بسم الله الرحمن الرحیم
🔺«چرا فلسطین با اسرای اسرائیلی خوب تا نمیکند؟»
✍🏼پرستو علیعسگرنجاد
فارغ از اینکه هرچه سند و مدرک از این چندروز به ما رسیده، همه خلاف این شبهه را ثابت کرده و تخم این سؤال را مثل همیشه بیبیسی پاشیده، دو گروه این سؤال را میپرسند. گروه اول، اصلاً تاریخ نخواندهاند. هیچ تصور مستندی از اشغال هفتادسالهٔ فلسطین ندارند. نمیدانند #طنطوره پاریسکوچولوی فلس.طین بود و وسط همین روستا، صهیونها به دختری شانزدهساله تجاوز کردند. نمیدانند #دیر_یاسین چطور به خاک و خون کشیده شد. نمیدانند کودکان غزه که صهیونها از وسط بازی آنها را دستگیر و زندانی میکنند، از بچگی بیماری اعصاب گرفتهاند و باید دههانفر از پدران دوستانشان برای آزادشدن احتمالی آنها، شهید شوند. نمیدانند بزرگترین کودککشی جهان در فلسطین اتفاق افتاده. نمیدانند زنان فلسطینی عزادارترین مادران جهاناند. نمیدانند خیلی از نوزادانی که در غزه به دنیا میآیند، اگر از بمبارانها جان سالم بهدرببرند، به یکسالگی نرسیده، بهخاطر محاصره، از گرسنگی شهید میشوند. نمیدانند غزه بزرگترین زندان روباز دنیاست.
اینها تصوری هم از جنگ ندارند. اشغال را، دفاع را، نمیفهمند. جهان برایشان صورتیست. گفتوگوی تمدنها همهچیز را حل میکند! گمان میکنند وقتی صهیونهای مسلح در روز روشن، اهالی یک خانهٔ فلسطینی را بیرون میریزند تا خودشان در آن ساکن شوند، مرد خانه باید بگوید: «بچهها نکنین دیگه! زشته! إ!» و بعد، اشغالگران هم خجالت میکشند و میگویند: «ببشخید عجقم!»
اینها تاریخ استعمار را نخواندهاند. استکبار را نمیشناسند. ایدهٔ صلح ابدی دارند، اما به قیمت خفهخونگرفتن مظلوم! «تو خفه شو و بمیر تا من در دنیای بدون جنگ زندگی کنم!» نمیدانند هفتادسال است هرشب که دنیا راحت خوابیده، زنان فلس.طینی در گوش بچههاشان اشهد خوانده و خوابیدهاند.
تصور گروه دوم از تمام جنگها، دفاع مقدس ایران است و مدارا با اسرا. خاطرات رزمندگان ایرانی را خواندهاند و دلشان میخواهد هر مسلمانی مثل پدران رزمندهشان، ملاحظهٔ اسیر را بکند. خواستهٔ بهحقی هم هست و از آداب مسلمانیست، اما جنگ مرزی ایران کجا و جنگ خیابانی و خانهبهخانهٔ فلسطین کجا؟ کجای مختصات جغرافیایی و نظامی دفاع مقدس ایران و مقاومت فلسطین مثل هم است؟ اینها هم فلسطین را بلد نیستند. «سمیر قنطار» را نمیشناسند و نمیدانند اسرائیل بیستوچندسال تمام شکنجههای ممکن را روی این اسیر فلسطینیاش آزمایش کرد. «من پناهنده نیستم» را نخواندهاند و نمیدانند هفتادسال است زنان فلسطینی کلید خانهشان را بر گردن آویختهاند، خانهای که آرزو دارند به آن برگردند و حالا پر از شمعدانهای یهودی شده.
فلسطین دنیای باربیها نیست دوستان. شما نمیتوانید به مردی که زن و بچه و پدر و مادرش را کشتهاند و بعد یکعمر دستخالیماندن، حالا برای مبارزه تن به گلوله سپرده، بگویید: «مراقب باش بچه سر راهت نباشد!» هرچند که فیلمهای مستند این چندروز، میگوید که مراقب بودند و مدارا کردند.
شما نمیتوانید از کسانی که دههها جنازهٔ بچه تشییع کردند، انتظار داشته باشید با گل در خانههای غصبشدهشان را بزنند و بگویند: «لطفاً زن و بچههایتان که همهشان هم مسلح هستند و آموزش نظامی هم دیدهاند، خارج شوند، آمدهام بعد هفتادسال، وطنم را خیلی دوستانه پس بگیرم».
شما در قبال تمام «چرا اینطوری؟»هایتان، هیچ «پس چطوری؟» ارائه نمیدهید. هیچ ایدهای ندارید که پس فلسطینیها چطور باید سرزمینشان را پس بگیرند، آنهم از اسرائیلی که حتی به پیمان اسلو که جلوی چشم دنیا بسته بود هم پایبند نماند، آن هم از غاصبی که هرروز پیشروی میکند و شهرکهایش را توسعه میدهد، از حکومتی جعلی که هرروز در مدرسههایش بچهها را شستوشوی مغزی میدهد که: «ما قوم برگزیدهایم و این سرزمین مال ماست و باید این عربهای حیوان را بکشیم. گور پدرشان!»
شما هیچ نمیدانید هفتادسال با دست خالی مقاومتکردن یعنی چی. نمیدانید مصاف تیروکمان با راکت یعنی چه. هیچ پیشنهاد عاقلانه و منصفانهای برای مردم مظلوم فلسطین ندارید.
پس لطف کنید ساکت بمانید و بگذارید این مردم، خودشان، همانطور که در همهٔ این هفتادسال خیالش کردهاند و رؤیایش را درسرپروراندهاند، سرزمینشان را پس بگیرند. اگر نه همه، خیلی از آنها آنقدر از قاتلانشان متنفر هستند که شبیهشان نشوند. نگران نباشید، چنان که در همهٔ این هفتادسال، نگران نبودید.