا نیم ساعت طول کشید و حتی برای دقایقی به نام امام حسین که رسیدند، سینه زنی کردند و به سر و صورت کوبیدند.
جمعا چیزی حدود 4 ساعت جلسه طول کشید. اغلب مخاطبان، جوان و خیلی مذهبی بودند. فرد مانتویی در جلسه ندیدم و حتی کودکان و دختر بچه ها هم از حجاب کامل برخوردار بودند...»
خب فقط همین بخش از گزارش حاوی ده ها انحراف مسلّم و ظریف فرهنگی و اعتقادی و سیاسی و این چیزاست. چه برسه به بقیه گزارش. قراره از این جلسات، محبّ اهل بیت و ولایت تربیت بشه؟ قراره سرباز پا به رکاب انقلاب تربیت بشه؟ انقلاب پیش کش ... طبق کدوم حکم و فتوای مرجع و بزرگی (حتی مرجعیت خود خوانده) ولایت و توحید این مدلی درسته و مسلمون تربیت میشه؟!
بگذریم ...
دو تا کار مهم داشتم:
یکی ته و توی موسسه الف را باید درمیاوردم.
دوم هم این که باید تمام زور و مهارتمو خرج رصد راحله میکردم. چون در طی تحقیقاتی که ما داشتیم، خودش هیچ ارتباطی با خارج از مرزها برقرار نمیکرد. و این ینی دو احتمال: یا دیگه اینقدر ملّا شده که دیگه خط نگیره و ماموریت مادام العمر داره. و یا یه کار چاق کن داره که اون ارتباطات را برقرار میکنه.
ادامه دارد...
#دلنوشته_های_یک_طلبه
راستی ... سلام منو به خانمت برسون و بگو راهیه که باید بیایی ... بگو زینب کاروانم باش و پاشو بیا تهران ... اگه ثوابی هم دارم، همش مال تو اما تنهام نذار ...
یه چیز دیگه ... از حالا به بعد، رحمان مشغول الذمه دنیا و آخرتش کردم که همه جوره پشتت باشه و کمک بده ... یه رفیق فابریک داری شیراز ... اسمش عمار بود؟ حالا فکر کن رحمان، عمار تهرانت باشه! حتی سپردم اگه خواس مسئولیتی هم بگیره، اگه تو صلاح دونستی و تو اولویت تو نبود، بگیره وگرنه که هیچ ... حواست بهش باشه ...
خب تو نمیخوای چیزی بگی؟»
چشمامو پاک کردم و یه کم صدامو صاف کردم و به زور گفتم: «خاکم حاجی! خاک!»
گفت: «خاک پای ابوتراب ان شاءالله! حلالم کن. یاعلی!»
دیگه حتی نتونستم بگم : «این چه حرفیه و شما ما را حلال کن!»
نتونستم بگم و قطع شد ...
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezadadpour
گفتم: «پس حاجی رسما ترور شده؟!»
گفت: «به اصطلاح کارشناسان سازمان که قبول ندارن. چون با شوک و حملات عصبی در مراحل اول زمین گیر شده!»
گفتم: «خب همون اولش چی شده بوده که به حاجی شوک وارد شد؟»
چیزایی گفت که بماند. تو موضوع ما نمیگنجه و مهم نیستا
اما گفتم: «پس این بود که یه روز یادمه که گفتی ما خانوادگی زخم خورده این مسائلیم! عجب!»
گفت: «حاجی اگه کاری داشتی بگوها ... تعارف نکن. این خط فقط مال خودته. بزنی و برداشتن من همانا و اگه کاری که بتونم انجام بدم همانا.»
گفتم: «خیر ببینی الهی. خدا سایه حاج احمد بر سر هممون حفظ کنه. صبح قبل از اینکه از دفترم بزنم بیرون و بیام دنبال دفتر این الف فلان طور شده، نامتو زدم که بیایی پیش خودم. حاج آقای تدین هم دنبالشه. حل بشه تا بتونم بیشتر باهات باشم.»
گفت: «باعث افتخاره. چشم.»
گفتم: «من امشب میام پیش حاجی. تو باید یه کم استراحت کنی.»
گفت: «حالا منو به زور و حکم بفرستی استراحت! حاج خانمو چیکار میکنی؟»
گفتم: «مگه حاج خانم اونجاست؟!»
بغض کرد ...
شکست ...
گفت: «پشت در اطاق عمل، ختم «امّن یُجیب...» برداشته! روزه است بنده خدا ... گفته تا به هوش نیاد، افطار نمیکنم!»
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
فقط آروم میشنیدم که میگه: لا حول ولا قوت الا بالله العلی العظیم ...
التماس چشمام میکردم که بذاره حرف بزنه و گریم نگیره...
گفتم: «خانوم فشارتون میفته ... حداقل این لیوان آبو بخورین و روزه باز کنین تا ببینیم خدا چی میخواد...
خانم ... خواهش میکنم ازتون!
خانم ... فقط یه قلپ ...
جان حاجی ... فقط یه قلپ ...
خانم جان!
تو رو به امام حسین ... فقط یه قلپ بخورین ... دیگه نخورین!»
تا اسم امام حسین آوردم، نگام کرد ...
منظر بودم ببینم چی میخواد بگه؟ ... که گفت: حاجی پامیشه؟ به هوش میاد؟
چی بگم؟ چی میتونستم بگم؟
گفتم: ان شاءالله ... خدا بزرگه حاج خانوم! شما که ماشالله امّ المصائب حاجی هستین!
گفت: حاجی برای من مصیبت نداشته ... حاجی برای اونایی مصیبت داشت که به این روز درش آوردن!
دیگه نتونستم ...
مگه آدم چقدر تحمل داره؟
منم تحمل نکردم و اشک داغ داغ داغ از چشمام ریخت پایین ...
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezahadadpour
تکرار قسمت ۷۴ 👆
دیشب، بخاطر شب جشن نذاشتم. چون نمیخواستم حس و حال شادی و جشنتون خراب بشه.
هر چند معتقدم هستند کسانی که خراباتی اند و اهل خراب آباد💔
قسمت ۷۵ تقدیم با احترام👇
دلم جوری با حرفاش قرص شد، که به قول یه حاج آقایی که بعدا براش تعریف میکردم، میگفت:
«آه و ناله به حق اونا بوده که دامن یه مشت منحرف نون به اسم امام حسین خور گرفته. آثار وضعی همون آه و ناله هاست که عذاب خدا از آستین و قلم و پرونده تو دراومد و تار و مارشون کرد. چه مادرا که انحراف بچه ها و شوهرانشون زیر منبر و عَلَم امثال اونا میدیدن و نمیتونستن دم بزنن و فقط آه میکشیدن!
و چه آدمایی مثل حاج احمد و حاج خانومش که زندگی و سلامتی و آبرو و هست و نیستشون پای مبارزه با یه مشت هوس میکروفن و ایادی منافقشون گذاشتن و وقتی به دیوار بلند سیاسی کاری یه عده ای برخورد کردند، فقط آه کشیدن!
درسته که امام حسین، نوح امت پیامبر هست و کشتی نجاتش، از بقیه وسیع تر و سریع تره ...
اما خود آدمم باید شرایطشو داشته باشه تا بتونه سوار کشتی اربابش بشه ...
بالاخره همه اون آه ها طوفان شد...
طوفانی که یا نمک و برکت از روضه و صدا و حنجره پسران نوح برداشت...
و یا اونا را با اکانت و بی اکانت، بلعید و نابودشون کرد.»
ادامه دارد...
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
@mohamadrezadadpour
تکرار قسمت ۷۵ 👆
رفتم قم و جوری کنترل و دعوتش کردیم و براش توضیح دادیم که حداقل از اون زمان تا همین امروز، هیچ سفر داخل و خارج از کشور نداشته و از حجم فعالیتش بسیار کاسته شده و دست به عصا تر راه میره ام
✍️ نذر فاطمی
👈مشارکت در پخت اطعام غذای نذری در شب شهادت حضرت فاطمه(س) -
🕌مسجد امام محمد باقر(ع)
✅پرداخت آنلاین از طریق سایت مسجد به نشانی:
www.albagher.ir
✳️دارای مجوز و نماد اعتماد پرداخت
@masjedbagher
@rooyannews