eitaa logo
روشنای ویگل
106 دنبال‌کننده
26هزار عکس
33.4هزار ویدیو
815 فایل
سعی می کنم مطالب خوبی برای شما عزیزان داشته باشم.باماهمراه شوید.
مشاهده در ایتا
دانلود
18.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مداحی فرزند شهید مدافع حرم مصطفی نبی لو در معراج 🌷🌷🌷🌷🌷 دست و پنجہ نرم ڪردن ، با شهـادت سادہ نیست هـر ڪسی ڪرب و بلایی شد بہ آن خواهـد رسید . . . متولد سال ۱۳۴۵ و از رزمندگان دوران دفاع مقدس بود که در اعزام به سوریه در ۲۹ آبان ماه سال ۱۳۹۶ توسط تک تیراندازان تکفیری در به شهادت رسید.شهید مصطفی نبی لو از ساکنان شهرک پردیسان قم بود و ،  بود که به عنوان مستشار نظامی، مسئولیت  محور مهندسی رزمی در بخشی از جبهه سوریه را بر عهده داشت که ۲۱ آبان ماه سال ۹۴ پس از عملیات آزادسازی شهر العیس در حومه حلب سوریه به همراه شهیدان ، و به رسید. او پیش از این در جبهه سوریه در سال ۹۵ از ناحیه شکم مجروح شده و در شمار جانبازان مدافع حرم نیز جای گرفته بود. ✔️آخرین توصیه شهید در مورد مدافعان حرم:به ما نگویید مدافعان حرم/ما زمینه ساز ظهوریم 🕊🍃 الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🇮🇷 ای با شهدا @lahzaei_ba_sh
🔹یادی از سید الشهدای استان فارس🌷 شب جمعه بود. آقا دعای کمیل را در مسجد جامع خواندند و برگشتند. بعد از شام جلو تلوزیون نشسته بودند. تلوزیون دعای کمیل همان شب آقا را پخش کرد. از اول تا آخر دعا با صدای خودشان، گریه کردند! معمولاً شب ها ساعت 2 برای تهجد بیدار می شدند. خواب بدی دیدم. از خواب بیدار شدم. ناگهان آقا هم از خواب پریدند. دست به پیشانی کشیدند و گفتند: لا حول ولا قوه الا بالله العلی العظیم . انا لله و انا الیه راجعون. صبح با دست به سینه مبارک زدند و به آسمان اشاره کردند! معنی اش را نفهمیدم. قبل از ظهر رو به من گفتند: شما دیگه تنها شدی! گفتم آقا قطره تان را بخورید. با خنده گفت دیگر قطره برای من اثر ندارد! بعد هم گفت خداحافظ. چند دقیقه بعد آقا رفتند. من هم آماده می شدم بروم که صدای انفجاری از بیرون خانه آمد... فهمیدم آقا داشت وداع می کرد و من متوجه نبودم....😭 🏴هدیه به شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب 🏴 𑁍▹ ڪپی‌آزادباذڪرصلوات ◃𑁍 👇👇 ‌🌹🍃🌹🍃 @Sardarabdooala یادشهدازنده شـود اجرشهادت ببرید
📌 نماز و قرآن را به سبک شهید ستاری به فرزندان خود آموزش دهیم. 🔹️ همسر شهید ستاری با بیان خاطره ای می گوید: یک بار با عصبانیت ایستادم بالای سر منصور و نمازش که تمام شد، گفتم:«منصور جان، مگه جا قحطیه که می‌آیی می‌ایستی وسط بچه‌ها نماز؟ خُب برو یه اتاق دیگه که منم مجبور نشم کارم رو ول کنم و بیام دنبال مهر تو بگردم.» ◇ تسبیح را برداشت و همان طور که می‌چرخاندش، گفت: «این کار فلسفه داره. من جلوی این‌ها نماز می‌ایستم که از همین بچگی با نماز خوندن آشنا بشوند. ◇ مهر رو دست بگیرن و لمس کنند، من اگه برم اتاق دیگه و این‌ها نماز خواندن من رو نبینند، چه طور بعداً به‌ آنها بگویم بیایید نماز بخوانیند !؟» ◇ قرآن هم که می‌خواست بخواند، همین طور بود. ماه رمضان­ها بعد از سحر  کنار بچه‌ها می نشست و با صدای بلند و لحن خوش قرآن می‌خواند. همه دورش جمع می‌شدیم. من هم قرآن دستم می گرفتم و خط به خط با او می­خواندم. ◇ اصلاً اهل نصیحت کردن نبود. می‌گفت: به جای این که چیزی را با حرف زدن به بچه یاد بدهیم، باید با عمل خودمان نشانش بدهیم... 📚 منبع: (ابر و باد،خاطرات شهدا) 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
WWW.BARGAH.BLOG.IR4_5913356976527509068.mp3
زمان: حجم: 6.16M
🌺 🎤 ✊همه دیدن درست مثل خلیل الله    تبر بر دوش داره حاج ابراهیم✊
7.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امروز جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۶۱ پنج روز است که در هستیم. آب و غذا و مهمات نداریم. شمار بچه های بسیار کم است و بسیاری شهید و یا زخمی شدند. باقی از هم از عطش فراوان توانی برایشان نمانده است. امیدواری دادن های ابراهیم بهترین رزق این چند روز برای بچه ها بود.. ابراهیم می گفت : اگر همگی هم شهید شویم تنها نیستیم، مطمئن باشید مادرمان سلام الله علیها می آید و به ما سر می زند. در همین حال رزمنده ای فریاد زد : مادر بخدا قسم اگر گردان کمیل در مدینه بود هرگز نمی گذاشتند به تو سیلی بزنند. نوای مادر مادر در کانال طنین انداز شده بود...😭 کماندو های عراقی به کانال رسیدند و شروع کردند به بچه های باقی مانده کمیل و حنظله بچه های کمیل و حنظله همراه با راهپیمایی ۲۲ بهمن در شهرهای مختلف ایران داشتند حماسه دیگری رقم می زدند. ابراهیم باقی رزمندگان را به عقب راند و خود در برابر کماندوها مقاومت می کرد که ناگهان نوایی بلند شد : ابراهیم شهید شد...😭😭😭 ❤️ 🌷 التماس دعا هدیه کنیم صلواتی نثار ارواح مطهر همه انانیکه رفتند تاما امروز درآرامش وامنیت زندگی کنیم وَعَجِّلْ‌فَرَجَهُمْ 🆔 @shahid_azizzadeh
🥀🇮🇷🕊🌹🕊🇮🇷🥀 همراه با با موتور به سمت میدان آزادی می‌رفتیم که ابراهیم را برای عزیمت بسوی جبهه به ترمینال غرب برسانیم. در راه یک ماشین مدل بالا از کنار ما رد شد و خانمی که کنار راننده نشسته بود و حجاب درستی نداشت، نگاهی به ابراهیم انداخت و حرف زشتی زد. ابراهیم گفت: "سریع برو دنبالش" و من هم با سرعت به سمت ماشین رفتم. بعد اشاره کردیم بیا بغل ، با خودم گفتم: "این دفعه دیگه یه دعوای حسابی رو می‌بینم" اتومبیل کنار خیابان ایستاد. ماهم کنار درب راننده ایستادیم. منتظر برخورد ابراهیم بودم اما او همینطور که روی موتور نشسته بود با راننده سلام و احوالپرسی گرمی کرد. راننده که تیپ ظاهری ما و برخورد خانمش رو ‌دیده بود، توقع چنین سلام و علیکی نداشت. بعد از جواب سلام به ابراهیم گفت: "چی شده آقا؟" ابراهیم گفت: "من خیلی معذرت می‌خوام، خانم شما فحش بدی به من و همه ریش دارها داد. می‌خوام بدونم که..." راننده که توقع چنین برخورد خوبی رو نداشت. حرف ابراهیم رو قطع کرد و گفت: "خانم بنده غلط کرد، بیجا کرد" ابراهیم گفت: "نه آقا اینطوری صحبت نکن. من فقط می‌خوام بدونم حقی از ایشون گردن بنده ‌است، یا من کار نادرستی کردم که با من اینطور برخورد کردن!". راننده که فکر نمی‌کرد ما اینگونه برخورد کنیم پیاده شد . صورت ابراهیم رو بوسید و گفت: "نه دوست عزیز شما هیچ خطائی نکردی ما اشتباه کردیم. خیلی هم شرمنده‌ایم" و بعد از کلی معذرت خواهی از ما جدا شد. این رفتارها و برخوردهای ابراهیم آن هم در آن مقطع زمانی خیلی برای ما عجیب بود ولی با این کارها راه درست برخورد کردن با مردم را به دوستان نشان می‌داد. 🌹 🕊 🌹
15.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 «ما مثل ماهی در آب هستیم که باید فقط از آب بریم بیرون تا قدر آب را بدانیم..» |فیلم سخنان شهید حسن شاطری و مراسم وداع با پیکر شهید | 🔹 حسن شاطری معروف به حسام خوش‌نویس (زاده ۱۳۴۱ سمنان – کشتهٔ ۲۴ بهمن ۱۳۹۱ لبنان)، معاون مهندسی سپاه قدس بود که بعنوان مسئول بازسازی لبنان فعالیت می‌کرد. ◇ وی در طول جنگ ایران و عراق، از اعضای واحد مهندسی سپاه پاسداران بشمار می‌آمد. پس از جنگ، مدتی معاونت فنی و مهندسی قرارگاه سازندگی خاتم‌الانبیا را برعهده داشت. ◇ پس از جنگ ۳۳ روزه، مسئول بازسازی لبنان گردید و در مسیر دمشق به بیروت، در پی تیرباران خودروی وی توسط نیروهای اسرائیلی، کشته شد. ◇ شهید حسن شاطری را مردم جنوب لبنان و سوریه به خوبی می‌شناسند، کسی که پس از شهادتش بسیاری از مسیحیان و اهل سنت برای او مراسم بزرگداشت گرفتند. 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
📌 شهیدی که حاج‌قاسم سلیمانی او را فاتح‌اروند و عملیات والفجر۸ میدانست. 🔹 بعضی مواقع اتفاق می‌ افتاد که حسن مریض می‌شد و تب می‌کرد، ما برنامه ریزی می کردیم که بدون او به شناسایی برویم، می‌گفتیم شما استراحت کنید که زود خوب شوید. موقع حرکت می‌دیدم که جلوتر از ما آماده رفتن است و  طوری رفتار می‌کرد که اصلا گویا مریض و تب دارنبوده است. ◇ از ایستگاه حسنیه راه افتادیم که به طرف خرمشهر برویم. بین راه بودیم که صدای اذان بلند شد. حسن گفت: نگه دار، همین‌جا نماز بخوانیم. همان جا، کنار جاده به نماز ایستاد. وقتی وارد سنگر دیدبانی شدم، او را دیدم داشت با دوربین منطقه را نگاه می کرد. سلام کردم، جوابم را داد، بدون این که به من نگاه کند. ◇ با خنده گفتم: «منم ، تحویل بگیر.» بدون اینکه نگاهش را برگرداند، گفت : «ناراحت نشو، نمی توانم چشم از منطقه و دشمن بردارم.» ◇ تازه فهمیدم که چرا گزارش های دیده بانی او این قدر مورد توجه فرماندهان قرار می گرفت،  ساعتها بدون حرکت، در سنگر می نشست و تحرکات دشمن را زیر نظر می گرفت. ◇ حتی برای اینکه مواضع دشمن را  بهتر شناسایی کند، بیش از سی مرتبه عرض اروند را شنا کرده بود، تا به خط عراقی ها برسد، منطقه را شناسایی کند و برگردد. 📎 مسئول محور اطلاعات عملیات لشگر۴۱ثارالله 🌷 ▫️ولادت : ۱۳۴۸ کرمان ▫️شهادت : ۱۳۶۴/۱۲/۴ والفجر۸ ، بمباران شیمیایی 🔹️ صبحانه ای با شهدا @sobhaneh_ba_shohada
۱۰ اسفند ۱۴۰۱، سی و ششمین سالگرد شهادت بی‌سیم‌چی بااخلاص گردان انصار‌الرسول از لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص)، شهید امیر حاج‌امینی گرامی باد. 🕊یادش گرامی راهش پر رهرو🌹 🌷🌷🌷🕊🕊🌷🌷🌷
✨🌷 من ممکن است نتوانم این تاریکی را از بین ببرم، ولی با همین روشنایی کوچک، فرق ظلمت و نور را نشان می‌دهم و کسی که به دنبال نور است، این نور هر چقدر کوچک باشد، در قلب او بزرگ خواهد بود. شهید دکتر مصطفی چمران ✦‎‌‌‌࿐჻ᭂ🦋✨🦋჻ᭂ࿐✦
11.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 💫 عکس العمل دهه هشتادی ها با شنیدن داستان 🔺نسل ما همه با معرفتن👌 🔺گوشت کیلوییه ولی جیگر سیخی😊 ┈••✾•🌿🌹🌿•✾••┈ کانال بسيج دانش آموزی استان قم-ایتا 🆔 eitaa.com/poyesh_qom
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸 ﷽سبک بالان عاشق﷽ ●وقتے ضارب علی رو زد و ما اون رو به گوشه ای از خیابون کشیدیم، یک پیرمرد اومد گفت: خوب شد همینو می خواستی؟ به تو چه ربطی داشت که دخالت کردی؟ علی با همان بدن بی جان گفت: حاج آقا فکر کردم دختر شماست، من از ناموس شما دفاع کردم. 📎پ ن : 3 فروردین، سالروز آسمانی شدن شهید امر به معروف و نهی از منکر، را گرامی می داریم. برای رهبرش نوشت: آقا جان! من و هزاران من در برابر دردهای شما ساکت نمی نشینیم و اگر بارها شاهرگمان را بزنند و هیچ ارگانی خرج مداوایمان را ندهد بازهم نمی گذاریم رگ غیرت و ایمان در کوچه های شهرمان بخشکد... بشکست اگر دل من بفدای چشم مستت سر خمَ می سلامت شکند اگر سبویی آن روزهای سخت این حرف ها بوی جراحت می‌داد، بوی درد، بوی نای سوخته‌، بوی زخم شاهرگ... علیِ قصه‌ی ما این حرف ها را نه از گوشه‌ی امنِ احساس و شعار که وقتی عمل به تکلیف مؤمنانه کرد برای رهبرش نوشت و از او پرسید:آقاجان از من راضی هستی؟... و چهار سال بعد، بهترین پاسخ را با تشییع بر شانه های سیاهپوش از عزای فاطمیه و آرام گرفتن در قطعه شهدا گرفت... 🌷🕊 🌸🤲 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ وَ احْشُرْنٰا مَعَهُمْ وَ الْعَنْ أعْداءَهُم أجْمَعِین 🤲🌸 ╔═.🥀🍃.📿════╗ ╚════🥀.🍃.📿═╝ 🦋🦋🦋