eitaa logo
روشنایی_مومنی
449 دنبال‌کننده
17.2هزار عکس
9.2هزار ویدیو
1.6هزار فایل
روشنایی مسایل مهم و مطالب آموزنده به سوالات شرعی پاسخ داده میشود ارتباط با مدیر کانال ۰۹۳۵۹۴۵۶۲۳۳ تبلیغ و تبادل ۰۹۳۵۹۴۵۶۲۳۳ @fb_girll هرگونه کپی برداری جایز است لینک کانال عمومی @roshanaie_momenie
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃 آسایش عالم دادم را از این تردیدها از کجا باید بستانم؟ چند بار باید نزدیک خانه‌ات شوم و با ضربۀ سهمگین یک تردید فرسنگ‌ها فاصله بگیرم از تو؟ همین چند روز پیش مگر نبود که تا چند قدمی خانه‌ات آمدم و تردیدِ میان آسایش و رسیدن به تو، سراغم را گرفت؟ همین که ماندم تو را انتخاب کنم یا آسایشم را دیدم حتّی شبهی از خانه‌ات پیدا نیست. اوّلش فکر نمی‌کردم که تردید است. با خودم داشتم می‌گفتم حالا که خانه‌ات نزدیک است کمی آسایش هم لازم است. با این تن رنجور و خسته، باید مدارا کرد. همین حرف‌ها را داشتم با خودم می‌زدم که دیدم حال و هوایم عوض شد بو کشیدم، دیگر بوی عطر تو نمی‌آمد. دور و برم را نگاه کردم. کویر بود و برهوت. به خودم برگشتم و دیدم چند لحظه‌ای در این تردید فرو رفته بودم: آیا این همه نفس نفس زدن برای تو لازم است؟ مگر نیازی است که در راه وصال تو آسایش را بر خویش حرام کرد؟ اصلاً چه کسی گفته راه تو و آسایش، سر سازش با هم ندارند؟ حالا کمی دیرتر از اگر به تو برسیم، چه می‌شود؟ وقتی که از خانۀ‌ برای بار چندم دور افتادم فهمیدم کسی که در راه وصال تو دنبال آسایش است باید دور خانۀ‌ تو را خط بکشد. دیگر تردید ندارم. خدا کند که اگر باز هم به خانۀ تو نزدیک شدم گرفتار پنجۀ این تردید نشوم! شبت بخیر آسایش عالم!
🍃آرامش من چه خوب است که تو هستی و بی آن که بدانم با من دوست شده‌ای یا نه وقتی با تو حرف می‌زنم، آرام می‌شوم! چه خوب است که یقین دارم تو صدایم را می‌شنوی حتّی بهتر از کسانی که رو به رویم نشسته‌اند! چه خوب است که تو از حرف‌زدن‌های ممتدّ من خسته نمی‌شوی! خیالم آسوده است که اگر در همۀ لحظه‌های زندگی‌ام با تو حرف بزنم همۀ حرف‌هایم را می‌شنوی و حتّی به نشانۀ خستگی خمی به ابروی خویش نمی‌آوری. امروز دنیا روی سینه‌ام باری گذاشته بود که به گمانم اگر روی شانۀ کوه می‌گذاشت، قامتش خم می‌شد داشتم می‌مردم از شدّت تنگی سینه‌ام. نفس‌هایم نای بالا و پایین رفتن نداشتند. راهی نمانده بود جز حرف زدن با تو. به سراغت آمدم، صدایت زدم حرف‌هایم را شنیدی و من آرام شدم. چه خوب است که می‌توانم آرزوهایم را به تو بگویم بی آن که نگران باشم نگران از این که نکند تو مرا زیاده‌خواه بدانی و ناشکر بخوانی. آقا! اگر تو دوستم شوی و مرا به خلوت خویش راه دهی و من حرف‌هایم را در مقابل نگاهت بگویم ... باشد، بماند، من شکر این آرامش را به جا می‌آورم تو خودت بلدی آرزوها را محقق کنی. خدایا! شکر که حرف زدن با محبوب، مایۀ آرامش دل من است. شبت بخیر آرامشم!
🍃معنای زندگی دلم این روزها به باوری خوش شده که نمی‌دانم از کجا آمده. هر چه هست، به دل‌خوشی آن دارم زندگی می‌کنم. بگو که این باور، ‌بی‌ریشه نیست تا با دل خوش کردن به آن زندگی را تاب بیاورم. دلم می‌گوید هر حرفی را که تو باور کنی حقیقت هم اگر نداشته باشد، به حقیقت می‌پیوندد. حالا می‌خواهم کمی با تو حرف بزنم حرف‌هایی که شاید حقیقت نباشند. آقا! دلم پیش توست. پیش هیچ کسی جز تو نیست. این را یک ادّعای توخالی هم اگر هست، قبول کن. عزیزم!‌ در هوای تو نفس می‌کشم. با هر کسی جز تو، نفسم تنگ می‌شود. چشم ببند بر حقیقت دلم و خودت را هوای نفس کشیدنم بدان. مهربانم! یاد کسی غیر از تو در ذهنم جا نمی‌شود. من همه را جز تو فراموش کرده‌ام. این حرفم را مبالغه ندان و همانی بدان که هست. مولا! بدون تو زندگی برایم بی‌معناست. پوچ‌ترین روزهای من روزهایی است که تو در آن نیستی. این حرف را بپذیر از من و به زندگی‌ام که بی تو می‌گذرد نگاه نکن. با همۀ وجودم دوست دارم که تو با من دوست شوی. من به دوستی کسی جز تو فکر نمی‌کنم. باور کن که دوستت دارم، بیشتر از هر کسی و بیشتر از هر چیزی. شبت بخیر معنای زندگی!