#مردان_خدا
🔹مستاجر قبل از بازدید با ترس و لرز گفت: حاجآقا من ۳تا بچه دارم ۵نفریم مشکلی نیس؟
بابا گفت اگر پسندیدی بهت تخفیف میدم در قرارداد هم قید میکنیم اگر به بچهها اضافه شد ۲۰درصد اجاره کم میشه و یکسال تمدید.
🔹کسی میخواست ازش تشکر کنه میگفت یه صلوات برای امام و سلامتی آقا بفرست.
┈••✾•🌿🌸🌿•✾••┈
💠💠💠💠💠💠💠💠
💠💠💠💠💠
💠💠
#داستان_پایداری
#مردان_خدا
یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می گفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم.
از پله های شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم. 😔🙈
یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان.
رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی می خوای؟ 😳
گفتم :کار ☺️
گفت : فردا بیا سرکار 😊
😳😳 باورم نمی شد
فردا رفتم مشغول شدم .
بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد #شهردار بود. 💐👍
چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود من جای اون مشغول شدم.
شش ماه بعد رئیس شهرداری استعفاء کرد و رفت جبهه 🇮🇷
بعد از اینکه در جبهه #شهید شد یکی از همکاران گفت :توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می شد.😳😔💶
یعنی از حقوق شهید باکری 🇮🇷