eitaa logo
رویان نیوز
2.2هزار دنبال‌کننده
42.4هزار عکس
9هزار ویدیو
116 فایل
💠اخبارمهم وتحــــولات رویـــــــان [رسانه فرهیختگان شهر رویان] ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄ در کــــــــــــانــــــــال 🔶 رویــــان نیـــــوز ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ◼️انتقاد،پیشنهادوارسال مطلب به تیم مدیریت @modiran_rooyannews
مشاهده در ایتا
دانلود
komeil moghniyeh: 🌹«بسم رب الشهداء و الصدیقین»🌹 🔹اعلام برنامه های مراسم استقبال و تشییع پیکر #شهید تازه تفحص شده «حسین امینیان» در #شاهرود 💐مراسم استقبال : دوشنبه ۱۰ تیرماه ساعت ۱۸:۳۰ گلزار مطهر شهدا 💠مراسم استقبال در شهر رویان ساعت ۱۹:۱۵ از مقابل حسینیه قلعه به سمت مسجدجامع شهر رویان🌹 💐مراسم وداع : دوشنبه ۱۰ تیرماه بعد از نماز مغرب وعشاء مسجد حضرت رسول اکرم(ص)خیابان ابن سینا 💐مراسم تشییع : سه شنبه ۱۱ تیرماه ساعت ۹ صبح از مقابل کانون بسیج (#معراج_شهدا) 💐مراسم گرامیداشت : سه شنبه ۱۱ تیرماه ساعت ۱۷ تا ۱۹ حسینیه مدرسه قلعه #اطلاع‌رسانی #رویان_نیوز👇 🆔 @p_sarallah👈JOIN
🌹«بسم رب الشهداء و الصدیقین»🌹 🔹اعلام برنامه مراسم استقبال از پیکر تازه تفحص شده «حسین امینیان» در 💠مراسم استقبال : در شهر رویان روز دوشنبه ساعت ۱۹:۱۵ از مقابل حسینیه قلعه به سمت مسجدجامع شهر رویان🌹 👇 🆔 @rooyannews👈JOIN
🗒 خیابان ها را به نام شهدا کردیم، تا هر وقت نشانی منزلی را میدهیم‌ ... بدانیم از گذرگاه خون کدام شهید با آرامش و امنیت به خانه میرسیم ... (مقام معظم رهبری) #میثاق_با_شهدا #قیام_خانوادگی #شهید #خون ▪️▪️▪️ ☑️ @rooyannews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴کلیپ|🎥 در پیاده روی اربعین خبری هست؟!¿ ⭕️درخواست یک #شهید از پدر پیرش درباره پیاده روی اربعین به روایت استاد_پناهیان 🎤 #حُبُ_الحُسِین_یَجمَعُنا #لبیک_یـا_حسـین #راه_قدس_از_کربلا_میگذرد #اربـعیـن_حـسینی❤️
ی بود علی الخصوص که پدرم قصد داشت هر چه زودتر از دست لجباز و سرسختش خلاص بشه تا اینکه مادر زنگ زد و قرار خواستگاری رو گذاشت شب که به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد است؟ چرا باهاشون قرار گذاشتی؟ ترجیح میدم آتیشش بزنم اما بهاین جماعت ندم عین همیشه داد می زد و اینها رو می گفت مادرم هم بهانه های مختلف می آورد آخر سر قرار شد بیان که آبرومون نره اما همون اول، جواب نه بشنون ولی به همین راحتی ها نبود من یه ایده داشتم! ای که تا شب خواستگاری روش کار کردم به خودم گفتم : خودشه ... این همون فرصتیه که از خدا خواسته بودی ... از دستش نده علی، گندم گون، و بلندقامتی بود چهره اش همون روز اول چشمم رو گرفت کمی دلم براش می سوخت اما قرار بود قربانی نقشه من بشه ... یک ساعت و نیم با هم صحبت کردیم ... وقتی از اتاق اومدیم بیرون ... مادرش با اشتیاق خاصی گفت ... به به ... چه عجب ... هر چند انتظار بود اما دهن مون رو هم می تونیم شیرین کنیم یا ... مادرم پرید وسط حرفش ... ، چه عجله ایه... اینها جلسه اوله همدیگه رو دیدن... شما اجازه بدید ما با هم یه صحبت کنیم بعد ولی من تصمیمم رو توی همین یه جلسه گرفتم گفتم: اگر نظر علی آقا هم مثبت باشه، جواب من مثبته!! این رو که گفتم برق همه رو گرفت ... برق خانواده رو ... برق تعجب پدر و مادر من رو ... پدرم با چشم های گرد، متعجب و عصبانی زل زده بودتوی چشم های من و من در حالی که خنده ی پیروزمندانه ای روی هام بود بهش نگاه می کردم می دونستم حاضره هر کاری بکنه ولی دخترش رو به یه طلبه نده... . برگرفته اززندگی . ــــــــــــــــــــــــــــــ. قسمت پنجم🚫 این داستان واقعی است . اون شب تا سر حد مرگ خوردم بی حال افتاده بودم کف خونه مادرم سعی می کرد جلوی پدرم رو بگیره اما فایده نداشت،نعره می کشید و من رو می زد اصلا یادم نمیاد چی می گفت چند روز بعد، مادر علی تماس گرفت ، اما مادرم به خاطر فشارهای پدرم دست و پا شکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفیه علی هم هر چی اصرار کرد تا علتش رو بفهمه فقط یه جواب بود شرمنده، نظر عوض شده ... چند روز بعد دوباره زنگ زد من وقتی جواب رو به پسرم گفتم، ازم خواست علت رو بپرسم و با دخترتون حرف بزنم گفت: شما آدمی نیست که همین طوری روی یه حرفی بزنه و پشیمون بشه تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم فایده نداره بالاخره مادرم کم آورد ، اون شب با و لرز، همه چیز رو به پدرم گفت اون هم عین همیشه شد _بیخود کردن!! چه حقی دارن می خوان با خودش حرف بزنن؟ بعد هم بلند داد زد این دفعه که زنگ زدن، خودت میای با زبون خوش و محترمانه جواب رد میدی ؟ ؟ تو از ادب فقط نگران حرف و حدیث مردمی این رو ته دلم گفتم و از جا بلند شدم به زحمت دستم رو به دیوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توی حال یه شرط دارم باید بزاری برگردم.... . برگرفته از همسر 🔰هر روز دو قسمت قرار داده خواهد شد. ــــــــــــــــــــــــــــــ . ارسال متن بدون لینڪ🚫 ڪانال: یادواره شهدا رویان @shohadarooyan قسمت ششم 🚫این داستان واقعےاست🚫 . . با شنیدن این جمله چشماش پرید می دونستم چه بلایی سرم میاد اما این آخرین شانس من بود اون شب وقتی به حال اومدم تمام شب خوابم نبرد هم ، هم فکرهای مختلف،روی همه چیز فکر کردم یاس و خلا بزرگی رو درونم حس می کردم ... برای اولین بار کم آورده بودم، قطره قطره از هام می اومد و کنترلی برای نگهداشتن شون نداشتم ... بالاخره خوابم برد اما قبلش یه تصمیم مهم گرفته بودم به چهره نجیب علی نمی خورد اهل زدن باشه ... از طرفی این جمله اش درست بود من هیچ وقت بدون فکری و تصمیم های احساسی نمی گرفتم حداقل کسی بود که یه جمله درست در مورد من گفته بود و توی این مدت کوتاه، بیشتر از بقیه، من رو شناخته بود با خودم گفتم، زندگی با یه هر چقدر هم سخت و باشه از این بهتره ... اما چطور می تونستم پدرم رو راضی کنم ؟ ..چند روز تمام روش فکر کردم تا تنها راهکار رو پیدا کردم ... یه روز که مادرم خونه نبود به هوای احوال پرسی به همه دوست ها، ها و اقوام زنگ زدم و غیر مستقیم حرف رو کشیدم سمتی که می خواستم و در نهایت ... _وای یعنی شما جدی خبر نداشتید؟ ما اون شب خوردیم بله، #طلبه است ... خیلی خوبیه کمتر از دو ساعت بعد، سر و کله پدرم پیدا شد ... وقتی مادرم برگشت، من بی هوش روی زمین افتاده بودم "اما خیلی زود عقد من و علی خونده شد" البته در اولین زمانی که های صورت و بدنم خوب شد فکر کنم نزدیک دو ماه بعد ... . ... . ـــــــــــــــــــــ
فت بیا غذا پختن یاد بگیر و بعد شدیدی به دلم افتاد ! حالا جواب علی رو چی بدم؟پدرم هر دفعه طعم غذا حتی یه کم ایراد داشت ... _کمک می خوای ؟ با شنیدن صداش رشته افکارم پاره شد و بدجور ترسیدم قاشق توی یه دست ، در قابلمه توی دست دیگه همون طور غرق فکر و خیال خشکم زده بود ... با بغض گفتم: نه برو بشین الان سفره رو می اندازم یه کم چپ چپ و با تعجب بهم نگاه کرد منم با های لرزان بودم از آشپزخونه بره بیرون - کاری داری علی جان؟چیزی می خوای برات بیارم؟ با خودم گفتم نرم و مهربون برخورد کن ، شاید بهت سخت کمتر سخت گرفت - حالت خوبه؟ - آره، چطور مگه؟ - شبیه آدمی هستی که می خواد گریه کنه! به زحمت خودم رو کنترل می کردم و با همون اعتماد به فوق معرکه گفتم : _نه اصلا من و ؟ تازه متوجه حالت من شد هنوز فاشق و در قابلمه توی دستم بود ، اومد سمت گاز و یه نگاه به خورشت کرد _چیزی شده؟ به زحمت بغضم رو قورت دادم قاشق رو از دستم گرفت خورشت رو که چشید، رنگ صورتم پرید مردی هانیه ، کارت تمومه ... . برگرفته از زندگیه همسر . ــــــــــــــــــــــــــــــ . لطفا رو از دست ندید❤️ . ارسال متن بدون لینڪ🚫 ڪانال: شهدای رویان @shohadarooyan قسمت دهم🚫این داستان واقعـےاست🚫 . چند لحظه کرد زل زد توی چشم هام و گفت : واسه این ناراحتی می خوای کنی؟ دیگه نتونستم خودم رو کنترل کنم و زدم زیر گریه:'( _آرها فتضاح شده با صدای بلند زد زیر با صورت خیس، مات و مبهوت خنده هاش شده بودم رفت وسایل سفره رو برداشت و سفره رو انداخت کشید و مشغول خوردن شد یه طوری غذا می خورد که اگر یکی می دید فکر می کرد غذای یه کم چپ چپ زیرچشمی بهش نگاه کردم - می تونی بخوریش؟خیلی شوره ، چطوری داری قورتش میدی؟ از هیجان پرسیدن من، دوباره خنده اش گرفت _خیلی عادی همین طور که می بینی ، تازه خیلی هم عالی شده دستت درد نکنه - مسخرَم می کنی؟ - نه به خدا هام رو ریز کردم و به چپ چپ نگاه کردن ادامه دادم جدی جدی داشت می خورد ،کم کم شجاعتم رو جمع کردم و یه کم برای خودم کشیدم گفتم شاید برنجم خیلی بی نمک شده، با هم بخوریم خوب میشه قاشق اول رو که توی دهنم گذاشتم ، غذا از دهنم پاشید بیرون سریع خودم رو کنترل کردم و دوباره همون ژست ام رو گرفتم نه تنها برنجش بی نمک نبود بلکه اصلا درست دَم نکشیده بود مغزش خام بود ، دوباره چشم هام رو ریز کردم و زل زدم بهش حتی سرش رو بالا نیاورد _ جان گفته بود بلد نیستی حتی درست کنی! سرش رو آورد بالا با بهم نگاه می کرد _برای بار اول، کارت بود اول از دستم مادرم شدم که اینطوری لوم داده بود اما بعد خیلی خجالت کشیدم شاید بشه گفت برای اولین بار، اون دختر جسور و سرسخت، داشت معنای خجالت کشیدن رو درک می کرد ... . . ــــــــــــــــــــــــــــــ .___________@rooyannews
◼انا لله و انا الیه الراجعون با نهایت تاسف و تاثر درگذشت مرحوم" حاج مسلم عامری محمد علی" پدر بزرگوار محمد عامری را به اطلاع می رساند. ✔️مراسم تشییع جنازه آن مرحوم امروز ساعت ۴ بعدازظهر از مسجدجامع شهر رویان به سمت مزار رویان برگزار میگردد. @rooyannews ✔️
⭕️جمله‌ی طلایی همّت، به ما‌ مردم که در هجمه‌های گسترده‌ رسانه‌ای علیه برخی شخصیت‌های سیاسی و مذهبی، راهِ اصلی را گُم نکنیم! 🔹هر موقع در مناطقِ جنگی راه رو گم کردید، نگاه‌کنید آتشِ کدام سمت را میکوبد، همان جبهه خودی است. @rooyannews
💠﷽💠 🔴 💠 روزی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله شاهد پاک کردن توسط امام علی و خدمت ایشان در منزل بودند، سپس به ایشان فرمودند: 💠 یا علی! هیچ مردی نیست که در خانه کمک همسرش کند مگر به اندازه هر مویی که در بدن اوست یک سال را که روزها روزه و شبها نماز شب بخواند خداوند به او عطا می‌کند. 💠 و ثواب صبر انبیاء که داوود و یعقوب و عیسی باشد به او داده می‌شود. 💠 و نام او در دفتر شهدا ثبت می‌شود و در هر روز و شبی ثواب هزار برای او ثبت می‌شود. 💠 به ازای هر ثواب حج و عمره مقبوله به او می‌دهند. 💠 خداوند به عدد که در بدن اوست شهری در بهشت به او عطا می‌کند. 💠 یاعلی! یک ساعت خدمت به همسر بهتر است از: 🌷هزار سال عبادت 🌷هزار حج 🌷هزار عمره 🌷هزار مرتبه جهاد در رکاب پیامبران اولوالعزم 🌷هزار نمازجمعه 🌷هزار عیادت مریض 🌷هزار تشییع جنازه 🌷هزار دینار صدقه 🌷سیرکردن هزار گرسنه 🌷آزادی هزار بنده 🌷پوشانیدن هزار برهنه 🌷خریدن هزار اسیر و آزاد کردن آنها 🌷صدقه هزار شتر 🌷قرائت تورات،انجیل،زبور و قرآن 💠 یاعلی! خدمت به عیال درخانه گناهان کبیره و خاموشی غضب خداست 💠 یاعلی! خدمت عیال نمی‌کند مگر صدّیق یا یا مردی که خداوند خیر دنیا و آخرت را برای او کنار گذاشته است. ✍مستدرک الوسائل ج۱۳، ص۴۸ @rooyannews
💥مراسم جشن میلاد امام رئوف حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام💥 💢همراه بارونمایی ازدوکتاب شهرستان شاهرود باحضورخانواده معززشهدا🌹 🔹️چهارشنبه۱۱تیرماه ساعت۲۱ 🔹️جعفرآباد/هیئت عماریون 🔹️محفل عمارهای انقلاب 🔸️(برادران وخواهران) instagram.com/heyate_ammariyon
⭕️ پیامِ «محمد نیرآبادی» 🔹ای خواهرم؛ بیش از هر چیز که پشت ابرقدرت­‌ها را به لرزه درآورد و ضربه مهلکی است که بر سر آنان فرود می‌آورد؛ حجاب و عفاف توست که تأثیرش بیش از ریختن خون هر شهید است. @rooyannews
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
. جثه کوچیک تان را ببینم، یا دل بزرگتان را...!؟ 🌹 سال۱۳۶۵،گروهانی از پس از استقرار دریکی از مناطق عملیاتی 🌺 • . @rooyannews
🕊🥀💐🌹💐🕊🥀 قرار هر دلم گوشه ای از شهر که تو را در بر گرفته است که‌ بگیرد ‌درمان‌ دردت‌ _گمنام‌ است 🕊🥀💐🌹💐🕊🥀 @rooyannews
🌷🕊💐🌹💐🕊🌷 كاری كنيد كه وقتی كسی شما را ميكند احساس كند كه يك را ملاقات كرده است باشيم تا شويم 🌷🕊💐🌹💐🕊🌷 @rooyannews
شهـدا،هدفشون‌شهادت‌نبود! اونا‌فقط‌مسیر‌رو‌درست‌انتخاب‌ڪردن.. بین‌راه‌هم‌شهادت‌‌بهشون‌داده‌شد..(: * جهاد مغنیه* 500............🚴‍♂️............⁴⁰⁰ 🥀⃟🕊🌻⃟سردار دلها⃟🌻🥀⃟🕊 🌙⃟🥀⃟🕊 🌙⃟🥀⃟🕊 @rooyannews
♥️بسم رب الشهدا الصدیقین♥️ ⚠️ ♦️رفتند تا بمانیم! 🔹اینکه استاد پناهیان گفتند: شاید بزرگترین اثری که از برای ما دارد، این است که ما را به فکر وا می دارند! 💭فکر... 💭فکر... 💭فکر... 🔸فکر اینکه قربانی کردند خودشان را! و قربانی کرد آن ها را... 🔹این که آلبوم عکس های📸 خود را از بین میبرد که نکند حالا بعد ، اسمش بر سر زبان ها بیفتد و دیده شود...😔 🔸و یا پلاکش را پرت کند در کانال پرورش ماهی! که در فکرش تشییع با شکوهی برای خودش متصور شد! 🔹و فرماندهان که حاضر شدند در جمع سربازان سینه خیز بروند...در پوتین بسیجی ها آب💧 بخورند... و... درس قربانی کردن خود است! ♦️برای شدن آسان نیست! چون نباید هوای قدرت داشتن، داشت... نباید هوای دیده شدن داشت... و برای ما سخت است قربانی کردن هوای نفس... ♦️چون برای ما لذت تقرب به از لذت های کم ارزش دنیا🌎 کمتر است... حالا ما چه کارها که نکردیم برای دیده شدن...😔😞 در ماندیم... در ماندیم... در ماندیم... 💠به قول : و هنوز گیر یه قرون و دوزار این دنیاییم. که یکی بیاد نگاهمون👀 کنه...😔 شهوت شهادت میخشکوندند! که یوسف زهرا نگاهشون کرد... جان به هرحال قرار است که قربان بشود... پس چه خوب است که قربانی جانان بشود...♥️ 🕊 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷 @rooyannews
❣رهبر معظم انقلاب: 🌹🍃شهرها باید به نام شهیدان مزیّن شوند ✅شهر باید مزیّن شود به نام شهیدان، به یاد شهیدان، شوراهای شهر در شهرهای مختلف بدانند که با اسم چه کسانی این شهر مفتخر می‌شود. ✅چه افتخاری برای یک شهر، برای یک خیابان، برای یک کوچه و یک گذر، بالاتر از اینکه نام شهید بزرگی، نام یک انسان فداکاری بر روی آن گذاشته بشود، اینها چیزهایی است که بایستی دنبال بشود. @rooyannews
⇓❤️ 💠شهید باڪرۍ، شهردارۍ ڪه رفتگر شد. 💐اوایل انقلاب بود و مهدے باڪرۍ شهردار ارومیه بود. در گرگ و میش سحر، براۍ خرید نان از خانه خارج شدم. چشمم به رفتگر محله افتاد ڪه مثل همیشه در حال ڪار بود؛ دیدم امروز صورت خود را با پارچه اے پوشانده است. نزدیڪتر رفتم، او رفتگر همیشگے محله ے ما نبود. ڪنجڪاوم شد، سلام دادم و دیدم رفتگر امروز، آقا مهدے است. آقا مهدے، شما اینجا چیڪار میڪنے؟ آقا مهدے علاقه اے به جواب دادن نداشت. ادامه دادم، آقا مهدے شما شهردارے، اینجا چیڪار میڪنے؟ رفتگر همیشگے چرا نیست؟ شما رو چه به این ڪارا؟ جارو رو بدین به من، شما آخه چرا؟ خیلے تلاش ڪردم تا بالاخره زیر زبون آقا مهدے رو ڪشیدم. زن رفتگر محله، مریض شده بود؛ بهش مرخصے نمے دادن مے گفتن اگه شما برے، نفر جایگزین نداریم؛ رفته بود پیش شهردار، آقا مهدے بهش مرخصے داده بود و خودش اومده بود جاش. اشک تو چشمام حلقه زد. هر چے اصرار ڪردم، آقا مهدے جارو رو بهم نداد؛ ازم خواهش ڪرد ڪه هرچه سریعتر برم تا دیگران متوجه نشن، رفتگر آن روز محله ما، شهردار ارومیه بود شهدا رو یاد کنید با ذکر صلوات شبتون شهدایی❤️ @rooyannews
در سالگرد آزادسازی خرمشهر یادی کنیم از شهید محمد جهان آرا فرمانده سپاه خرمشهر شادی ارواح طیبه شهدا صلوات🌷 ❤️@rooyannews❤️
تسبیحات حضرت زهرا سلام الله رو بدون تسبیح بگید با بند بندهای انگشت که بگی روز قیامت همینا به حرف میان شهادت میدن که باهاشون ذکر گفتی...!! حمید سیاهکالی مرادی🕊🌷 ❤️ @rooyannews❤️
🔺️تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس درگذشت 🔹کونیکو یامامورا، مادر شهید محمد بابایی از شهدای دفاع مقدس شامگاه دوشنبه ۲۳ خرداد ماه به فرزند شهیدش پیوست. ❤️ @rooyannews❤️
+آنهایی که از لشکر عمر سعد، هدایت و شدند چه کسانی بودند؟ ... 🥀زهیر بن سلیم ازدی 🥀جوین بن مالک تیمی 🥀بکر بن حی تیمی 🥀نعیم بن عجلان الانصاری 🥀حارث امرو‍‍ٔ القیس کندی 🥀حلاس بن عمرو راسبی ❤️ @rooyannews❤️
⭕️هنوز باب شهادت باز است ، دهه هشتادی‌هایی که عاقبت به خیر شدند ‏پاسدار محمد اسلامی و شهید بسیجی محمد سجادی زاده روز گذشته در درگیری با اشرار در استان فارس به شهادت رسیدند. ❤️ @rooyannews❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥یکی میشه یه ترسو مثل حسین ماهینی که توی دوربین مخفی وقتی دارن یکی رو میکشن به جای کمک کردن فرار میکنه (البته لات مجازیه و بچه‌های مردم رو تشویق میکنه برن کف خیابون و اغتشاش کنند) 🔹یکی میشه حججی که برای دفاع از این کشور میره می‌جنگه و تهش هم که داعش اسیرش می‌کنه، یه جوری مقتدر و باصلابته که کل دنیا انگشت به دهن می‌مونن ❤️ @rooyannews❤️
|•💛🌼•| ••بسیجی به جای مردن، میشه!💔🙂 ❤️ @rooyannews ❤️