✨ #شعر_عاشورایی
💫 #امضای_رضا
☘ نیست دنیای دل من غیر دنیای رضا
پر نخواهد کرد در قلبم کسی جای رضا
☘ چون جهانی که بدون کربلا تاریکی است
بی تلألو می شود ایران منهای رضا
🕊 کربلا رفتن برایم سخت می باشد ولی
می روم مشهد به عشق سر به پاهای رضا
🍀 کربلای من همین صحن و سرا و گنبد است
کربلایی می شوم در صحن زیبای رضا
☘ اشک ریزان یا حسین گویان، سر و سینه زنان
عشق دارد این چنین باشم هم آوای رضا
🕊 حضرت عباس من این جاست در شاه چراغ
جای سقایش ببوسم صحن سقای رضا
☘ حضرت زینب برایم حضرت معصومه است
می سپارم من همین جا دل به دریای رضا
☘ کربلائی های ایرانی همه فهمیده اند
پای برگ کربلاشان هست امضای رضا
✍🏻 #ایوب_پرندآور
🔰🔰🔰
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #شعر_عاشورایی
💫 #انگار
🥀 آن طشت کــه خـــون عشـــق را می نوشید
در فهـــم دلیـــل خون او می کــوشید
آن روز شعـــور خـــیزران جـــالب بـــود
انگـــار لبـــان وحـــی را می بــوسید
🥀 تـــا شعـــر صمیمیت انســان خوانـــدی
بـــی حـــنجره از لبـــان بـــاران خـــوانـــدی
تـــاریخ قـــیام انـــبیا کـــــامل شــــــد
وقـــتی کـــه بـــه روی نـــیزه قـــرآن خواندی
✍🏻 #ایوب_پرندآور
🔰🔰🔰
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #شعر_عاشورایی
💫 #نبودم_ولی
🥀 همانا که شبها قلم میزدند
و تقدیرها را به هــــم مــیزدند
🥀 چه میشد اگر با قضا و قـــدر
مرا خــاک پایت رقم میزدند؟
🥀چه میشد که میشد دلم پرچمی
که آن را فراز حرم میزدند؟
🥀نـــبودم، ولی گوئیا تیغهـــا
زمین و زمان را به هـم میزدند
🥀نبودم، ولی تاول و زخــمها
ز طعم لبان تو دم مـــیزدند
🥀دو دستی که بر خاک افتاده بود
به چشمان دریاچه غم میزدند
🥀 «چه ناساز و چپ کوک آن کوفیان
به هنگامهی زیر، بم میزدند»
🥀چه میشد اگر ابر احساس ها
به لبهای خشکیده نم میزدند؟
🥀 به جای همان خیمههایی که سوخت
چه میشد اگر آتشم میزدند؟
✍🏻 #ایوب_پرندآور
🔰🔰🔰
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10
✨ #شعر_عاشورایی
💫 #امام_حسین_ع_گودال_قتلگاه
🥀🏴🥀🏴🥀🏴🥀
🥀شمر آمد لب گودال و سرم تیر کشید
دست بر حنجرهات زد...، جگرم تیر کشید
🖤روی تل بود که دیدم نفسم میگیرد
روی تل بود که ناگه کمرم تیر کشید
🥀اولین ضربه که زد...، قلب من افتاد به خاک
دومین ضربه، دودست قمرم تیر کشید
🖤در همان لحظه که او شاهرگت را میزد
حنجر و شاهرگ و شاهپرم تیر کشید
🥀ناگهان از دل گودال سرت بالا رفت
ناگهانتر همهی دوروبرم تیر کشید
🖤ذوالجناح تو که برگشت چه غوغایی شد
خیمهها سوخت، دل اهل حرم تیر کشید
🥀دور هر خیمه که میسوخت دویدم اما
نیزهها خوردم و از نو کمرم تیر کشید
🖤خوب شد بچهی ششماههی خود را بردی
پای گهواره ی او چشم ترم تیر کشید
🥀دختر کوچک تو سیلی سختی خورد و
صورت نیلیاش از درد و ورم، تیر کشید
🖤مثل آن روز که مادر به روی خاک افتاد_
مقنعه، چادر و سنجاق سرم تیر کشید
🥀پهلوی مادرمان باز هم انگار شکست
باز انگار که فرق پدرم تیر کشید
🖤اسب تا سینهی آقا پسرت را له کرد
آن طرف سینهی آقا پسرم تیر کشید
🥀شش برادر همه بر روی زمین افتادند
اینچنین سینهی خیرالبشرم تیر کشید
🖤خوب شد همسفرم بودی و دیدی که چقدر
نیزهها خوردم و پای سفرم تیر کشید
🥀چه بگویم که کجای جگرم می سوزد
چه بگویم که کجای جگرم تیر کشید
✍🏻 #ایوب_پرنداور
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
✅ کانال #خیمه_عاشورایی_روز_دهم در ایتا را به دوستان خود معرفی کنید:
@roozedahom10