eitaa logo
روزی که نمیدانم(راضیه مظفری)
384 دنبال‌کننده
152 عکس
31 ویدیو
2 فایل
تو رفتی و ناخوانده ماند این شعرهای ناتمام... پیام ناشناس: https://harfeto.timefriend.net/17167505660071 راضیه مظفری @raziyemozaffari
مشاهده در ایتا
دانلود
تقدیم به امام امت، امام خمینی... تو را قسم به خاک سرخ کربلا به لاله ها به منبر خدا برو به مردمان نشان بده یزید این زمانه را اگرچه نیمه های شب، تورا به زور میبرند... ولی خیال ظلم و جور را به گور میبرند خیال باطلی که تاج بر سر خودش گذاشت کلاه بر سر رعیتی ضعیف چه باک از هجوم مرگ؟ به مرد و زن به مشت های خشم و خون به مردم کفن به تن... بساط ظلم را در این سکوت شب خراب کن! به قلب ها بتاب و انقلاب کن! @roozikenemidanam
«هو» عاشقانه ای از مجموعهٔ «روزی که نمیدانم» حالا که تنهایی در این دنیای خالی قایق دلت میخواهد ای دریای خالی؟ گاهی خیالت ابری ام کرده است اما باران نمی آید به این صحرای خالی امروزهایم از دهن افتاده بی تو امروزهای تلخ من... این چای خالی دیروزِ من پر بود از حال و هوایت حالا چه خواهم کرد با فردای خالی؟! وقتی به دست آوردمت، از دست رفتی آه ای حباب کوچکم! رویای خالی! از بس به شوق دیدنت پر باز کردم پرواز کردم از پریدن های خالی هرچند رفتی، خاطراتت مانده با من امشب در آغوشم بگیر ای جای خالی! @roozikenemidanam
https://eitaa.com/tahere_sadat_maleki کانال دوست طنزپرداز و شاعرم، خانم دکتر طاهره سادات ملکی مشاور خانواده و فعال حقوق زنان رگباری فالو شه😂
لستَ امام عيني لكنّك كل ما أرَى پیش چشمانم نیستی ولی هرچه میبینم تویی! @roozikenemidanam
نفس بکش شمیم پرده ی دم ضریح را نفس بکش، نفس بکش، خیال کن عبای اوست... راضیه مظفری @roozikenemidanam
برایم ماه بفرست... @roozikenemidanam
حافظه ی خوبی ندارم اما یادم می آید که قبل تر ها، دلتنگی ها دسته جمعی به دیدنم می آمدند، در می زدند و من از چشمی در نگاهشان میکردم و از شما چه پنهان، در را به رویشان باز نمیکردم... بیشتر غروب جمعه سراغم را می گرفتند و من که از آمدنشان شستم باخبر بود، کفش هایم را از پشت در برمیداشتم که گمان کنند خانه نیستم، کمی پشت در می ماندند، در میزدند، زنگ میزدند، و وقتی ناامید میشدند، روی در مینوشتند:(آمدیم، نبودید...)، سپس یکی یکی سوار آسانسور میشدند و میرفتند... مدتی ست دلتنگی هایم خروس بی محل شده اند، وقت و بی وقت می آیند و میمانند و نمیروند... آنقدر میمانند که ساعت ها از وقت خوابم میگذرد. یادم می آید قدیم ترها دلتنگی هایم لااقل در میزدند. اما مدت هاست خودشان کلید دارند... پ.ن: عکس بی ربط، شاید هم باربط..‌. قرارداد مجموعه دلتنگی های شاعرانه ام با نام: (روزی که نمیدانم) همین. @roozikenemidanam