روشنگرانه🇮🇷
🔰 « نان و حلوا » ✍در یکی از شهرها زنی بود بسیار حسود، همسایه ای داشت به نام "خواجه سلمان" که مردی ث
📚#اینداستاندعایمادر
✍از بایزید بسطامی، عارف بزرگ،
پرسیدند:
این مقام ارزشمند را چگونه یافتی؟
گفت: شبی مادر از من آب خواست.
نگریستم، آب در خانه نبود.
کوزه برداشتم و به جوی رفتم که آب بیاورم.
چون باز آمدم، مادر خوابش برده بود.
پس با خویش گفتم :
اگر بیدارش کنم، خطاکار خواهم بود.
آن گاه ایستادم تا مگر بیدار شود.
🔺هنگام بامداد، او از خواب برخاست،
سر بر کرد و پرسید.
چرا ایستاده ای؟!
قصه را برایش گفتم.
او به نماز ایستاد و پس از به جای آوردن فریضه، دست به دعا برداشت و گفت :
خدایا! چنان که این پسر را
بزرگ و عزیز داشتی،
اندر میان خلق نیز او را عزیز و بزرگ گردان.
🚨پیام متن :
اشاره به جلب رضایت مادر و تأثیر دعای او در حق فرزند،
و این که جلب رضایت مادر، آدمی را به مقام های والای معنوی می رساند.
#داستانهای_آموزنده_۲۳
انتشار با ذکر منبع 👇
•┈┈••✾🕊🇮🇷🕊•✾••┈┈•
🆔 @roshangarane_313
•┈┈••✾•🕊🇮🇷🕊•✾••┈┈•