روزی #پیامبر_اکرم_اسلام_صلی الله _علیه_و_آله از مدینه خارج شد، دید مرد عربی سر چاه ایستاده و از برای شتر خود آب میکشد. گویا خواست آن عرب را کمک کند.
پیغمبر: «ای مرد عرب! آیا اجیر میخواهی که تو را کمک کند و از برای شتران تو آب بکشد؟»
عرب: «بلی، به هر دلوی سه خرما اجرت میدهم.» حضرت راضی شد و شروع کرد از چاه آب کشیدن، پس از آن که هشت دلو کشید در دلو نهمی، ریسمان قطع شد و دلو و قسمتی از ریسمان به چاه افتاد.
عرب، عصبانی شد به حدّی که جسارت نموده و سیلی به صورت آن بزرگوار زد. ولی آن حضرت با کمال بردباری دست در میان چاه کرد، (و به قدرت اعجاز) دلو را از چاه بیرون آورد. و به عرب تحویل داد. عرب از حسن خلق و آقایی و بزرگواری پیغمبر دانست که آن حضرت پیغمبر بر حق است، از کرده خویش بینهایت پشیمان شد
#حکایت_روایت
#داستان_کوتاه_مذهبی
#داستان
❀ @roshanaie_momenie