eitaa logo
کانال روشنگری‌🇵🇸
19.3هزار دنبال‌کننده
14.3هزار عکس
13.5هزار ویدیو
71 فایل
🔶پاسخ شبهات(اعتقادی-تاریخی-سیاسی) 🔶تحلیلهای ضروری روز 🔶روشنگرانه ها پیج انگلیسی: @Enlightenment40 عربی: @altanwir40 عبری: @modeut40 اینستا instagram.com/roshangarii5 سروش Sapp.ir/roshangarii توییتر twitter.com/tanvire12 نظرات: @Smkomail کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 را دریابید.... آهای نامسئولین آهای نامسئولین کشور آهای نامسئولین فلان نهاد انقلابی آهای نامسئولین قرارگاه های دچار اختلال پرمدعا آهای نامسئولین اشغال کننده مسئولیت های کلیدی و راهبردی کشور سالهاست ما درگیر یک تمام عیار هستیم . سالهاست در حصر رسانه ای دشمن قرار داریم و بخاطر سوءمدیریت و امثال شماها انقلاب اسلامی ضربات سنگینی خورده است .... گفتن با شماها فایده ای ندارد چون کر و کور و لال شده اید البته لال که نه چون همیشه زبانتان برای ادعاهای واهی دراز است .... پیام رسان ایرانی ایتا را مردم انتخاب کرده اند . دوستش دارند قابلیتهای فوق العاده ای دارد👌. مرد باشید و شرف داشته باشید یک هزارم حمایتهایی که از شبکه های مانند و از بودجه جمهوری اسلامی کرده اید از این پیام رسان ایرانی هم بکنید پیام رسان ایرانی ایتا فقط مشکل سخت افزاری دارد . کمبود دارد و نیاز به حمایت حکومتی دارد. ۲۰۰ تا از آن سرورهای دپو کرده در انبارهایتان را به ایتا بدهید . وسط جنگ رسانه ای هستیم .... فردا منافقانه در رسانه ها نگویید که پیام رسان نمیتواند جوابگوی نیاز مردم باشد....البته که ایتا با ۱۰۰ تا سرور نمیتواند با تلگرامی که بخاطر کمک امثال شماها رشد کرد و ۳هزار سرور دارد رقابت کند.... فردای قیامت شهادت میدهیم که میتوانستید پیام رسان ایرانی را کمک کنید و تقویت کنید اما وسط معرکه جنگ رسانه ای با دشمنان خیانت کردید و کمک نکردید و بخاطر این خیانت ول کن شماها نخواهیم بود منظورمان فقط مسئولان دولتی نیست . بلکه همه دستگاه ها و نهادهایی است که در جمهوری اسلامی مسئولیت دارند و میتوانند کاری بکنند و منفعل و تماشاگر شده اند.... 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 هول انفجاری که دوباره خانه را زیر و رو کرده بود، گریه را در گلویم خفه کرد و تنها آرزو می‌کردم این فرشته مرگم باشند، اما نه! من به حیدر قول داده بودم هر اتفاقی افتاد مقاوم باشم و نمی‌دانستم این به عذاب حیدر ختم می‌شود که حالا مرگ تنها رؤیایم شده بود. 💠 زن‌عمو با صدای بلند اسمم را تکرار می‌کرد و مرا در تاریکی نمی‌دید، عمو با نور موبایلش وارد اتاق شد، خیال می‌کردند دوباره کابووس دیده‌ام و نمی‌دانستند اینبار در بیداری شاهد عشقم هستم. زن‌عمو شانه‌هایم را در آغوشش گرفته بود تا آرامم کند، عمو دوباره می‌خواست ما را کنج آشپزخانه جمع کند و جنازه من از روی بستر تکان نمی‌خورد. 💠 همین حمله و تاریکی محض خانه، فرصت خوبی به دلم داده بود تا مقابل چشم همه از داغ حیدرم ذره ذره بسوزم و دم نزنم. چطور می‌توانستم دم بزنم وقتی می‌دیدم در همین مدت عمو و زن‌عمو چقدر شکسته شده و امشب دیگر قلب عمو نمی‌کشید که دستش را روی سینه گرفته و با همان حال می‌خواست مراقب ما باشد. 💠 حلیه یوسف را در آغوشش محکم گرفته بود تا کمتر بی‌تابی کند و زهرا وحشتزده پرسید :«برق چرا رفته؟» عمو نور موبایلش را در حیاط انداخت و پس از چند لحظه پاسخ داد :«موتور برق رو زدن.» شاید خمپاره‌باران کور می‌کردند، اما ما حقیقتاً کور شدیم که دیگر نه خبری از برق بود، نه پنکه نه شارژ موبایل. 💠 گرمای هوا به‌حدی بود که همین چند دقیقه از کار افتادن پنکه، نفس یوسف را بند آورده و در نور موبایل می‌دیدم موهایش خیس از عرق به سرش چسبیده و صورت کوچکش گل انداخته است. البته این گرما، خنکای نیمه شب بود، می‌دانستم تن لطیفش طاقت گرمای روز تابستان آمرلی را ندارد و می‌ترسیدم از اینکه علی‌اصغر آمرلی، یوسف باشد. 💠 تنها راه پیش پای حلیه، بردن یوسف به خانه همسایه‌ها بود، اما سوخت موتور برق خانه‌ها هم یکی پس از دیگری تمام شد. تنها چند روز طول کشید تا خانه‌های تبدیل به کوره‌هایی شوند که بی‌رحمانه تن‌مان را کباب می‌کرد و اگر می‌خواستیم از خانه خارج شویم، آفتاب داغ تابستان آتش‌مان می‌زد. 💠 ماه تمام شده و ما همچنان روزه بودیم که غذای چندانی در خانه نبود و هر یک برای دیگری می‌کرد. اگر عدنان تهدید به زجرکش کردن حیدر کرده بود، داعش هم مردم آمرلی را با تیغ و گرسنگی سر می‌برید. 💠 دیگر زنده ماندن مردم تنها وابسته به آذوقه و دارویی بود که هرازگاهی هلی‌کوپترها در آتش شدید داعش برای شهر می‌آوردند. گرمای هوا و شوره‌آب چاه کار خودش را کرده و یوسف مرتب حالش به هم می‌خورد، در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شد و حلیه پا به پای طفلش جان می‌داد. 💠 موبایل‌ها همه خاموش شده، برقی برای شارژ کردن نبود و من آخرین خبری که از حیدر داشتم همان پیکر بود که روی زمین در خون دست و پا می‌زد. همه با آرزوی رسیدن نیروهای مردمی و شکست مقاومت می‌کردند و من از رازی خبر داشتم که آرزویم مرگ در محاصره بود. 💠 چطور می‌توانستم شهر را ببینم وقتی ناله حیدر را شنیده بودم، چند لحظه زجرکشیدنش را دیده بودم و دیگر از این زندگی سیر بودم. روزها زخم دلم را پشت پرده و سکوت پنهان می‌کردم و فقط منتظر شب بودم تا در تنهایی بستر، بی‌خبر از حال حیدر خون گریه کنم، اما امشب حتی قسمت نبود با خاطره باشم که داعش دوباره با خمپاره بر سرمان خراب شد. 💠 در تاریکی و گرمایی که خانه را به دلگیری قبر کرده بود، گوش‌مان به غرّش خمپاره‌ها بود و چشم‌مان هر لحظه منتظر نور انفجار که صبح در آسمان شهر پیچید. دیگر داعشی‌ها مطمئن شد‌ه بودند امشب هم خواب را حرام‌مان کرده‌اند که دست سر از شهر برداشته و با خیال راحت در لانه‌هایشان خزیدند. 💠 با فروکش کردن حملات، حلیه بلاخره توانست یوسف را بخواباند و گریه یوسف که ساکت شد، بقیه هم خواب‌شان برد، اما چشمان من خمار خیال حیدر بود و خوابشان نمی‌برد. پشت پنجره‌های بدون شیشه، به حیاط و درختانی که از بی‌آبی مرده بودند، نگاه می‌کردم و حضور حیدر در همین خانه را می‌خوردم که عباس از در حیاط وارد شد با لباس خاکی و خونی که از سرِ انگشتانش می‌چکید. 💠 دستش را با چفیه‌ای بسته بود، اما خونش می‌رفت و رنگ صورتش به سپیدی ماه می‌زد که کاسه صبر از دست دلم افتاد و پابرهنه از اتاق بیرون دویدم. دلش نمی‌خواست کسی او را با این وضعیت ببیند که همانجا پای ایوان روی زمینه نشسته بود، از ضعف خونریزی و خستگی سرش را از پشت به دیوار تکیه داده و چشمانش را بسته بود... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 به ما می‌گویند را از کتاب‌های درسی حذف کنید چون ترویج است! اما خودشان به خود، آموزش می‌دهند که به کشتن ‌ها افتخار کنند. جشن ایرانی کُشون، ترویج خشونت نیست؟ همه سازمان‌های بین المللی و محافل حقوق بشری هم سکوت کرده اند. و و کسانی که دم از بودن می‌زنند هم ساکت... @ir_bastan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه معلم قوچانی بهبود یافته از کرونا به مردم *این بیماری طاقت فرساست *کرونا با زجر افراد را میکُشد *فکر میکنید در یک کیسه پلاستیکی نفس میکشید! *از خانه‌های خود خارج نشوید پ.ن: با اینکه خوب شده هنوز تنگی نفس داره، این ویدیو رو به اشتراک بذارید تا کسایی که جدی نمیگیرن متوجه بشن. 👉 @roshangarii 🚩
طرف عکس گرفته از ضدعفونی کردن .... زیرش نوشته تو دیگه چرا ؟؟ تو که ۷۰ نوع را دفع می کردی؟! یه عده هم تاییدش کردند و نشرش دادند... ✅ اولاً باید گفت تو دیگه چرا؟ تو که هفتاد نوع سوال را جواب میدادی؟ چرا به این چیزا که میرسه هنگ می کنی ✅دوما دلبندم ... اونی که بلا رو دفع میکنه دادن هست نه ! 😄😄 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از  محمد عبدالهی
🔴غش رفتن غربگراها برای چشمک ترامپ! 🔰درحالیکه دولت جمهوری اسلامی را تحت سخت ترین تحریم های دارویی قرار داده و از آزاد شدن مبلغ بالایی پول ملت ایران در بانک های آمریکا و اروپا جلوگیری می کند، یک عده تیتر می زنند که «رد کردن اعلام آمادگی ترامپ برای اعزام پزشک به ایران توسط سخنگوی وزارت خارجه، بر خلاف سیاست ورزی ست و اصلا ممکن است و که از آن ها تقاضای کمک کرده ایم بگویند شما که کمک رایگان ترامپ را رد می کنید، لابد نیازی به کمک یا وام ما هم ندارید!» 🔰نگاه به دنیا خیلی فانتزی است. تناقض و پیشنهاد اعزام پزشک را می بینند، تصاویر حمله مردم آمریکا به فروشگاه ها، اخبار کمبود ماسک و کیت آزمایشگاهی و امکانات درمانی برخی ایالت های آمریکا را می شنوند، خباثت های ترامپ در ، ترور ، تهدید ملت ایران به حمله نظامی... را مشاهده می کنند، اما باز با یک چشمک دلشان ضعف می رود و یادشان می رود این یانکی هرزه چه کسی بوده! ☑️ @abdollahy_moh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺اوج رذالت دولت در ساخت بیولوژیکی آمریکا کشوری که حتی از سلاح میسازد😓😱 هر جا پای و ها در میان است، اسم میدرخشد.. راست گفت آیت الله مشکینی: ذکر است، عبادت است👌 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ايشون مجرى شبكه لندنى است شبانه روز نان استاپ دارن و رو تحقير و رو مسخره ميكنن حالا بلا افتاده به جون كشورشون ديگه دوران آبجو خورى تو كافه هاي مانمس و سِيكرِد شهر لاندن و خنديدن به ريش ملت ايران گذشته حالا بايد بدويي دنبال . قوطى كنسرو و اقلام خشك تو كشورهاى و ی ابرقدرتشون😐 دیگه گير نمياد اینجا تو ياد ميگيريم چطور به هم نوعمون كمك كنيم يادميگيريم چطور در مواقع سختى از لقمه هاي خودمون بزنيم و بديم به هم نوعمون ترتيبت يافتگان امروز دارن شبانه روز تو پايگاه ها و بي مزد و منت و گمنام به مردمشون خدمت ميكنن و شك نكن اگه حتي دشمنمون هم از سر ناچاري دست كمك به سمتمون بلند كنه كمكش ميكنيم و اونجا میگه ! 👉 @roshangarii 🚩
هدایت شده از روشنگری عربی
🔺 #السعودیة عطلت #عمرة #بیت_الله و #زیارة #مرقد_النبي باعتذار شیوع #فایروس_کرونا. ولکن شکلت مجالس لل #موسیقی و لغناء #المطربین #الخائنین للوطن! سدوا باب بیت #الله الحرام و فتحوا باب بیت #الشیطان! هذه خلاصة الحکم #السعودي #الشیطاني! #کعبة #مکة #مکة_المکرمة #مدینة #مدینة_المنورة #وهابي #Lebanon #IRAQ #saudiarabia 👉 @altanwir40 🚩
هدایت شده از روشنگری عربی
👆 ترجمه👆 عربستان سعودی به بهانه کرونا! عمره و زیارت مسجد نبوی را تعطیل کرد. اما جشنواره کنسرت خوانندگان وطنفروش را به راه انداخته! در خانه خدا را بستند. در خانه شیطان را باز کردند. این است چکیده حکومت شیطانی سعودی. کانال روشنگری عربی را دنبال فرمایید👇 🔹 https://eitaa.com/altanwir40 🔸 https://www.instagram.com/altanwir40/
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نوشیدن برای مقابله با ویروس 🙄🙄 یه ور دنیا میخورن! یه ور دنیا ! قرن 21.. بشر همچنان در فرومانده.. مظلوم گیر همچین احمقایی افتادن! 👉 @roshangarii 🚩
یه ور دنیا میخورن! یه ور دنیا ! قرن 21.. بشر همچنان در فرومانده.. مظلوم گیر همچین احمقایی افتادن! 👉 @roshangarii 🚩
✍️ 💠 از صدای پای من مثل اینکه به حال آمده باشد، نگاهم کرد و زیر لب پرسید :«همه سالمید؟» پس از حملات دیشب، نگران حال ما، خود را از خاکریز به خانه کشانده و حالا دیگر رمقی برایش نمانده بود که حالش صدایم لرزید :«پاشو عباس! خودم می‌برمت درمانگاه.» 💠 از لحنم لبخند کمرنگی روی لبش نشست و زمزمه کرد :«خوبم خواهرجون!» شاید هم می‌دانست در درمانگاه دارویی پیدا نمی‌شود و نمی‌خواست دل من بلرزد که چفیه زخمش را با دست دیگرش پوشاند و پرسید :«یوسف بهتره؟» در برابر نگاه نگرانش نتوانستم حقیقت حال یوسف را بگویم و او از سکوتم آیه را خواند، سرش را دوباره به دیوار تکیه داد و با صدایی که از خستگی خش افتاده بود، نجوا کرد :« نمی‌ذاره وضعیت اینجوری بمونه، یجوری رو دست به سر می‌کنه تا هلی‌کوپترها بتونن بیان.» 💠 سپس به سمتم چرخید و حرفی زد که دلم آتش گرفت :«دلم واسه یوسف تنگ شده، سه روزه ندیدمش!» اشکی که تا روی گونه‌ام رسیده بود پاک کردم و پرسیدم :«می‌خوای بیدارش کنم؟» سرش را به نشانه منفی تکان داد، نگاهی به خودش کرد و با خجالت پاسخ داد :«اوضام خیلی خرابه!» 💠 و از چشمان شکسته‌ام فهمیده بود از غم دوری حیدر کمر خم کرده‌ام که با لبخندی دلربا دلداری‌ام داد :«ان‌شاءالله می‌شکنه و حیدر برمی‌گرده!» و خبر نداشت آخرین خبرم از حیدر نغمه ناله‌هایی بود که امیدم را برای دیدارش ناامید کرده است. دلم می‌خواست از حال حیدر و داغ بگویم، اما صورت سفید و پیشانی بلندش که از ضعف و درد خیس عرق شده بود، امانم نمی‌داد. 💠 با همان دست مجروحش پرده عرق را از پلک و پیشانی‌اش کنار زد و طاقت او هم تمام شده بود که برایم درددل کرد :«نرجس دعا کن برامون بیارن!» نفس بلندی کشید تا سینه‌اش سبک شود و صدای گرفته‌اش را به سختی شنیدم :«دیشب داعش یکی از خاکریزهامون رو کوبید، دو تا از بچه‌ها شدن. اگه فقط چندتا از اون اسلحه‌هایی که واسه کردها می‌فرسته دست ما بود، نفس داعش رو می‌گرفتیم.» 💠 سپس غریبانه نگاهم کرد و عاشقانه شهادت داد :«انگار داریم با همه دنیا می‌جنگیم! فقط و پشت ما هستن!» اما همین پشتیبانی به قلبش قوّت می‌داد که لبخندی فاتحانه صورتش را پُر کرد و ساکت سر به زیر انداخت. محو نیمرخ صورت زیبایش شده بودم که دوباره سرش را بالا آورد، آهی کشید و با صدایی خسته خبر داد :« با همه پشتیبانی که آمریکا از کردها می‌کرد، آخر افتاد دست داعش!» 💠 صورتش از قطرات عرق پُر شده و نمی‌خواست دل مرا خالی کند که دیگر از سنجار حرفی نزد، دستش را جلو آورد و چیزی نشانم داد که نگاهم به لرزه افتاد. در میان انگشتانش جا خوش کرده بود و حرفی زد که در این گرما تمام تنم یخ زد :«تا زمانی که یه نفر از ما زنده باشه، نمی‌ذاریم دست داعش به شما برسه! اما این واسه روزیه که دیگه ما نباشیم!» 💠 دستش همچنان مقابلم بود و من جرأت نمی‌کردم نارنجک را از دستش بگیرم که لبخندی زد و با شیرین سوال کرد :«بلدی باهاش کار کنی؟» من هنوز نمی‌فهمیدم چه می‌گوید و او اضطرابم را حس می‌کرد که با گلوی خشکش نفس بلندی کشید و گفت :«نترس خواهرجون! این همیشه باید دم دست‌تون باشه، اگه روزی ما نبودیم و پای به شهر باز شد...» 💠 و از فکر نزدیک شدن داعش به صورت رنگ پریده‌اش گل انداخت و نشد حرفش را ادامه دهد، ضامن نارنجک را نشانم داد و تنها یک جمله گفت :«هروقت نیاز شد فقط این ضامن رو بکش.» با دست‌هایی که از تصور داعش می‌لرزید، نارنجک را از دستش گرفتم و با چشمان خودم دیدم تا نارنجک را به دستم داد، مرد و زنده شد. 💠 این نارنجک قرار بود پس از برادرم فرشته نجاتم باشد، باید با آن جان خود و داعش را یکجا می‌گرفتیم و عباس از همین درد در حال جان دادن بود که با نگاه شرمنده‌اش به پای چشمان وحشتزده‌ام افتاد :«ان‌شاءالله کار به اونجا نمی‌رسه...» دیگر نفسش بالا نیامد تا حرفش را تمام کند، به‌سختی از جا بلند شد و با قامتی شکسته از پله‌های ایوان پایین رفت. 💠 او می‌رفت و دل من از رفتنش زیر و رو می‌شد که پشت سرش دویدم و پیش از آنکه صدایش کنم، صدای در حیاط بلند شد. عباس زودتر از من به در رسیده بود و تا در را باز کرد، دیدم زن همسایه، امّ جعفر است. کودک شیرخوارش در آغوشش بی‌حال افتاده و در برابر ما با درماندگی التماس کرد :«دو روزه فقط بهش آب چاه دادم! دیگه صداش درنمیاد، شما دارید؟»... ✍️نویسنده: ✍️ کانال @dastanhaye_mamnooe
يكى اومد بهم گفت: كاش تو همان كنترل مي شد و از بين ميرفت، مجبور نبوديم الان اينجا باهاش مواجه بشيم. گفتم: بله، دقيقا مثل . هنوز به ما ميگن چرا رفتيد . 👉 @roshangarii 🚩
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️حمله به گیت برای ورود به صحن😭😞 پاره کردن پوستر کنار گیت حرم! بابت ها عذرخواهی می‌کنم ولی ماهیت این زائرنماها را خوب ببینید شما ید یا ؟ درو میشکونن که برن تو صحن! با طعم نفرین و یک کشور! مسئولین عزیز! در حرم را نبندید.. هر کس برای جان خودش ارزشی قائل نیست، بگذارید بره.. 👉 @roshangarii 🚩
🔺تو مسمومیت ها و فوتی های مصرف بیشتر از مبتلایان وفوتی های ست. و این یعنی، کشنده تر از هر است😐 👉 @roshangarii 🚩
از شکستن و آتش زدنِ در خاطره خوبی ندارند.... 👉 @roshangarii 🚩