20.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥*عجب صحنهی عبرتانگیزی*
کاریکاتوریست سوئدی، * لارس ویلکس * ... که با کاریکاتورهای خود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را به صورت توهین آمیزی مسخره کرده بود، همراه با دو محافظش، در سانحه رانندگی، بدنش زنده زنده خاکستر شد... و هرچه نعره زد و التماس کرد و کمک خواست، هیچ کس نتوانست نجاتش بدهد...
همه کسانی که سعی میکردند با استفاده از ۵۳ کپسول آتشنشانی، کمکش کنند، سرانجام ناامیدانه تسلیم شدند و به تماشای سوختنش ایستادند...
#هفته_وحدت_گرامی_باد
وحدت اسلامی به معنای یکی شدن مذاهب و یا شیعه شدن سنی، یا سنی شدن شیعه نیست، بلکه وحدت به معنای اتحاد و هم بستگی پیروان مذاهب مختلف اسلامی است. همه مسلمانان در عین حال که با هم اختلاف دارند می توانند با تکیه بر مشترکات بسیاری که دارند در برابر دشمنان اسلام صف واحدی را تشکیل دهند و از نفوذ بی گانگان و تسلط آنان بر مسلمانان جلوگیری نمایند.
#السلام_علیک_یا_رسول_الله_ص
🔰 به صورت لباس شخصی سوار اتوبوسی در کردستان شد. آنقدر اتوبوس تکان می خورد که کودک کردی که همراه پدرش کنار آن ها نشسته بود دچار استفراغ شد.
او کلاه زمستانی اش را زیر دهان کودک گرفت. کلاه کثیف شد.
پدر بچه خواست بچه اش را تنبیه کند.
با لبخند مانع شد و گفت: کلاه است می شوییم پاک می شود...
مدت ها بعد در عملیاتی سردار خرازی و رفقایش محاصره شدند. کاری از دستشان برنمی آمد.
رئیس گروه دشمن که با نیروهایش به آن ها نزدیک شده بود ناگهان اسلحه اش را کنار گذاشت، سردار را در آغوش گرفت و بوسید؛ صورتش را باز کرد و گفت: من پدر همان بچه م... با رفتار آن روزت مرا شیفته خودت کردی. حالا فهمیدم که شما دشمن ما نیستی.
📚 حدیث خوبان ص
✨﷽✨
🌼داستان کوتاه
✍️طفلی از باغی گردو میدزدید. پسر صاحبِ باغ با چند دوست خود در کنار باغ کمین کردند تا دزد گردو را بیابند. روزی وقتی طفل گردوها را دزدید و قصد داشت از باغ خارج شود لشکرِ کمینکردهها به دنبال طفل افتادند و طفل گردوها را در راه رها کرده و از ترس جان خود فرار کرد. آنان پسرک را در گوشهای بنبست گیر انداختند و پسرک از ترس بر زمین چمباتمه زد و نشست و دست بر سر گذاشت و امان خواست.
حکیمی عارف این صحنه را میدید که صاحب گردوها چوبی در دست بلند کرده و میگوید: برخیز! چرا گردوهای ما را میدزدی؟! طفل گفت: من دزدی نکردم. یکی گفت: دستانت رنگی است٬ رنگ دستانت را چگونه انکار میکنی؟ دیگری گفت: من شاهد پریدنت از درخت بودم... حکیم وارد شد و چند سکه غرامت به صاحب مال داد تا از عقوبت او دست برداشتند.
حکیم در کُنجی نشست و زار زار گریست. گفت: خدایا! در روز محشر که تو میایستی و من در مقابل فرشتگانِ توام، چگونه گناهان خود را انکار کنم با اینکه دستانم و فرشتگانت بر حقیقت و بر علیه من گواهی خواهند داد؟!! خدایا! امروز من محشر تو را دیدم، در آن روز بر من و بر ناتوانیِام رحم نما و با من در محاسبۀ گناهانم تنها و پناهم باش و چنانچه من بر این کودک رحم کردم و نجاتش دادم تو نیز در آن روز بر من رحم فرما و مرا نجات ده!!!
5.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍁💞
خوابی که مسیرزندگی استادشجاعی راعوض کرد!
دیدن این کلیپ رو از دست ندید، شاید برا ما هم یه تلنگر باشه👌
#استاد_شجاعی
#امام_زمانعج❤️