سادگیت آرزوم
تو کاروانمون آقا حسینی داشتیم که مقداری ساده هستند.
ایشون سی سال سن داره، زن و بچه هم داره
چند بار هم زیارت اربعین پیاده خودش تنها اومده بود.
تو مسیر پیاده روی از بقیه جدا شده بود و وقتی دو سه نفری از ما رو پیدا کرده بود انگار دنیا رو بهش داده بودند. قیافه اون لحظه ای که ما رو دید مثل این بود که بچه کوچیکی پدر مادرش رو پیدا کرده باشه.
دیگه ما رو ول نمیکرد میترسید.
بهش گفتم تو که راه رو بلدی قبلا اومدی چرا میترسی؟ نهایتش خودت تنها میری مرز.
این بنده خدا سری قبل که اومده بود اربعین بعد از این که پیاده تا کربلا میاد دوباره از کربلا پیاده به نجف برمیگرده و از اونجا میره نجف.
عاشق سادگیش شدم.
فکر میکرد که ماشین برای مرز فقط از همونجایی هست که پیاده شده.
✍مجتبی میرزایی
#اربعین
#کربلا
#نجف
#پیاده
@roozneveshthayeman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سفرنامه اربعین ۱۴۰۲
آخرین منزلگاه
شلوغی مسیر کربلا به نجف را طی کردیم.
هم طریق کاظمین به کربلا را دیدم هم طریق نجف به کربلا.
با موتور سه چرخ رفتیم خونه ابوعلی.
خیلی شلوغ بود.
شام برایمان آوردند.
تشکی برداشتم و تو حیاط تو راه جلوی کولر جا انداختم و خوابیدم.
خسته بودم.
نماز صبح بلند شدم دیدم دو سه نفر کیفشون رو برداشتند و رفتند.
من هم سریع بساطم رو جمع کردم رفتم جاشون.
همسفرام رو صدا زدم بیان تو.
بالاخره سایه و کولر گازی بهتر از آفتاب و کولر آبی بود.
ساعت ده صبح همه با هم به سمت حرم رفتیم.
نماز ظهر شده بود و دربهای حرم بسته.
نماز جماعت رو به سختی خوندیم.
فشار جمعیت بعد نماز برای ورود به حرم بقدری زیاد بود که منصرف از ورود شدم و بیرون از حرم شروع کردم به زیارت.
یک ساعتی که گذشت جمعیت خلوت شد و رفتم سمت ضریح منور و ساعت ۱۴ سر قرار حاضر شدم و تو راه برگشت سوغاتی گرفتیم رفتیم منزل ابوعلی.
ناهار و بعدش خواب.
نماز مغرب و عشا رو خوندیم و به سمت خسروی حرکت کردیم...
#اربعین
#نجف
✍مجتبی میرزایی