eitaa logo
روشنا مرکزی
21 دنبال‌کننده
487 عکس
400 ویدیو
32 فایل
فرهنگی - هنری - سیاسی . ارتباط با ادمین و ارسال مطلب @roshanamarkazi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از روشنای ساوه
🇮🇷 🎥 | رحلت جان‌سوز و شهادت‌گونه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امام حسن مجتبی علیه السلام تسلیت باد. ▪️◾️▪️
🇮🇷 📝 ایران موفق به مهار آشوب شد 🔻شبکه۱۲ رژیم صهیونیستی: متاسفانه مقامات ایران موفق شدند پتوی سنگینی بر موج اغتشاشاتی که شهرهای ایران را در بر گرفته بود، بیاندازند. آشوب‌ها شامل حمله به مراکز دولتی بود اما نیروهای بسیجی موفق شدند شرکت‌کنندگان در این آشوب‌ها را متفرق کنند. 🔺یهود یعاری، تحلیلگر این شبکه گفته: آمریکایی‌ها تلاش کردند اینترنت را برای ایجاد اختلال ایران باز کنند، اما این هم کمکی نکرد و شاهد کاهش بسیار روشنی در ابعاد و قدرت تظاهرات و همچنین جنبه خشونت‌آمیز آن‌ هستیم.
خودت‌شاهدباش حسین خرازی نشست ترک موتورم بین راه، به یک نفربر برخوردیم که در آتش می‌سوخت.فهمیدیم یک بسیجی داخل نفربر گرفتار شده و دارد زنده زنده می‌سوزد؛من و حسین آقا هم برای نجات آن بنده‌خدا با بقیه همراه شدیم.گونی سنگرها را برمی‌داشتیم و از همان دو سه متری،می‌پاشیدیم روی آتش جالب این بود که آن عزیزِ گرفتار شده، با این که داشت می‌سوخت، اصلاً ضجه و ناله نمی‌زد و همین موضوع پدر همه‌ی ما را درآورده بود!» بلند بلند فریاد می‌زد:خدایا...الان پاهام داره می‌سوزه! می خوام اون ور ثابت قدمم کنی خدایا! الان سینه‌ام داره می‌سوزه این سوزش به سوزش سینه‌ی حضرت زهرا(س) نمی‌رسه... خدایا! الان دست‌هام سوخت می خوام تو اون دنیا دست‌هام رو طرف تو دراز کنم...نمی‌خوام دست‌هام گناهکار باشه! خدایا! صورتم داره می‌سوزه! این سوزش برای امام زمانه برای اولین بار حضرت زهرا(س)اینطوری برای ولایت سوخت! آتش که به سرش رسید، گفت: خدایا! دیگه طاقت ندارم، دیگه نمی‌تونم، دارم تموم می‌کنم. خدایا! خودت شاهد باش! خودت شهادت بده آخ نگفتم... آن لحظه که جمجمه‌اش ترکید من دوست داشتم خاک گونی‌ها را روی سرم بریزم! بقیه هم اوضاعشان به هم ریخت. حال حسین آقا از همه بدتر بود. دو زانویش را بغلکرده بود و های های گریه می‌کرد و می‌گفت: ما جواب اینا را چه جوری بدیم ما فرمانده ایناییم؟ اینا کجا و ما کجا؟ اون دنیا خدا ما رو نگه نمی‌داره بگه جواب اینا رو چی می‌دی؟ زیر بغلش را گرفتم و بلند کردم و هر طوری بود راه افتادیم. تمام مسیر پشت موتور، سرش را گذاشت روی شانه‌ من و آن قدر گریه کرد که پیراهن و حتی زیر پوشم خیس شد.