سفرنامه اربعین ۱۴۰۲
نوجوون مثل محمدرضا
تو کل مسیر نه قُر میزد و نه اعتراضی.
مردی بود واسه خودش.
خستگی ناپذیر.
بهونه خوبی بود تا قُر بزنم.
خسته شدم بزار بشینیم یه نفسی چاق کنیم.
رفقا به دوربین نکاه کنید.
آقا نگاه کن. همتون نگاه کنید.
این عکس تو راه مشایه هست.
نمیزاشتم شب بخوابن. روز هوا گرم بود و پیاده روی سخت.
از ساعت ۱۸ تا ۹ صبح پیاده روی بود.
وسطش هر ساعتی چند دقیقه استراحت و موقع نماز و شام هم که استراحت میکردیم و اگه جای خوبی پیدا میشد ۲۴ تا نماز صبح چرتی میزدیم و بلافاصله بعد نماز صبح پیادهروی رو شروع میکردیم.
با همه این اوصاف صدایی از این نوجوون در نیومد.
بگه بابا خوابم میاد.
بابا خستم.
بابا گرسنم.
بابا تشنم.
بابا پاهام درد میکنه.
بابا دلم تنگ شده.
یاد چیزی افتادی؟
قربونت برم رقیه جان که تو خرابه با بابا نجوا کردی و جان دادی😭
#اربعین
#رقیه
✍مجتبی میرزایی