قطعه زیبای «وطن نَمیره!...» شعر و نوای: عبدالحسین شفیع پور ✅✅چقدر این آهنگ و تصاویرش زیبا و پر معناست حتما ببینید 👏👏👏👏👏 من آرمانم، خلاصه نمیشه توی رقصیدن میون کوچه آرمان هامون، توی خون میغلتیدن میون کوچه تا میتونید نشر بدید ┏━✨🕊✨🌺🕊🌟━┓ @roshangarane_313 ┗━✨🕊✨🌺🕊🌟━┛

❣ سلام_امام_زمانم❣ صدها گله پيش يار بردن عشق است با عشق تو چوب طعنه خوردن عشق است ای قلب تپنده ی جهان يا مهدی(عج) يکبار تو را ديدن و مردن عشق است 🤍الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🤍 💚۱۴ صلوات برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف💚 ‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌ ┏━✨🕊✨🌺🕊🌟━┓ @roshangarane_313 ┗━✨🕊✨🌺🕊🌟━┛

✨📖✨ أَنْ نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِي وَبَيْنَ إِخْوَتِي ۚ إِنَّ رَبِّي لَطِيفٌ لِمَا يَشَاءُ (100 - یوسف) ⚡️بعد از آنکه شیطان میان من و برادرانم فساد کرد، همانا خدا در هر کاری بخواهد، نکته سنج است. 👈آیه فوق خطاب یوسف نبی (ع) به برادرانش بعد از توبه‌شان است که می‌فرماید: خداوند در حق شما، بعد از آن خطایتان که مرا به چاه انداختید ریزبینی کرد و چهل سال مجازات‌تان نکرد و اراده‌اش از لطف برای شما، توبه کردن‌تان بود. آنچه حق تعالی در حق برادران یوسف نبی ریزبینی کرد، ندامت آنان بعد از انداختن او به چاه بود که روز بعد نادم شدند و برای جبران خطای خود و نجات یوسف به پای چاه رفتند؛ هر چند نتوانستند جبران کنند ولی این ندامت‌شان از گناه، نزد خدا برای لطف در حق برادران یوسف کفایت می‌کرد. 💫خداوند در حق یوسف نبی هم لطیف و ریزبین بود. او را از شرّ حیوانات در چاه حفظ کرد و قلب کاروانیان سمت چاهی که او بود روانه ساخت و چنان شرایط را ریزبینانه مدیریت کرد که یوسف نبی به جای سر درآوردن از منزل یک انسان شرور، به خانه پادشاه راه یافت. ✨📖✨ فَلْيَنْظُرْ أَيُّهَا أَزْكَىٰ طَعَامًا فَلْيَأْتِكُمْ بِرِزْقٍ مِنْهُ وَلْيَتَلَطَّفْ (19 - کهف) ⚡️و باید بنگرد که کدام‌شان طعام پاکیزه‌تر و حلال‌تر دارند تا از آن روزیی برایتان فراهم آورد و باید با دقت و ملاحظه این کار را انجام دهد. 👈این آیه خطاب به یکی از اصحاب کهف است که برای خریدن نان به شهر مأمور می‌شود و از او می‌خواهد "وَلْيَتَلَطَّفْ" ریزبین باشد. یعنی هم در خریدن طعام ریزبین و لطیف باشد تا از هر کسی غذا نخرد؛ و هم در ترددش در شهر ریزبین باشد و اطراف خود رصد کند تا شناخته نشود. 💠برکات و آثار لطیف بودن حق‌تعالی و انسان: 🍃1) کارمندان یکی از ادارات دولتی نقل می‌کند: چند سال پیش باید به جنوب کشور برای ادامه خدمت منتقل می‌شدم، هر کاری کردم نتوانستم انتقالی اجباری خود را لغو کنم. روزی در شهر خودمان در بین جاده، خودرویی دیدم که خراب شده بود؛ برای رضای خدا توقف کرده و کمک‌اش کردم. بعد از یک هفته که برای حل مشکل خود به وزارتخانه رفتم دیدم همان کسی که شب او را در جاده کیلومترها دورتر از تهران کمک کرده‌ام، همان کسی است که می‌تواند انتقال مرا لغو نماید. اینجا می‌گویند به لطف خدا چنین شد، چرا؟ چون چنین ریزه‌کاری جز از ذات قدسی حق تعالی از کسی نمی‌تواند صادر شود. 🍂2) لطیف بودن الهی نشانِ عدالت اوست، چون هرکس بتواند در امری لطیف و ریزبین باشد تعامل او به همان اندازه به عدالت نزدیک‌تر می‌شود. 🍃3) سعی کنیم در زندگی خود لطیف و ریزبین باشیم چون کسانی که لطیف و ریزبین هستند به همان اندازه در برابر دیگران انسان‌های شاکری هستند. 🌏فرض کنید خواهری داریم که پنجاه سال سن دارد و از ما بزرگ‌تر است و بر ما بدی می‌کند، اگر ما لطیف باشیم خوبی‌های او را در سن کودکی‌مان ریز می‌شویم و هرگز از او رنجیده نشده و با او به نیکی تعامل می‌کنیم و این است معنای لطیف بودن انسان!!! 📕در نهج البلاغه آمده است: در نعمتی که خداوند برای تو پدید آورد: یا گناهی را از تو پوشاند، یا بلایی از تو دور کرد؛ پس بدان که به اندازۀ چشم بر هم زدنی از لطف او دور نبودی!!! 🔍یعنی چنان ریزبین است که اگر در تابستان یک ساعت دمای هوا را زیر صفر بَرد، یک سال شما از گرسنگی می‌میرید، و این چنین بلا را به لطفش از شما دور می‌کند. 📌مثال: عازم سفر هستید، در مقصد می‌بینید میل فرمان شما که کامل پوسیده شده بود، به اندازۀ میل ظریفی باقی گذارده بود که با آن شما به مقصد برسید و در راه واژگون نشوید. 🖊در تفسیر "ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّـهِ " از نبی مکرم اسلام (ص) ذکر شده است که مراد از این آیه، این است که نعمت‌های مرا هر روز به یاد آورید. 📝کوتاه سخن آن که عنایت داشته باشیم کشیدن یک نقاشی بر روی بومی یک متری باشد نشانِ قدرت است، اما اگر نقاش بتواند همان نقاشی را روی یک دانه برنج بکشد، نشانِ لطیف بودن اوست، که این امر جز بر خداوند قادر متعال بر هیچ کس ممکن نیست. ✅پایان ┏━✨🕊✨🌺🕊🌟━┓ @roshangarane_313 ┗━✨🕊✨🌺🕊🌟━┛

‌ ‌ 💠 کلید سعادت دنیا و آخرت 💠 🔱سفارشات آیت الله قاضی(ره)🔱 🔻خواندن تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها بعد از نمازها 🔻 خواندن آیت الکرسی 🔻 سجده شکر 🔻 خواندن سوره یس بعد از نماز صبح و سوره واقعه در شب ها 🔻 مواظبت بر نماز شب 🔻 قرائت مستبحات هر شب قبل از خواب و خواندن معوذات در نماز شفع و وتر و استعفار هفتاد مرتبه در آن 🔻 توبه بعد از نماز عصر هفتاد مرتبه 🔻 خواندن سوره قدر 100 مرتبه شب و عصر جمعه 🔻 ذکر یونسیه حداقل 400 مرتبه در سجده : لا اله الا انت سبحانک انی کنت من الظالمین التماس دعا خیلی خیلی ┏━✨🕊✨🌺🕊🌟━┓ @roshangarane_313 ┗━✨🕊✨🌺🕊🌟━┛

‏از نظر روانشناسی: ‏ _گریه کردن نشون دهنده صحبت کردن بدنه، وقتی دردی ک شما نمیتونید اونو به زبون بیارید بدن با گریه به زبون میاره. ‏_فقط کسایی که شما دوسشون دارین میتونن قلب شما رو بشکنن ‏بقیه فقط میتونن شما رو عصبانی کنن. _‏ علت اینکه وقتی کسیو از دست میدید، خوابشو بیشتر می‌بینید یه حقه از طرف مغزه تا با غمِ نبودن اون شخص کنار بیایید. ‏مغز حقه های زیادی میزنه که درد های ما کم بشه و زخم ها التیام پیدا کنن اما؛ ما مقاومت میکنیم. ┏━✨🕊✨🌺🕊🌟━┓ @roshangarane_313 ┗━✨🕊✨🌺🕊🌟━┛

از دو مرد دو خاطره متفاوت از گم شدن مداد سیاه‌شان در مدرسه شنیدم. مرد اول می‌گفت: «چهارم ابتدایی بودم. در مدرسه مداد سیاهم را گم کردم. وقتی به مادرم گفتم، سخت مرا تنبیه کرد و به من گفت که بی‌مسئولیت و بی‌حواس هستم. آن قدر تنبیه مادرم برایم سخت بود که تصمیم گرفتم دیگر هیچ وقت دست خالی به خانه برنگردم و مداد‌های دوستانم را بردارم. روز بعد نقشه‌ام را عملی کردم. هر روز یکی دو مداد کش می‌رفتم تا اینکه تا آخر سال از تمامی دوستانم مداد برداشته بودم. ابتدای کار خیلی با ترس این کار را انجام می‌دادم، ولی کم‌کم بر ترسم غلبه کردم و از نقشه‌های زیادی استفاده کردم تا جایی که مداد‌ها را از دوستانم می‌دزدیدم و به خودشان می‌فروختم. بعد از مدتی این کار برایم عادی شد. تصمیم گرفتم کار‌های بزرگتر انجام دهم و کارم را تا کل مدرسه و دفتر مدیر مدرسه گسترش دادم. خلاصه آن سال برایم تمرین عملی دزدی حرفه‌ای بود تا اینکه حالا تبدیل به یک سارق حرفه‌ای شدم!» مرد دوم می‌گفت: «دوم دبستان بودم. روزی از مدرسه آمدم و به مادرم گفتم مداد سیاهم را گم کردم. مادرم گفت:«خوب چه کار کردی بدون مداد؟» گفتم:«از دوستم مداد گرفتم.» مادرم گفت خوبه و پرسید که دوستم از من چیزی نخواست؟ خوراکی یا چیزی؟ گفتم نه. چیزی از من نخواست. مادرم گفت:«پس او با این کار سعی کرده به دیگری نیکی کند، ببین چقدر زیرک است. پس تو چرا به دیگران نیکی نکنی؟» گفتم:«چگونه نیکی کنم؟» مادرم گفت:«دو مداد می‌خریم، یکی برای خودت و دیگری برای کسی که ممکن است مدادش گم شود. آن مداد را به کسی که مدادش گم می‌شود می‌دهی و بعد از پایان درس پس می‌گیریم.» خیلی شادمان شدم و بعد از عملی کردن پیشنهاد مادرم، احساس رضایت خوبی داشتم آن‌قدر که در کیفم مداد‌های اضافی بیشتری می‌گذاشتم تا به نفرات بیشتری کمک کنم. با این کار، هم درسم خیلی بهتر از قبل شده بود و هم علاقه‌ام به مدرسه چند برابر شده بود. ستاره کلاس شده بودم به گونه‌ای که همه مرا صاحب مداد‌های ذخیره می‌شناختند و همیشه از من کمک می‌گرفتند. حالا که بزرگ شده‌ام و از نظر علمی در سطح عالی قرار گرفته‌ام و تشکیل خانواده داده‌ام، صاحب بزرگ‌ترین جمعیت خیریه شهر هستم.» ┏━✨🕊✨🌺🕊🌟━┓ @roshangarane_313 ┗━✨🕊✨🌺🕊🌟━┛