eitaa logo
روشنگری
2.7هزار دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
12هزار ویدیو
76 فایل
‌˼ بـسماللّٰھ ˹ #السلام‌علیك‌یابقیھ‌الله!.. 📌مقام معظم رهبری: روشـ‌نگرے یک جــهاد اسـ‌ت 👈تحلیل تازه ترین رویدادها و اتفاقات روز ایران وجهان بیان مسائل #بصیرتی، #سیاسی، #مذهبی #آخرالزمانی جهت ارتباط @shahiid61 @sadate_emam_hasaniam
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🔴 پنج خصلت مداد 🔹عالمی مشغول نوشتن با مداد بود. 🔸کودکی پرسید: چه می‌نویسی؟ 🔹عالم لبخندی زد و گفت: مهمتر از نوشته‌هایم، مدادیست که با آن می‌نویسم. می‌خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی! 🔸پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید. 🔹عالم گفت: پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آنها را به دست آوری. 1⃣ اول: می‌توانی کارهای بزرگی کنی اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می‌کند و آن دست خداست! 2⃣ دوم: گاهی باید از مدادتراش استفاده کنی، این باعث رنجش می‌شود ولی نوک آن را تیز می‌کند پس بدان رنجی که می‌برى از تو انسان بهتری می‌سازد! 3⃣ سوم: مداد همیشه اجازه می‌دهد برای پاک کردن اشتباه از پاك‌كن استفاده کنی پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست! 4⃣ چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می‌آید! 5⃣ پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می‌گذارد پس بدان هر کاری در زندگیت مى‌كنى، ردی از آن به جا مى‌ماند. پس در انتخاب اعمالت دقت کن! @roshangari_114
🔆 🔴 بر رفتار خودمان تامل کنیم 🔸دو آتش‌نشان وارد جنگلی می‌شوند تا آتش کوچکی را خاموش کنند؛ آخر کار وقتی از جنگل بیرون می‌آیند و می‌روند کنار رودخانه، صورت یکیشان کثیف و خاکستر است و صورت آن یکی به شکل معصومانه‌ای تمیز! 🔹سوال: کدامشان صورتش را می‌شوید؟ 🔸اشتباه کردید، آنکه صورتش کثیف است به آن یکی نگاه کرده و فکر می‌کند صورت خودش نیز همانطور است ... 🔹اما آنکه صورتش تمیز است، می‌بیند که سرتاپای رفیقش غبار گرفته و به خودش می‌گوید: حتماً من هم کثیفم، باید خودم را تمیز کنم. 🔸حالا فکر کنیم، چندین بار اتفاق افتاده که دیگران از رفتار بد ما و یا ما از رفتار بد دیگران به شستشو و پالایش روح خودمان پرداخته باشیم! 🔹وقتی فرد مقابل ما مهربان، خوب و دوست‌داشتنی نیست، کمی باید به خودمان شک کنیم. 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 🔹🔹🔶🔹 @roshangari_114
🔆 🔸نجاری بود که پادشاه قصد ازدواج با همسرش را کرده بود، برای این کار ابتدا باید نجار را از سر راهش برمی‌داشت؛ بالاخره پادشاه بهانه‌ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت: نجار را فردا اعدام کنید. 🔹نجار آن شب نتوانست بخوابد ... 🔸همسر نجار گفت: مانند هر شب بخواب، پروردگارت يگانه است و درهای گشايش بسيار. 🔸کلام همسرش آرامشی بر دلش ايجاد کرد و چشمانش سنگين شد و خوابيد ... 🔹صبح صدای پای سربازان را شنيد ... چهره‌اش دگرگون شد و با نااميدی، پشيمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دريغا باورت کردم ... 🔹با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجير کنند ... 🔸دو سرباز با تعجب گفتند: پادشاه مرده و از تو می‌خواهيم تابوتی برايش بسازی ... 🔹چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت ... 🔸همسرش لبخندی زد و گفت: مانند هر شب آرام بخواب، زيرا پروردگار يکتا هست و درهای گشايش بسيارند. فکر زياد انسان را خسته می‌کند ... در حالیکه خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبيرکننده کارهاست. 🔹در هر شرایطی، امیدت را به خدا از دست نده و منتظر رحمت بی‌کرانش باش ... 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @roshangari_114
🔆 🔴 گذر عمر را دریابیم 🔹از فرد حکیمی پرسيدند: شگفت‌انگيزترين رفتار انسان چيست؟ 🔸پاسخ داد: از كودكى خسته می‌شود، براى بزرگ شدن عجله می‌کند و سپس دلتنگ دوران كودكى خود می‌شود. 🔸ابتدا براى كسب مال و ثروت از سلامتى خود مايه می‌گذارد. سپس، براى باز پس گرفتن سلامتى از دست رفته پول خود را خرج می‌کند. طورى زندگى می‌کند كه انگار هرگز نخواهد مرد و بعد طورى می‌میرد كه انگار هرگز زندگى نكرده است! 🔸آنقدر به آرزوهای دور و محال فكر مى‌كند كه متوجه گذر عمر خود نيست. 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 🔹🔹🔶🔹🔹@roshangari_114
🔆 🔹حضرت موسی علیه السلام، درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده. گفت: ای موسی! دعا کن تا خدای عزوجل مرا کفافی دهد که از بی‌طاقتی به جان آمدم. 🔸موسی دعا کرد و برفت. پس از چند روز که از مناجات باز آمد، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه بر او گرد آمده. گفت: این چه حالت است؟ 🔹گفتند: خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته. اکنون به قصاص فرموده‌اند. 🔆 «وَلَوْ بَسَطَ اللّه ُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوَ فِی الاَْرْضِ؛ اگر خداوند درِ هر نوع روزی را بر بندگانش می‌گشود، در زمین ستم پیشه می‌کردند». (سوره شوری: آیه ۲۷) موسی علیه السلام، به حکمت جهان‌آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش استغفار. 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @roshangari_114
🔆 🔹حضرت موسی علیه السلام، درویشی را دید از برهنگی به ریگ اندر شده. گفت: ای موسی! دعا کن تا خدای عزوجل مرا کفافی دهد که از بی‌طاقتی به جان آمدم. 🔸موسی دعا کرد و برفت. پس از چند روز که از مناجات باز آمد، مرد را دید گرفتار و خلقی انبوه بر او گرد آمده. گفت: این چه حالت است؟ 🔹گفتند: خمر خورده و عربده کرده و کسی را کشته. اکنون به قصاص فرموده‌اند. 🔆 «وَلَوْ بَسَطَ اللّه ُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوَ فِی الاَْرْضِ؛ اگر خداوند درِ هر نوع روزی را بر بندگانش می‌گشود، در زمین ستم پیشه می‌کردند». (سوره شوری: آیه ۲۷) موسی علیه السلام، به حکمت جهان‌آفرین اقرار کرد و از تجاسر خویش استغفار. 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @roshangari_114
🔆 🔸 فردی از کشاورزی پرسید: آیا گندم کاشته‌ای؟! 🔹 کشاورز جواب داد: نه، ترسیدم باران نبارد. 🔸 مرد پرسید: پس ذرت کاشته‌ای؟ 🔹 کشاورز گفت: نه، ترسیدم ذرت‌ها را آفت بزند. 🔸 مرد پرسید: پس چه چیزی کاشته‌ای؟! 🔹 کشاورز گفت: هیچ‌چيز، خیالم راحت است ...! 🔰 همیشه بازنده‌ترین افراد در زندگی کسانی هستند که از ترسشان هرگز به هیچ کاری دست نمی‌زنند ... ‎‌‌‌‌‌‌ 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @roshangari_114
🔆 🔹 روباهی در حادثه‌ای دمش را از دست داد. 🔸 روباه‌های گله از او پرسیدند: دمت چه شد؟ 🔹 روباه دم‌بریده با حیله‌گری گفت: خودم قطعش کردم. 🔸همه با تعجب پرسیدند: چرا؟ دم نداشتن بسیار بد است و اکنون زیباییت را از دست دادی. 🔹 روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک؛ احساس راحتی می‌کنم! وقتی راه می‌روم فکر می‌کنم که دارم پرواز می‌کنم. 🔸 یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دم خود را قطع کرد چون درد شدیدی داشت و نمی‌توانست تحمل کند، نزد روباه دم‌بریده رفت و گفت: تو گفته بودی سبک شده‌ام و احساس راحتی می‌کنم. من‌ که بسیار درد دارم! 🔹 دم‌بریده گفت: صدایش را درنیاور! اگر نه تمام روز روباه‌های دیگر به ما می‌خندند! هر لحظه ابراز خشنودی و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود و الا تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت ... همان بود که تعداد دم‌بریده‌ها آنقدر زیاد شد که بعداً به روباه‌های دم‌دار می‌خندیدند. 🔰 مراقب باشید که در جامعه با هر گروهی همرنگ نشوید حتی اگر به قیمت تمسخر دیگران تمام شود. 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @roshangari_114
🔆 عالمی که از همسرش کتک می‌خورد! 🔹مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء از بزرگترین فقیهان جهان تشیع بوده است. ایشان در نجف می‌زیسته و شاگردان بسیاری تربیت کرده‌ است. 🔹آن زمان شایع شده بود از همسرش کتک می‌خورد! وقتی از او در این باره پرسیدند، گفت: "بله، عرب است، قدرتمند هم هست، قوی‌البنیه هم هست، گاهی که عصبانی می‌شود، حسابی مرا می‌زند. من هم زورم به او نمی‌رسد!" 🔸وقتی پرسیدند چرا طلاقش نمی‌دهید، گفت: "این زن در این خانه برای من از اعظم نعمت‏‌های خداست چون وقتی بیرون می‌آیم و در صحن امیرالمومنین می‌ایستم و تمام صحن، پشت سر من نماز می‌خوانند، مردم در برابر من تعظیم می‌کنند. گاهی در برابر این مقاماتی که خدا به من داده، یک ذرّه هوا مرا برمی‌دارد. همان وقت می‌آیم در خانه کتک می‌خورم و هوایم بیرون می‌رود! این چوب الهی است، این باید باشد!" 🍃🍂🍃🍂🌹🍂🍃🍂🍃 @roshangari_114
🔆 🔹می‌گویند روزی "مقدس اردبیلی" به حمام رفت، دید حمامی دارد در خلوت خود می‌گوید: خدایا شکرت که شاه نشدیم، خدایا شکرت که وزیر نشدیم، خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدیم! 🔸مقدس اردبیلی پرسید: شاه و وزیر ظلم می‌کنند، شکر کردی که در آن جایگاه نیستی، چرا گفتی خدایا شکرت که مقدس اردبیلی نشدی؟ 🔹حمامی گفت: او هم بالاخره اخلاص ندارد! شما شنیدی می‌گویند وقتی مقدس اردبیلی، نیمه‌شب برای وضو دلو انداخت تا آب از چاه بکشد دید طلا بالا آمد، دوباره انداخت دید طلا بالا آمد، به خدا گفت: خدایا من فقط یک مقدار آب می‌خواهم برای نماز شب، کمک کن! 🔸مقدس گفت: بله شنیدم. 🔹حمامی گفت: آنجا، نصف شب، کسی بوده با مقدس اردبیلی؟ 🔸گفت: نه ظاهراً نبوده. 🔹حمامی گفت: پس چطور همه خبردار شدند؟ معلوم می‌شود خالص خالص نیست! 🔸مقدس اردبیلی می‌گوید: یک‌ دفعه به خودم آمدم ... 🔰شاید لازم است همه ما در این روزهای باقی‌مانده تا ماه رمضان به خود بیاییم و ببینیم چقدر اعمالمان خالص برای خداوند است، نه برای بندگان خدا. @roshangari_114
🔆 مواظب قضاوت‌هايمان باشيم 🔸 مجلس مهمانی بود ... پيرمرد از جايش برخاست تا بيرون برود اما وقتی بلند شد، عصای خويش را بر عکس بر زمين نهاد و چون دسته عصا بر زمين بود، تعادل کامل نداشت. 🔹 ديگران فکر کردند که او چون پير شده، ديگر حواس خويش را از دست داده و متوجه نيست که عصايش را بر عکس بر زمين نهاده. 🔸 به همين خاطر صاحبخانه با حالتی که خالی از تمسخر نبود به وی گفت: پس چرا عصايت را بر عکس گرفته‌ای؟! 🔹 پيرمرد آرام و متين پاسخ داد: زيرا انتهايش خاکی است، می‌خواهم فرش خانه‌تان خاکی نشود. @roshangari_114
🔆 تو برای خدا باش، خدا و همه ملائکه‌اش برای تو خواهند بود 👤آیت‌الله شیخ محمدتقی بهلول می‌فرمودند: ما با کاروان و کجاوه به گناباد می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگهدار، می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. 🔸کاروان‌دار گفت: بی‌بی! دو ساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. 🔹مادرم گفت: نه، می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. 🔸کاروان‌دار گفت: نه مادر، الان نگه نمی‌دارم. 🔹مادرم گفت: نگهدار. 🔸کاروان‌دار گفت: اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم. 🔹مادرم گفت: بگذار و برو. ✨من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم و مادرم، دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا می‌رسد و ممکن است حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزه آبی که داشت، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد، رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. 🔻لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک درشکه خیلی مجلل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت: بی‌بی کجا می‌روی؟ 🔸مادرم گفت: گناباد. 🔹او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم. بیا سوار شو. 🤲 یک نفس راحتی کشیدم و گفتم خدایا شکر. 💢 مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم. 🔸سورچی گفت: خانم، فرماندار گناباد است. بیا بالا، ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد. 🔹مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! 💠در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است. 🔅ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت. آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست و گفت: مادر بیا بالا، اینجا دیگر کسی ننشسته است. 🔘مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. ❤️اگر انسان بنده‌ٔ خدا شد و در همه حال خشنودی خدا را در نظر گرفت، بيمه مى‌شود و خداوند تمام امور او را كفايت و كفالت مى‌كند. 💠 «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ؛ آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟» (سورۀ زمر: آیۀ ۳۶) @roshangari_114
🔆 🔹ﻣﺮﺩﯼ ﺳﺮﭘﺮﺳﺘﯽ ﻣﺎﺩﺭ، ﻫﻤﺴﺮ ﻭ فرزندش ﺭﺍ ﺑﺮﻋﻬﺪﻩ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻧﺰﺩ اربابی ﮐﺎﺭ ﻣﯽ‌‌ﮐﺮﺩ، وی ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺵ ﺍﺧﻼﺹ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ کارها ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﺷﮑﻞ ﻣﻤﮑﻦ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻣﯽﺩﺍﺩ. یک ﺭﻭﺯﯼ ﺍﻭ ﺳﺮ ﮐﺎﺭ ﻧﺮﻓﺖ به همین ﻋﻠﺖ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺖ: ﺑﺎﯾﺪ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺩﯾﻨﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻢ ﺗﺎ ﺍﻭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﻧﮑﻨﺪ ﺯﯾﺮﺍ ﺣﺘﻤﺎ به خاﻃﺮ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺩﺳﺘﻤﺰﺩﺵ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ. 🔸ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ در روز بعد ﺳﺮﮐﺎﺭﺵ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ، ارباب ﺣﻘﻮﻗﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩ. ﮐﺎﺭﮔﺮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ تشکر کرد و ﺩﻟﯿﻞ ﺯﯾﺎﺩ ﺷﺪﻥ ﺭﺍ ﻧﭙﺮﺳﯿﺪ. ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪﺗﯽ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﺮ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩ. ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ به شدت ﺧﺸﻤﮕﯿﻦ ﺷﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﺩﯾﻨﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺍﺿﺎﻓﻪ ﮐﺮﺩﻩ‌ﺍﻡ ﮐﻢ ﺧﻮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩ ... ﻭ ﮐﺎﺭﮔﺮ باز هم ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺖ و علت این کار را ﺍﺯ ﺍﻭ نپرسید. 🔹ﭘﺲ ﺍﺭﺑﺎﺑﺶ ﺍﺯ ﻋﮑﺲ‌ﺍﻟﻌﻤﻞ ﺍﻭ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩ به همین ﻋﻠﺖ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: ﺣﻘﻮﻗﺖ ﺭﺍ ﺯﯾﺎﺩ ﮐﺮﺩﻡ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﺎﺯ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﮕﻔﺘﯽ! 🔹ﮐﺎﺭﮔﺮ ﮔﻔﺖ: ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﺭ ﺍﻭﻝ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﺧﺪﺍ ﻓﺮﺯﻧﺪﯼ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ، ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻭ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻓﺰﺍﯾﺶ ﺣﻘﻮﻕ ﺑﻪ ﻣﻦ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﺩﺍﺩﯼ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯼ ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ برای ﺑﺎﺭ ﺩﻭﻡ ﻏﯿﺒﺖ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻣﺮﺩ ﻭ ﭼﻮﻥ ﮐﻪ ﺩﯾﻨﺎﺭ از حقوقم ﮐﻢ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﯾﺶ ﺑﻮﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺭﻓﺘﻨﺶ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ. 🤲ﺧﺪﺍﯾﺎ! ﺑﺎ ﺭﻭﺯﯼ ﺣﻼﻝ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺮﺍﻡ ﺩﻭﺭ ﺳﺎﺯ ﻭ ﺑﺎ ﻓﻀﻞ ﻭ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﻣﺎ ﺭﺍ ﺑﯽ ﻧﯿﺎﺯ ﮐﻦ ای رزاقی که ارحم الراحمین هستی. @roshangari_114
✨﷽✨ ✍چند روز پیش به عنوان مسافر سفری با تاکسی اینترنتی داشتم. اون روز خیلی بدشانسی آورده بودم و ناراحت بودم، آخه باطری و زاپاس ماشینم رو دزد برده بود. راننده حدودا ۴۰ ساله بود و آرامش عجیبی داشت که باعث شد باهاش حرف بزنم و از بدشانسیم بگم. هیچی نمی‌گفت و فقط گوش می‌کرد. وقتی صحبتم تموم شد، گفت: یه قضیه‌ای رو برات تعریف می‌کنم مربوط به زمانی هست که دلار ۱۹ تومنی، ۱۲ تومن شده بود. گفتم: بفرمایید. برام خیلی جالب بود و برای شما از زبان راننده می‌نویسم. یه مسافری بود هم سن و سال خودم، حدودا ۴۰ ساله. خیلی عصبانی بود. وقتی داخل ماشین نشست بدون اینکه جواب سلام منو بده، گفت: چرا اینقدر همکاراتون ... هستند. از شدت عصبانیت چشماش گشاد و قرمز شده بود. گفتم: چی شده؟ مسافر گفت: هشت بار درخواست دادم و راننده‌ها گفتن یک دقیقه دیگر می‌رسند و بعد لغو کردند. من بهش گفتم: حتما حکمتی داشته و خودتو ناراحت نکن. این جمله بیشتر عصبانیش کرد و گفت: حکمت کیلو چنده، این چیزا چیه کردن تو مختون؟ با گوشیش تماس گرفت. مدام پشت گوشی دعوا می‌کرد و حرص می‌خورد. بازاری بود و کلی ضرر کرده بود. حین صحبت با تلفن ایست قلبی کرد. من زدم بغل و کنار خیابون خوابوندمش و احیاش کردم. سن خطرناکی است و معمولا همه تو این سن فوت می‌کنن چون تا به بیمارستان یا اورژانس برسن طول می‌کشه. من سرپرستار بخش مغز و اعصاب بیمارستان ... هستم و مسافر نمی‌دونست. خطر برطرف شد و بردمش بیمارستان کرایه هم که هیچی! دو هفته بعد برای تشکر با من تماس گرفت و خواست حضوری بیاد پیشم. من اون موقع شیفت بودم و بیمارستان بودم. تازه اون موقع فهمید که من سرپرستار بخش هستم. اومد و تشکر کرد و کرایه رو همراه یه کتاب کادو شده به من داد. گفتم: دیدی حکمتی داشته. خدا خواسته اون هشت همکار لغو کنن که سوار ماشین من بشی و نمیری. تو فکر رفت و لبخند زد. من اون موقع به شدت ۴ میلیون تومن پول لازم داشتم و هیچ‌کسی نبود به من قرض بده. رفتم خونه و کادو مسافر رو باز کردم. تو صفحه اول کتاب یک سکه تمام چسبونده بود! حکمت خدا دو طرفه بود. هم اون مسافر زنده موند و هم من سکه رو ۴ میلیون و ۴۰۰ هزار تومن فروختم و مشکلم حل شد. همیشه بدشانسی بدشانسی نیست. ما از آینده و حکمت خدا خبر نداریم. اینا رو راننده برای من تعریف کرد و من دیگه بابت دزدی باطری و زاپاسم ناراحتیم رو فراموش کردم. من هم به حکمت خدا فکر کردم. ‌‌‌‌@roshangari_114
🔆 نتیجه عبادت بدون اخلاص 🔸مردی که هر کار می‌کرد نمی‌توانست اخلاص خود را حفظ کند و ریاکاری نکند، روزی چاره‌اندیشی کرد و با خود گفت: 🔹در گوشه شهر، مسجدی متروک هست که کسی به آن توجه ندارد و رفت و آمد نمی‌کند، خوب است شبانه به آن مسجد بروم تا کسی مرا ندیده و خالصانه خدا را عبادت کنم. 🔸در نیمه‌های شب تاریک، مخفیانه به آن مسجد رفت، آن شب باران می‌آمد و رعد و برق و بارش، شدت داشت. 🔹او در آن مسجد مشغول عبادت شد. نیمه‌های عبادت ناگهان صدایی شنید، با خود گفت: حتما شخصی وارد مسجد شده. 🔸خوشحال شد که آن شخص فردا می‌رود به مردم می‌گوید این آدم چقدر انسان خداشناس وارسته‌ای است که در نیمه‌های شب به مسجد متروک آمده و مشغول نماز و عبادت است. 🔹او بر کیفیت و کمیت عبادتش افزود و همچنان با کمال خوشحالی تا صبح به عبادت ادامه داد. وقتی هوا روشن شد، به آن کسی که وارد مسجد شده بود، زیر چشمی نگاه کرد، دید آدم نیست بلکه سگ سیاهی است که بر اثر رعد و برق و بارندگی شدید، نتوانسته در بیرون بماند و به مسجد پناه آورده است. 🔸بسیار ناراحت شد، اظهار پشیمانی کرد و پیش خود شرمنده شد که ساعت‌ها برای سگ، عبادت می‌کرده است، خطاب به خود گفت: 🔰 ای نفس! من فرار کردم و به مسجد دور افتاده آمدم تا در عبادت خود، احدی را شریک قرار ندهم، اینک می‌بینم سگ سیاهی را در عبادتم شریک خدا قرار داده‌ام، وای بر من، چقدر مایه تأسف است که این حالت را پیدا کرده‌ام. @roshangari_114
🔆 نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی دیگران و قضاوت کردنشان 🔹زنی به روحانی مسجد گفت: من نمی‌خوام در مسجد حضور داشته باشم! 🔸روحانی گفت: می‌تونم بپرسم چرا؟ 🔹زن جواب داد: چون یک عده را می‌‌بینم که دارند با گوشی صحبت می‌کنند، عده‌ای در حال پیامک فرستادن در حین دعا خواندن هستند، بعضی‌ها غیبت می‌کنند و شایعه‌پراکنی می‌کنند، بعضی فقط جسمشان اینجاست، بعضی‌‌ها خوابند، بعضی‌ها به من خیره شده‌اند ... 🔸روحانی ساکت بود، بعد گفت: می‌توانم از شما بخواهم کاری برای من انجام دهید قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟ 🔹 زن گفت: حتما، چه کاری هست؟ 🔸روحانی گفت: می‌خواهم لیوان آبی را در دست بگیرید و دو مرتبه دور مسجد بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد. 🔹زن گفت: بله می‌توانم! 🔹زن لیوان را گرفت و دو بار دور مسجد راه رفت، برگشت و گفت: انجام دادم! 🔸روحانی پرسید: کسی را دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟ کسی را دیدی که غیبت کند؟ کسی را دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟ کسی را دیدی که خوابیده باشد؟ 🔹زن گفت: نمی‌توانستم چیزی ببینم چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از آن بیرون نریزد ... 🔸روحانی گفت: وقتی به مسجد می‌‌آیید باید همه حواس و تمرکزتان به «خدا» باشد. برای همین است که حضرت محمد فرمود: «مرا پیروی کنید» و نگفت که مسلمانان را دنبال کنید! 🔺نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند. بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکزتان بر خدا مشخص شود. @roshangari_114
🔆 🤲 لازمه نماز اول وقت، حضور قلب ‍ يک حقيقت دردناک! • مؤذن اذان می‌گويد • موبايل اذان می‌گويد • راديــو اذان می‌گويد • كامپيوتر اذان می‌گويد اما عده‌ای همچنان نمازشان را به تأخير می‌اندازند. از يكی پرسيدند بهترين برنامه يادآوری نماز چيست؟ پاسخ داد: ﴿قلب🤍﴾ اگر حضور قلب داشته باشيد، بدون نياز به هيچ برنامه‌ای، وقت نماز را به ياد خواهيد داشت و اگر غفلت قلب داشته باشيد، هيچ برنامه‌ای نماز را به يادتان نخواهد آورد. {کانال روشنگری} ⚫@roshangari_114
🔆 🔴 جنس آدم‌ها 🔹هر وقت خواستی «پارچه‌ای» بخری؛ آن را در دست «مچاله كن» و بعد رهايش كن، اگر «چروک» برنداشت، «جنس خوبی» دارد. 🔸آدم‌ها نیز همينطورند! 🔹آدم‌هايی كه بر اثر فشارها و مشكلات، اخلاق و رفتارشان عوض می‌شود و «چروک» برمی‌دارند، اينها جنس خوبی ندارند و برای رفاقت، معاشرت، مشارکت، ازدواج و اعطای مسئولیت به آنها، به هیچوجه «گزینهٔ مناسبی» نخواهند بود. 🔰 مراقب انتخاب آدم‌های اطرافمان باشیم، هرکسی لیاقت هر چیزی را ندارد. {کانال روشنگری} ⚫@roshangari_114
🔆 چهار "نون" راهگشا 💠 گاهی آدم هنگام گرسنگی با یه "نون" مشکل رو حل می‌کنه؛ حالا با چهار تا "نون" می‌شه جلوی خیلی از مشکلات را گرفت و به آرامش رسید. 🔰 این هم "چهار نون" راهگشا: نبین نگو نشنو نپرس 1⃣ نَبین ۱- عیب مردم را نَبین. ۲- مسائل جزئی در زندگیِ خانوادگی را نَبین. ۳- کارهای خوب خودت را که برای دیگران انجام دادی، نَبین. ۴- گاهی باید وانمود کنی که ندیدی (اصل تغافل). ￸ 2⃣ نگو 1- هر چه شنیدی، نگو. ۲- به کسی که حرفت در او تأثیر ندارد، چیزی نگو. ۳- سخنی که دلی را بیازارد، نگو. ۴- هر سخن راست را هر جا، نگو. ۵- هر خیری که در حق دیگران کردی، نَگو. ۶- راز را حتی به نزدیک‌ترین افراد نگو. ￸ 3⃣ نَشنو ۱- هر سخنی ارزش شنیدن ندارد، نَشنو. ۲- وقتی دو نفر آهسته سخن می‌گویند، سعی کن نَشنوی. ۳- غیبت را نَشنو. ۴- گاهی وانمود کن که نشنیدی (اصل تغافل). (خود را به نشنیدن بزن) ￸ 4⃣ نَپرس ۱- آنچه را که به تو مربوط نیست، نپرس. ۲- آنچه که شخص از گفتنش شرم دارد، نپرس. ۳- آنچه باعث آزار شخص می‌شود، نپرس. ۴- آن پرسشی که در آن فایده‌ای نیست، نپرس. ۵- آنچه که موجب اختلاف و نزاع می‌شود، نپرس. ￸ ..{کانال روشنگری} ⚫@roshangari_114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دختر کشف حجاب سرمزار شهدا 😭😭 خیلی زیباست حتما باز کنید و ببینید برخورد با ایشان را...