eitaa logo
روز نوشت‌های من
45 دنبال‌کننده
419 عکس
157 ویدیو
37 فایل
زندگی پر از اتفاقات روزانه است. روز نوشت های من بیان این اتفاقات شخصی از زاویه دید جدیدی است. @Azizollahey
مشاهده در ایتا
دانلود
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲ مهمان بابِل هنوز دوازده شب نشده بود. امیرالحاج گفت شیخ نزدیکه. دو نفر همسفری که گفتم وسط راه به ما ملحق شدند. همینجا بود. روز دوم و شب سوم به ما رسیدند. نوجوان عراقی گفت: مبیت می‌خواهید؟ من گفتم با رفقایم مشورت کنم. همسفرا گفتند بریم. ماشینی کرایه کرد و ده دقیقه‌ای از مسیر پیاده روی خارج شدیم. به راننده گفتم صبح بعد نماز بیا دنبالمون اما نوجوان عراقی گفت نیازی نیست. مستقر شدیم. پدر جوان در اتاق منتظر ما بود. خسته بود. از چهره‌اش تشخیص دادم‌. با او که صحبت کردم گفت راننده حشدالشعبی است و فردا قصد دارند با خانواده به زیارت کربلا بروند. در مورد شهر و دیارشان پرسیدم. گفت همان بابِل معروف در کتب تاریخی هست. شده بودیم مهمان بابِلیان. گفتم شام خوردیم و فردا بعد از نماز صبح می‌رویم. نوجوان عراقی گفت: نه دو روز باید بمانید. دوستان خوابیدند و من فرصتی یافتم برای تماس با ایران. در حین تماس دو سه باری برق رفت. یک ساعتی از حضور ما در منزل بابِلیان می‌گذشت که نوجوان عراقی شام مفصلی آورد و من همسفران را بیدار کردم. (قیافه‌های خواب آلود عکس خود نشان از سر درون است) شام مفصلی بود و من جور بقیه را که کم خوردند کشیدم. بالاخره زحمت کشیده بودند و نمی‌شد رها کرد این طعام بهشتی را.😋 بعد از نماز صبح عزا گرفته بودیم که چگونه تا خیابان مشایه برویم. لوکیشین گوشی را روشن کردیم و پیاده هنوز پنجاه قدم برنداشته بودیم که کامیونی وارد جاده شد و جلوی راهش را گرفتیم و ما را دقیقا همان جایی که دیشب سوار ماشین شدیم پیاده کرد و مشایه را شروع کردیم. آیا این آخرین روز مشایه است؟... ✍مج