حکایت نان و بنزین! + امروز توی صف نانوایی بودم. نوبت یک خانمی شد که ظاهرا با نانوا صمیمی بود و موقع گرفتن نان از سر شوخی به شاطر گفت:"والله با این قیمت بنزین سه تومنی، آدم خجالتش میاد بازم بابت یه نون بهتون هزار تومن بده!" هنوز حرف توی دهنش بود که یهو یک پیرزن با پرخاش از پشت بهش پرید که:"خفه شو! تو بمیر و حرف نزن! همین شماها هستین که با دهن گشاد بازیاتون جو می دین که قیمت ها بکشه بالا! این شاطر تنورش با بنزین روشن میشه مگه؟ چرا لال نمیمیری؟ نصف بد بختیامون از این دولته! نصف دیگه ش از دست شما آدمای شیرین عقل که جاده صاف کن این گرون فروشی ها میشین با این حرفاتون!" آن خانم که بنده خدا حسابی غافلگیر شده بود گفت: شوخی کردم مادرجان چرا عصبانی میشی؟" داشت نان را توی کیسه ای که آورده بود می کرد اما با دیدن عصبانیت آن پیرزن نان را توی کیسه جا داده و نداده داشت جمع میکرد که در برود اما پیرزن دست بردار نبود و ادامه میداد:"چرا خجالتت میاد هزار تومن بدی بابت یه بربری؟ اینا هفتصده...سه تا دونه کنجد میریختن روش...هزار میدادن...حالا بی چشم و رو ها همون سه تا کنجد رو هم نمیریزن و هزار میدن! تازه سایز نون رو هم کوچیکتر کردن! اینا باید خجالت بکشن که اینجور نونی رو هزار میدن! تو لازم نکرده بلبل زبونی کنی..." زنه فرار کرد و رفت که از مسلسل اعتراض های پیرزن در امان باشد...پیرزن چشم گرداند و یهو مرا دید که توی صف آقایانم...حالا من شدم سوژه او "حاج آقا! شما لباس پیغمبر رو پوشیدی...شما چرا ساکتی؟امر به معروف مگه فقط حجابه؟ این دزدیا امر به معروف نمی خواد؟" گفتم:"خب من که همش اینا رو میگم.الانم میگم...حق با شماست..."کمی سکوت کرد...باز هم چشم گرداند و یهو خیره شد به شاطر که ول معطل مانده بود و داشت جنجال او را تماشا میکرد: "آآآآآآآآآآآآآی شاطر!همین الان یه بربری هفتصد تومنی بهم بده! من هزار تومن بهت نمی دم بابت یه بربری..." شاطر هاج و واج گفت:" حاج خانوم تو که تا دیروز هزار تومن می دادی..." پیرزن سریع گفت:"امروز دیگه دیروز نیست!" و نان بربری هفتصد تومنی اش را گرفت و رفت! در راه که می آمدم خانه فکر کردم که از 25 آبان (که بنزین هزار تومنی کارت سوختی شد هزار و پانصد و بنزین آزاد هم شد سه هزار تومن) تا امروز که 3 آذر بود این همه بانک آتش زدند و اموال عمومی تخریب کردند به اسم اعتراض و هیچ چیز ارزان نشد که هیچ! رسما اعلام کرده اند دویست هزار میلیارد تومان (دو تیلیارد تومان)خسارت هم به اموال عمومی وارد شده! عوضش امروز بعد از یک هفته ،برای اولین بار یک اعتراض درست و درمان (یعنی اعتراض همین پیرزن) را دیدم که نانش را هفتصد تومان خرید و سیصد تومن توی جیبش ماند...آدرس را درست بروی مقصد نزدیک است...همه سرگردانی ها از آدرس غلط هایی است که می دهند تا نگذارند به مقصد برسیم...بلد باشیم از چه کسی آدرس بپرسیم وگرنه از سرگردانی گله نکنیم...رسیدن به مقصد عبارت است از ارتباط درست بین راهیان و مبداء و مسیر و مقصد و آدرسی که دست راهیان می دهند.یکی از این ها درست نباشد، نتیجه اش سرگردانی است... مسعود نوروزی راهی (ارتباط شناس) #بنزین #گرانی #ارتباط_شناس #مسعودنوروزی #مسعودنوروزی_راهی #جامعه #جامعه_شناسی #اعتراض #اغتشاش #آشوب #شورش #مسعود_نوروزی_راهی #میم_نون_راهی #م_ن_راهی #یادداشت #نوشته @rooznegari