eitaa logo
روشنگری
2.7هزار دنبال‌کننده
13.7هزار عکس
12.1هزار ویدیو
76 فایل
‌˼ بـسماللّٰھ ˹ #السلام‌علیك‌یابقیھ‌الله!.. 📌مقام معظم رهبری: روشـ‌نگرے یک جــهاد اسـ‌ت 👈تحلیل تازه ترین رویدادها و اتفاقات روز ایران وجهان بیان مسائل #بصیرتی، #سیاسی، #مذهبی #آخرالزمانی جهت ارتباط @shahiid61 @sadate_emam_hasaniam
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️ماموریت کثیف مقیم ایران در مجالس عزاداری به نام‌ شیعیان‼️ 👤استاد ..{کانال روشنگری} ⚫@roshangari_114
✡️ خاطرهٔ خاخام یدیدیا شوفط از فرقه‌سازی (١) ❓«منوچهر کوهن: جناب حاخام. شنیده‌ام که زمانی یکی از یهودیان به سِمَت قطب یکی از سلسله‌های دراویش انتخاب شده است. آیا این موضوع صحت دارد؟ شما اطلاعی در این مورد دارید؟ 🕎 خاخام یدیدیا شوفط: 1️⃣ یکی از ، قائم‌مقام یکی از قطب‌های شده بود. افراد این فرقه عموماً مسلمان بودند، روزی به اتفاق میرزا داوود جاوید به دیدارش رفتیم. 2️⃣ خانه‌ی «قطب الاقطاب» یکی از سلسله‌های دراویش را به او داده بودند. من نمی‌دانم واقعاً چه‌طور یک نفر یهودی در میان دراویش قطب، خود را به این مقام رسانده بود! 3️⃣ خانه و زندگی و کتاب و کتابخانه و همه‌چیز آن را هم تحویل این مرد داده بودند و او را هم قطب می‌خواندند! او اسم مسلمانی روی خودش نگذاشته بود. خلاصه بگویم به اسم مسلمان یا یهودی نبود. در واقع بود. 4️⃣ او یک پسر داشت از یک زن ایسرائل کاشی که پسرش می‌گفت پدر او بود و خود آن پسر که صد در صد یهودی است دکتر شد و با اینجانب به زبان محلی ایسرائل‌های کاشان صحبت می‌کرد. 5️⃣ قطب صدا و آواز بسیار خوشی داشت. در محافل و مجامع و مهمانی‌های ایسرائل‌های کاشان مثنوی می‌خواند. پس از این‌که به تهران رفت، می‌گفتند این شخص معجزه می‌کند. شایع بود که یک بچه یهودی مفقود شده بود و آقای قطب گفته بود که پیدایش می‌کند. یک عده از یهودی‌های تهران مریدش شده بودند و اعتقاد داشتند که او می‌کند. کانال روشنگری} ⚫@roshangari_114
روشنگری
✡️ خاطرهٔ خاخام یدیدیا شوفط از فرقه‌سازی #یهودیان_مخفی (١) ❓«منوچهر کوهن: جناب حاخام. شنیده‌ام که ز
✡️ خاطرهٔ خاخام یدیدیا شوفط از فرقه‌سازی (٢) 1️⃣ روزی من با مرحوم میرزا داوود جاوید رفتیم به دیدن او. خانه‌ی میرزا داوود در تهران نزدیک خانه‌ی آقای بود. روز جمعه بود. در زدیم. همان زن کاشی که خودم کتوبایش (صیغه‌نامه) را نوشته بودم و مرحوم پدرم براخایش (دعا) را گفته بودند، آمد دم در و به زبان کاشی گفت: «قطب خوابیده، چه کارش دارید؟ شما آمده‌اید اینجا چه کنید؟» 🔸گفتیم: «آمده‌ایم شوهرت را ببینیم». 🔸گفت: «شما خوب نیست او را ببینید (گناه) می‌کنید اگر او را ببینید». 🔸گفتیم: «ما می‌خواهیم با او ملاقات کنیم». 🔸گفت: «خواب است». 🔸گفتیم: «حالا ساعت ٩ صبح است، هنوز خواب است؟». 🔸گفت: «دیشب مراسم دود و دم داشتند. تا نزدیک صبح مشغول بودند». شاید منظورش این بود که مراسم سماع داشتند. این‌ها آن‌قدر اناالحق می‌گویند و می‌چرخند، تا می‌افتند. بعد از رقص خسته می‌شوند و به خواب عمیق می‌روند. 🔸زن گفت: «آیا می خواهید بیدارشان کنم؟» 🔸گفتیم: «بله». رفت و قطب را بیدار کرد. 2️⃣ او دم و دستگاه مفصلی داشت. اطاق ملاقات جداگانه‌ای داشت و کتابخانه مفصلی که از قطب‌های قبلی به او رسیده بود. 3️⃣ کاری که بعد از بیداری کرد، این بود که بساط منقل و وافور را جلو کشید. دو سه تا استکان چای نوشید. چایی که مثل مرکب سیاه بود. 4️⃣ پس از چند دقیقه به‌تدریج دو سه نفر از مریدان ایشان به دیدار او آمدند. هر کدام هدایایی آورده بودند. قطب روی فرش روی زمین نشسته بود. بعضی از ملاقات‌کنندگان روی صندلی و بعضی دیگر بر زمین روی فرش نشسته بودند. 5️⃣ جناب قطب، میرزا داوود را شناخت. این آقای قطب وقتی کاشان بود دم در خانه‌ی ما مغازه‌ی نجاری داشت. 🔸از او پرسیدم: «می‌دانی من کی هستم؟». 🔸گفت: «ای داد! تو قلبت را از قلب من دور کردی. از این جهت تو را دیگر ندارم». 🔸گفتم: «مردم می‌گویند شما معجزه می‌کنی! چطور مرا نمی‌شناسی؟! شما مدتی در کاشان همسایه‌ی ما بودی، پسرت را خودم ختنه کرده‌ام». 🔸قطب مدام می‌گفت: «تو قلبت را از قلب من دور کردی برای این است که تو را نمی‌شناسم». 🔸گفتم: «من یدیدیا هستم». 🔸گفت: «ای ی ی». کانال روشنگری} ⚫@roshangari_114
روشنگری
✡️ خاطرهٔ خاخام یدیدیا شوفط از فرقه‌سازی #یهودیان_مخفی (٢) 1️⃣ روزی من با مرحوم میرزا داوود جاوید ر
✡️ خاطرهٔ خاخام یدیدیا شوفط از فرقه‌سازی (٣) 1️⃣ چه کتابخانه‌ای داشت! چه کتاب‌هایی که از چند پشت به او رسیده بود! ایشان یک کلاه با چند ترک گشاد و بلند سرش گذاشته بود. صورتش وقتی در کاشان بود سفید بود. اما حالا تغییر کرده بود. 2️⃣ نشسته بودم که یک نفر آمد پشت پرده و بلند گفت: «یا حق». این گروه تا جواب یا حق را نگیرند، حق ندارند وارد شوند. آقا یا حق گفت و بعد یک نفر «افسر بلندمرتبه ارتش ایران»!! آمد توی اطاق روی صندلی نشست. قبل از آن یک پاکت که گویا پول در آن بود به آقا داد که آقا آن را زیر تشک خود گذاشت. 3️⃣ تا آنجا بودیم باز همین مراسم ادامه داشت. آقای بسیار منظم و مرتب که تصور می‌کنم عضو «وزارت دارایی»!! بود، آمد داخل اطاق شد و نشست. او هم برای آقای هدیه آورده بود که آن را آوردند و او در کمد گذاشت. همه گونه هدایا می آوردند. ما قدری با او صحبت کردیم. 4️⃣ در میان مریدان این که وجودش در میان از عجایب بود یک نفر ایسرائل بود که مردی تاجر و درس‌خوانده بود. فرزند این مرد اکنون در آمریکاست. او فوق‌العاده به قطب اعتقاد پیدا کرده بود. او یک ایسرائل مؤمن و تاجر معتبری بود که وارد به حوزه‌ی عرفانیان شده بود. اما بعد به‌خاطر مواردی که پیش آمد[!!] اعتقاد خود را به قطب کاملاً از دست داد و دیگر به ملاقات او نرفت. 5️⃣ به‌تدریج هر که از یهودیان به قطب اعتقاد داشت از او روی برگرداند و اینک پسر تحصیل‌کرده‌ی آن مرد درویش که با اینجانب آشنایی دارد و من او را خیلی عزیز می‌دارم برای پدر مرحوم خود قدیش می‌زند و هشکابا می‌خواند». 📚 منبع: کتاب خاطرات یدیدیا شوفط کانال روشنگری} ⚫@roshangari_114