به امید همچین روزی محضر اقاا😍 #به_نام_پروردگار_قلبهای_عاشق❤ امروز رفتیم آقا ما را عقد کرد! این با شکوه ترین مراسم عقدی بود که تا کنون دیده بودم! میهمانان اندک بودند، پذیرایی ساده و مهریه من سبک! اما هیبت عاقد چنان شکوهی به مجلس داده بود که من حتی نمی دانستم چطور باید "بله" را به زبان بیاورم! آقا خطبه را خواند خیلی ساده و بی هیچ طول و تفصیلی! من هم بسم الله کردم و فقط گفتم "بله" آخر از چه کسی باید اجازه می گرفتم وقتی اصلِ اصلِ صاحب اجازه ها خودش داشت عقد را جاری می کرد! آقا خطبه را که خواند همسرم دستم را گرفت! آقا پدرانه تبسم کرد و گفت： معلوم می شود آقا داماد خیلی چشم انتظاری کشیده اند! میهمان ها خندیدند! من سرخ شدم! آقا کمی برایمان حرف زد، بعد هم دعایمان کرد! واهمه تمام شدن فرصت دیدار قفل از زبانم گشود میان خنده و بغض گفتم آقا! می شود برایمان کمی هل أتی بخوانید؟ آقا تبسم کرد و خواند: إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُورًا ﻫﻤﺎﻧﺎ ﻧﻴﻜﺎﻥ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﺯ ﺟﺎﻣﻰ ﻣﻰ ﻧﻮﺷﻨﺪ ﻛﻪ ﻧﻮﺷﻴﺪﻧﻰ ﺍﺵ ﺳﺮﺩ و ﺳﭙﻴﺪ ﻭ ﻣﻌﻄﺮ اﺳﺖ. (انسان/آیه۵) این تمامِ امروز من بود، امروزی که تمامِ من بود… ❤️❤ https://eitaa.com/rooyesheqom