رویان نیوز
🔻 تصاویری از بارش باران
رحمت الهی
در شهر رویان دقایقی پیش
🎗کانال خبری شهر رویان
@rooyannews
هدایت شده از "محبینِ نجف اشرف"
💠 انعکاس فعالیت ها و اقدامات حوزه نجف اشرف در بحث مقابله با ویروس منحوس کرونا در خبرگزاری های رسمی
🌐 مشروح خبر
👇
https://www.farsnews.ir/semnan/news/13990204000257
🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃
🏅کانال شمیم نجف اشرف
@shamimnajaf
https://eitaa.com/shamimnajaf
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روزه هنگام نیایش است و دعا
پر زدن با بال همت تا خدا
شهر یکرنگی و بی آلایشی
ماه تقصیر و گنه فرسایشی
به ماه خدا نزدیک میشویم...
وقت بخشیدن و صاف کردن دلهاست
به بزرگی میزبان این ماه هم را حلال کنیم
@rooyannews
رفتم بینایی سنجی برای گواهینامه
گفتم دکتر لطفا یکاری کن گواهینامهم بدون عینک باشه باور کن چشمای من فقط یه ذره ضعیفه
گفت پسرم چرا داری برای گلدون توضیح میدی من اینور نشستم!
@rooyannews
سخنگوی وزارت خارجه چین گفته:
"در چین بازار حیوانات وحشی وجود ندارد و فروش حیوانات وحشی در این کشور ممنوع است."
خفاش هم حتما حیوان اهلیه
چ جذاب😶😶
@rooyannews
اوقات شرعی ماه مبارک رمضان به یاد شهید مدافع حرم شیخ مجید سلمانیان
@HeyatAli_asghar
@rooyannews
بسم الله الرحمن الرحیم
🌴 داستان «نه!» 🌴
نویسنده: محمد رضا حدادپور جهرمی
🔴🔴 #نه 66 🔴🔴
مرگ الکساندر لیتویننکو (Alexander Litvinenko) جاسوس سابق اداره امنیت فدرال روسیه در انگلیس در سال 2007، یکی از پر سروصداترین جریانهای خبری به شمار میرود. الکساندر والتروویچ لیتویننکو جاسوس سابق اداره امنیت روسیه بود که پس از 23 روز جدال با مسمومیتی که ناشی از «پلوتونیوم210» گزارش شد در گذشت. از آنجا که لیتویننکو جاسوس سابق روسیه، از منتقدان صریح دولت روسیه بود، رسانههای غربی انگشت اتهام را به سوی مقامات روسی نشانه گرفتند گرچه دولت روسیه هیچگاه این موضوع را نپذیرفت و به شدت آن را رد کرد.
به گزارش آسوشیتدپرس، تیم پزشکی الکساندر در توجیه علت وخامت اوضاع جسمانی وی اعلام کردند که لیتویننکوی 43 ساله با حمله قلبی روبرو شد و پلیس لندن نیز اعلام کرد علت مرگو لیتویننکو نامعلوم است. بر اساس این گزارش این جاسوس سابق شوروی اعلام کرده بود که در تاریخ اول نوامبر حین انجام تحقیقات در خصوص مرگ 'آنا پولیتکوفسکایا' روزنامهنگار فقید روس و از دیگر منتقدان کرملین مسموم شده بود. به گفته وی پس از این اتفاق، موهای سر و بدنش به تدریج شروع به ریختن کرد، گلویش متورم و سیستم اعصاب و روانش به شدت آسیب دید. وی هم چنین در گفتوگو با مجله تایمز گفت که کرملین مستقیما در مسمومیتش دست داشته است. پس از این حادثه سرویس اطلاعات خارجی روسیه (SVR) طی بیانیهای هرگونه دست داشتن در مرگ مخالفانش را رد کرد.
🔴 شکست های پی در پی سی. آی. ای. در ترور کاسترو:
کوبا یکی از کشورهایی قاره آمریکاست که به علت نوع دیدگاه سیاسی و نزدیکی جغرافیایی با آمریکا و به ویژه روابط نزدیک با شوروی در دوران جنگ سرد، جایگاه ویژهای پیدا کرد. ایالات متحده آمریکا نیز تمام تلاش خود را برای ساقط کردن دولت مستقل این کشور و ترور یا سرنگونی رهبران ضدآمریکایی کوبا به کار برد تا جایی که این تقابل و ایستادگی در برابر زورگوییهای آمریکا در دهه 1960 میلادی، جهان را تا مرز یک جنگ هستهای و تقابل دو قطب شرق و غرب یعنی آمریکا و شوروی پیش برد. یکی از عمدهترین دلایل تقابل دو کشور کوبا و آمریکا را باید در رویکرد منحصر به فرد و استعمارستیز 'فیدل کاسترو' بنیانگذار انقلاب کوبا جستوجو کرد.
فیدل کاسترو متولد سال 1926 میلادی است و در سال 2008 رسما خود را بازنشسته کرد و از نظر طول مدت زمامداری دارای جایگاه سوم در بین رهبران و مقامات کشورهای جهان است. مدتی قبل اخباری جالب منتشر شد که در آن عنوان شد؛ فیدل کاسترو تاکنون 638 بار مورد حمله تروریستی قرار گرفته و از آن جان سالم به در برده است که البته عمده آنها به وسیله سرویس اطلاعاتی آمریکا برنامهریزی شد. در میان روشهای اتخاذ شده برای ترور کاسترو؛ سمی کردن سیگار، اعطای سیگار و هدایای قابل انفجار، آلوده کردن لباسهای شنا و جاسازی مواد منفجره در کفش، و توپ بیس بال و انداختن قرص بوتولینوم در نوشیدنی وی... دیده میشود.
رویترز نوشت؛ حتی در یکی از این اقدامات تروریستی تلاش شد تا با استفاده از یک پودر سمی، ریشهای بلند کاسترو را آلوده کنند تا با ریزش ریشهای وی از مجبوبیت کاسترو در کوبا و دیگر کشورهای جهان کاسته شود. سایت خبری رسمی کوبا 'آنسا' نیز گزارش داد که رهبر انقلابی 85 ساله کوبا در زندگی سیاسی خود یعنی از سال 1959 تا سال 2006 در مجموع از 638 سوءقصد جان سالم به در برده است و به نقل از روزنامه دیلی تلگراف، بخشی از این اقدامات تروریستی در قالب یک سریال 8 قسمتی با عنوان 'او که باید زندگی کند'-He Who Must Live- ساخته شده است.
🔴 موساد، ترورهای بیولوژیک و مرگهای آرام رهبران فلسطینی:
منابع خبری اعتقاد دارند که استفاده از سموم مرگآور و خطرناک که با تاثیر منفی بر روی ارگانهای مختلف بدن که مرگی تدریجی و بی سر وصدا را به همراه دارد، در موساد و شبکههای اطلاعاتی و امنیتی رژیم صهیونیستی رواج دارد. مرگ مشکوک 'ودیع حداد' بنیانگذار جنبش ملیگرایان عرب و از مهمترین مبارزان فلسطینی در دهههای 70 و 80 میلادی، 'خالد مشعل' از فرماندهان حماس و رییس دفتر سیاسی این حزب که ناکام ماند و 'محمود المبحوح' از رهبران حماس ازجمله افرادی هستند که گفته میشود همگی قربانی ترورهای خاموش سازمانهای اطلاعاتی رژیم صهیونیستی شدهاند. یاسر عرفات، رهبر جنبش آزادیبخش فلسطین نیز ازجمله کسانی است که گمان میرود موساد در ماجرای مرگ وی نقش داشته است.
🔴 بیوتروریسم ابزار چه گروهی است:
@rooyannews
حال با تمام این توضیحات، این پرسش پیش میآید که کدامیک متهمترند؟ گروههای تروریستی که به فرض درست بودن ادعاها در گذشته تنها قادر شدند در سراسر جهان با روشهای بیولوژیکی کمتر از 50 نفر را قربانی خواستههای غیرمشروع خود کنند، یا سازمانهای تروریستی وابسته به قدرتها که به راحتی افراد مخالف خود را حذف میکنند و با استفاده از سکوت رسانهای بر اطلاعات مربوط به مرگ انسانهای بیگناه و مقامات سرپوش گذاشته و به اقدامات خود ادامه میدهند!؟
[پایان تحقیق]
👈🏾 [ نتیجه مطالب گذشته: قبلا خدمتتون عرض کردم که «ژن و ژنتیک، مقولاتی هستند که بیشتر از اینکه مورد «هدف» قرار بگیرند، «ابزار» هستند!» اما مسئله درباره «زن» و جنس مونث متفاوت تر است. ما قبلا فکر میکردیم که جهان غرب، به زن فقط به چشم ابزار نگاه میکنه. اما الان فهمیدیم که زن، دارای ظرفیتی است که هم زمان میتواند هم «ابزار» باشد و هم «هدف» قرار گیرد.
خب وقتی قرار باشد که بر ژنتیک نسل های آینده کار بشه، نمیشه فقط روی «دارو» و «غذا» برنامه ریزی کرد. یه جای کار لنگ میزنه. بلکه ضلع سومی هم دارد که «زن» می باشد. تصاحب و طرح و برنامه در زمینه «دارو و غذا و زن»، ابتدا هدف برای در دست گرفتن نبض سلامت جامعه هدف هستند و سپس وسیله برای تحت شعاع قرار دادن مسئله ای بسیار بزرگتر، به نام «امنیت ژنتیکی» می باشند.
همه مطالبی که در قسمت های 60 تا 66 مطرح شد، الفبای فهم مسئله نوظهور قرن حاضر در زمینه امنیت است به نام «امنیت ژنتیکی» که تیتر و سرفصل داغ همه دروس امنیت پست مدرن در دانشگاه ها و دانشکده های جاسوسی و ضد جاسوسی است.
حالا ادامه داستان از زبان سمن ....👇🏽]
@rooyannews
🔴🔴 #نه 67 🔴🔴
همه چیز به حالت قبل برگشت. من و ماهدخت و مطالعات و دوره پژوهشی و هم خونگی و زندگیمون و .... اما ... با این تفاوت که من، سمن قبل نبودم! آدمی شده بودم پر از معلومات و حتی سوالات پخته تر (چون هر چی مطالعات انسان بیشتر و عمیق تر بشه، سوالاتش از بین نمیره. بلکه پخته تر میشه و سطحش بالاتر میره) و مطالب جدید و جذاب و اطلاعات و اخبار قابل توجه از کشورهای غربی ... مخصوصا اسرائیل ... و حتی بخاطر مسائل مربوط به زن و ژنتیک و ژن انسانی و توطئه یهود و صهیونیزم بین الملل، چیزی بالغ بر صد کتاب و مقاله درجه یک و دو خونده بودم. ولی بقیه هم دوره ای های ما، حداقل تا جایی که من میدونم، وقتشون صرف مطالب خود دوره مطالعاتی میشد و حداکثرش تورهای اروپا گردی و شرکت در همایش ها و کنفرانس ها و همین چیزا.
روزها و هفته ها بود که به همین منوال گذشت و من تلاش میکردم که به آرامش خودم و تعمیق مطالعاتم و ارتباطم با ماهدخت بیشتر فکر کنم و برنامه بریزم.
کمتر از دو ماه بیشتر نمونده بود که دوره ما تموم بشه. هفته های آخری بود که در کلاس و همایش ها شرکت میکردیم. خیلی حساب برامون برنامه ریزی کرده بودند. اصلا بوی دسپاچگی و افشای معمولات و سر هم بندی و حالا یه کاری کنیم که تموم کنیم و این چیزا نمیداد! (برخلاف اکثر دوره های بدو خدمت و یا ضمن خدمتی که برای کارمندان و یا دانشجویان و حتی افراد موثر و کلیدی میذاریم!)
تا اینکه...
یه شب با ماهدخت نشسته بودیم که من سر حرف برداشتم و گفتم: «ماهدخت برنامت چیه؟ وقتی دوره تموم شد و اگر نخوایم مثلا اینجا بمونیم و در دوره های سطوح بالاترش شرکت کنیم، تو چیکاره ای؟ میخوای چیکار کنی؟»
همینجور که به یه نقطه زل زده بود، گفت: «اتفاقا چند روزه دارم به همین فکر میکنم. نمیدونم! چی بگم؟»
گفتم: «تو همیشه واسه خودت برنامه های زیادی داری. از همین اخلاقت خیلی خوشم میاد و خیلی هم تلاش کردم مثل تو باشم. بگو ببینم چی تو کلته؟»
گفت: «باور کن نمیدونم! کاش الان میدونستم حرکت بعدیم باید چی باشه؟ اما نمیدونم.»
گفتم: «حالا چرا یه جوری هستی انگار دلت گرفته؟ چته دختر؟»
گفت: «هر وقت فکرش میکنم اینجوری میشم.»
گفتم: «فکر چی؟»
گفت: «فکر اینکه چقدر آوارگی بده و میتونه شکننده باشه. اینکه بدونی اصلت مال کجاست اما ندونی باید کجا باشی خیلی درد بزرگیه.»
گفتم: «خب منم از وقتی گرفتار بند و آزار شدم و الان هم اینجام، همین احساسو دارم! درکت میکنم.»
گفت: «نه سمن! درک نمیکنی! هیچی ... ولش کن! شام چی بخوریم؟»
گفتم: «چی چی ولش کن؟ بذار یه کم از خودمون بگیم! چرا هر بار میخوایم حرف بزنیم، فرار میکنی؟»
با بی حوصلگی گفت: «نه بابا ... فرار چیه؟ باشه ... بگو... حرف میزنیم...»
گفتم: «برنامت چیه؟»
گفت: «اگه تو از برنامه هات بگی شاید منم موتورم کم کم گرم شد و تونستم بهتر فکر کنم.»
گفتم: «من خیلی دوس دارم به وطنم برگردم. خیلی. اینقدر که هر شب خواب میبینم برگشتم و دارم زندگی میکنم. اما میترسم.»
گفت: «از چی؟»
گفتم: «رک بگم؟»
گفت: «زود باش!»
گفتم: «از اینکه نشه و همونایی که ما را از زندان آزاد کردند صلاح ندونن و نخوان من برگردم پیش خانوادم!»
گفت: «خب اگه نمیخواستن که الان اینجا نبودی!»
با تعجب گفتم: «ینی چی؟»
گفت: «ینی همین. ینی براشون باارزش هستی که از اون جهنم نجاتت دادن و الان داری درس میخونی و واسه خودت سمن خانمی شدی که کله ها و مخ های اروپایی و آسیایی فعال در حقوق زنان تو را میشناسن و حتی یکی دو بار هم تشویقت کردند! سمن تو وضعیتت از من خیلی بهتره!»
گفتم: «خب اینا خیلی خوبه اما بنظرت میتونم برگردم به وطنم؟»
گفت: «آره خب... اما کار ساده ای نیست... بالاخره زحمت داره و باید یه جوری برگردی که جواب همه سوالاتی باشه که در طول مدت گم شدنت پشت سر خودت و خانوادت پیش اومده!»
حرفش درست بود.
من همیشه فکر میکردم با تموم شدن این دوره مطالعاتی، قراره همه چیزای بد هم فراموش بشه و...
اما فراموش شدن چیزای بد یه طرف... ادامه زندگی و برگشتن و اعاده حیثیت از خانوادم و بابام هم مسئله کمی نبود.
این اول راهی بود که نمیدونستم خودم باید سناریو بنویسم یا اونا ...
@rooyannews
🔴🔴 #نه 68 🔴🔴
اون شب خیلی حرف زدیم. خیلی وقت بود که اونجوری با هم حرف و درددل نداشتیم. باید تکلیف خودمون و آیندمون و روش ادامه زندگیمون با هم حرف میزدیم.
من با تعجب و ذوق گفتم: «ینی میگی میتونم برگردم وطنم و پیش خانوادم؟! چیزی تهدیدمون نمیکنه؟!»
خیلی معمولی و با یه ادبیات حرص درار گفت: «گفتم که ... نه... چیز خاصی نه ... فقط باید جوری برگردی که بتونی بازم اونجا زندگی کنی و خودت و خانوادت به خاطر حرف و چشم مردم و هم محلیات اذیت نشن.»
گفتم: «اینو یه بار دیگه هم گفتی... منظورم من اینه که ... چطوری بگم ... از نظر اونا چی؟ اذیتم نمیکنن؟ میذارن برگردم؟»
با تعجب گفت: «اونا کین؟!»
گفتم: «وا ... مگه چند تا اونا داریم؟ اونا دیگه ...»
گفت: «آهان ... نه ... خیالت راحت ... اتفاقا ازت خوششون اومده... مهره مار داری!»
گفتم: «ینی چی؟ ینی همینطوری میذارن هر جا دوس داشتم برم؟»
گفت: «بده؟ دوس داری تا آخر عمرت بترسی که یهو یکی بیاد بخورتت؟ برو خوش باش!»
واقعا با شنیدن این خبر که میتونم تا آخر عمرم را آزاد زندگی کنم و حداقل تا مدت ها بدون مزاحم باشم خیالم راحت شد و ته ته دلم خندیدم و ذوقم از چهرم معلوم بود.
گفت: «تو الان معلوماتی داری و تحقیقاتی انجام دادی و با شخصیت های تراز اولی مَچ شدی که ازت یه دختر معمولی و یه استاد معمولی دانشگاه باقی نذاشته. تو الان سرآمد دخترای افغان هم عصر خودت هستی. و فقط علتش یه چیز هست... اونم اینه که تو ارزش و عیار زن بودنت دستته و میدونی کجا و چطوری خرجش کنی؟»
گفتم: «خب حالا اینجوریام نیستم دیگه!»
گفت: «نه انفاقا ... دیگه خودت باید فهمیده باشی که چقدر می ارزی؟ تو الان جوری هستی و این پونزده ماه از تو شخصیتی ساخته که به جای اینکه خودت از خودت مراقبت کنی، باید ازت مراقبت کنن و تازه افتخار کنن که تو را دارن!»
گفتم: «کی ازم مراقبت کنه؟! بابام و خانوادم؟»
گفت: «نه مسخره! چرا خودتو میزنی به کوچه اسکلی؟ تو انتخاب شدی! اینو هیچوقت یادت نره؛ تو انتخاب شدی و حداقلش اینه که از طرف کسایی که انتخابت کردند، باید حمایت بشی و ازت مراقبت های ویژه کنن!»
یه کم ترسیدم ... اما نشون ندادم که ترسیدم ... باید خودمو معمولی نشون میدادم.
گفتم: «متوجه نمیشم! ینی چی انتخاب شدم؟ برای چی منو انتخاب کردن؟ منظورم اینه که برای چه کاری و چه هدفی؟»
گفت: «تو انتخاب شدی برای زندگی بهتر ... انتخاب شدی که زندگی کنی و از زن بودنت لذت ببری! حتی اگر تا آخر عمرت مجرد بمونی و برای زن بودن و زن موندن احساس بقیه زن های کشورت هم تلاش کنی، هیچ وقت خسته نشی و لذت ببری! خب فکر کردی وقتی یه نفر در کلاس های معلمی شرکت میکنه، میتونه بعدش نانوا و یا قصاب و پزشک خوبی بشه؟ خب نه! تو هم همینی! هممون همینیم! تو هم با معلومات و درسی که قبلا تو دانشگاه خونده بودی، و با توجه به خانواده اصیلی که داری و موقعیت عالی تری که میتونی در بین مردمت کسب کنی، و با توجه به دروس و مطالب و تحقیقات این دوره مطالعاتی، خیلی کارا از دستت برمیاد. شاید الان متوجه نباشی. اما وقتی بری پای کار، میفهمی که چقدر پتانسیل داری.»
گفتم: «خب این کارو برای هر کسی کرده بودند و این همه چیز یادش داده بودند و این همه آدم و شخصیت تراز اول دیده بود، حتی اگر چوب خشک هم بود بازم به درد یه کاری میخورد.»
گفت: «من مجبور نیستم هر چی میدونم بهت بگم... اما باهات در این زمینه موافق نیستم... من خیلیا را دیدم اومدن و بریدن و رفتن... تو حواست نبود اما ماه های اول دوره، خیلیا اومدن و رفتن و جاشون به کسای دیگه دادن!»
گفتم: «خب؟!»
گفت: «خب چه کسی از یه دختر باسواد و دارای تحصیلات اروپایی و استاد و همه فن حریف رشته خودش بهتر؟ حالا معلومات و سواد قبلیت یه طرف ... بذار خیلی رک و راحت یه چیز دیگه هم بهت بگم: اگر هر کسی جز تو گم شده بود، مثل بمب نمیپیچید... باید تو گم میشدی که مردم هم حرف بزنن و هم نزنن... هم واسشون جای سوال باشه و هم نباشه ... تو مدت ها هم نبودی و در اروپا درس خوندی... بخاطر همین نمیتونستن اتهام بی حیایی و ادم ربایی مطرح کنن! با خودشون میگفتن لابد دوباره برگشته اروپا ... پس باید هم نباشی و هم جوری نباشی که برای خودت و خانوادت بیشتر از مردمت جای سوال باشه! باید یه جوری منتظرت باشن ... اگه هر کسی دیگه بود، جوری که منتظر تو هستن، منتظر اون بیچاره نبودند... اما خب ... لابد زنای فضول در و همسایه و قوم و خویش از حال زار بابا و مامانت یه چیزایی فهمیدن... اما اهمیتی نداره ... برمیگردی و همشون را ساکت میکنی!»
ادامه دارد...
@rooyannews
✔️فروشگاه #هیئت_عماریون✔️
_🔊انواع اقلام و اجناس بهداشتی و غذایی
_#فروش_ویژه⬇️⬇️⬇️
_📢هر روز یک محصول با تخفیف💲 و قیمت استثنایی
_💲هر ۱۰۰ هزار تومان خرید مواد شوینده ۱۰ هزار تومان تخفیف💯
_✔️#خرید_اینترنتی📲
_🛵ارسال ارسال برای خرید بالای ۱۰۰ هزار تومان رایگان💯
_📞شماره تماس #فروش_اینترنتی🔽
۰۹۱۰۰۳۸۰۲۷۳
آدرس کانال در پیامرسان بله: https://ble.ir/F_heyat
آدرس کانال در پیامرسان ایتا: https://eitaa.com/f_heyate_ammariyon