🔻 بیانیه مقتدی صدر در خصوص حوادث امروز کربلا
🔹 سید مقتدی صدر رهبر جریان صدر در صفحه توئیتر خود نسبت به حوادث امروز کربلا واکنش نشان داد.
🔹 وی در بیانیه خود آورده است: گروهی از نفوذیها در صف تظاهرات کنندگان «انقلاب اکتبر» حضور دارند که با افکار منحرف و تمایلات داعشی و بعثی، و با همراهی برخی از خرابکاران در صدد سوء استفاده از مناسبتهای مذهبی این روزهای کربلا هستند و قصد دارند آن را به سمت تحقق منافع شوم خود سوق دهند که با مفاهیم دینی و ملی در تضاد است.
🔹 نیروهای امنیتی باید از مقدسات ما در برابر فتنه این خرابکاران که با حمایتهای مشکوک خارجی همراه است، دفاع کنند. سایر انقلابیها نیز باید از این افراد اعلام برائت کنند.
🔹 صدر در ادامه گفته است که اگر دو توصیه فوق الذکر عملی نشود، او به شیوه خودش عمل خواهد کرد.
🔹 وی از همه محبان اهل بیت (ع) خواست تا با صبوری در انتظار دستورات نهادهای بالادست و آشکار شدن موضوع باشند.
🔹 رهبر جریان صدر در پایان گفته که اگر «انقلابیهای اکتبر» به صورت رسمی از این اقدامات خرابکارانه اعلام برائت نکنند شاید دیگر نتوانند به تظاهرات بپردازند و در مقابل این مردم عراق باشند که از آنان اعلام برائت کنند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آشوب بعثیها در نزدیکی حرم امام حسین(ع) در آستانه ایام اربعین حسینی
﷽؛
🏴🏴🏴🏴
چند خط بگیم از ..
میایین بریم کربلا؟!
بسم الله..
-عمود های قرار که آخرش ۷ داشت
-کبابش صف داره؟ +آره ولی سریع رد میشه بیا وایسیم🍡🍢
-یخ در بهشت های سبز و زرد و قرمز شارع العباس🍧🍧🍧🍨🍭
-جمله "زودتر بریم یه موکب تمیز پیدا کنیم "غروب شد
-استحمام با آب خنک🚿
-خشک کردن با چفیه🌝🌞
-موکب مختار ثقفی با عکسِ فریبرز عرب نیا
-آب لیمو عمانی و آب انگور تگری که تا نخوری ندانی🥃
-هلابیکم زوار
-وای فای رایگان📲
-اَه آنتن ندارم!
-چشمایی که با التماس میگفتن "یکی بردار"
-برچسب اسمامون با دست خط های خرچنگ قورباغه پشت گوشیامون
-مبل های نارنجی خسته کنار جاده
-فنجان های قهوه عربی
-صدای بلندگوی مرکز مفقودین🎙📢📢
: "سیده خدیجه الماجدی من اهالی البصره "
-رانندگی های خطرناک و بدون گواهینامه عراقی ها🚗🚙🚕
-شهر بدون شهرداری
-پیرزن های عرب ، این اسطوره ها و سلاطین حفظ تعادل و آن ساک دستی روی سرشان
-نصف شکر ،نصف چای عراقی در لیوان یکبار مصرف
-نون ماهی شکل🥟
-فلاف مشایه که این را هم تا نخوری ندانی🌮🌯
-تل پتو تشک های ته موکب
-تل دمپایی های جلوی حرم👡👡
-لِه شدن تو تفتیش های چند ساعته ورودی حرم
-شلوغی صف قورمه سبزی جلوی تل زینبیه🍛
-کالسکه های دوقلو با گاری
-ترکیب سبد میوه و طناب با صدای بی وقفه کشیده شدن روی زمین🍎🍏🍇🍉
-کوه خرما و ارده و کنجد🍚
-مای بارد
-بسته دستمال کاغذی دست بچه ها
-گرمای پدر و مادر دار سر ظهر☀️
-سرازیری باب القبله
-نیمروی اول صبح غرق در پاتیل روغن🍳🥚
-منقل ها و دود چشم سوزشان
-قهوه جوش های طلایی☕️
-بوی عود
-دود عودهای عربی
-خورشید بغل جاده که میرود پایین🌞🌝
-از کجا اومدین شما؟
-"دنبال پتوی گلبافت نباش دخترجان!"
-"مبیت للنساء"
-آهنگ یوسف پیامبر ماشین حمل کپسول گاز🎶🎵
-صندلی های پلاستیکی با طناب به هم وصل شده ی رنگارنگ بعضاً شکسته
-حرّک زایر
-عمود ۳۱۳ و زیارت آل یاسین
-راه قدس از کربلا میگذرد
-موکب صوفی صفا و تلفظ های خنده دار ما نظیر سفا سیتی
-پنکه های مه پاش آن خیابان بهشتی🌬
-گم شدن
-دیدن یک آشنا میان میلیون ها آدم در مشایه
-پیکسل دادن به بچه کوچولوهای عراقی
-رفتن برق در مشایه و راه رفتن با چراغ قوه گوشی ها🔦📱
-موکب امام رضا
-اضافه کردن "الـ" ابتدای تمام کلمات فارسی😂😅
-روضه رقیه
-یادگاری دادن موکب دار های عراقی
-خوابم یا بیدارم اینجا #کربلاست..
-بزن تو گوشم ببینم خواب نیستم!
-پروفایل عازمم حلالم کنید
-کنار قدم های جابر
-صباحا اتنفس بحب الحسین
-ماساژهای صلواتی..
-عمود ۵۰۲ موکب قطیفی ها و بغل های گرمشان
-عمود ۱۱۸ ، عمود قرار امام حسنی ها ، روضه غربت
-حاجی غصه نخور، یه روز مدینه کربلا میشه پیاده میریم زیارت امام حسن ع!
-سلام آقا که الان روبروتونم
جمله هایی که یادمان داده بودند در جواب به عراقی ها بگوییم
-ان شاءالله تزرونی
-آشت ایدیکم
-الله اتقبل
-مأجورین
-العفو
-سنگ های خنک کف حرم
-هر قدم به نیت یکی
-اعتیاد پیدا کردن به طعم چای عراقی و انرژی مازاد بعدش☕️🍪
-هرکس به نیابت یک #شهید
-قدم قدم نذر ظهور تو
-نماز های شکسته بین راهی
-آشغال جمع کردن با کارتن
-سامرایی که کنسل شد
-ترکاندن تاول ها
-"شما برید فلان عمود بایستید من خودم رو میرسونم های مشکوک"
-مبیت موجود
-ماهی کباب🦈
-وضو با آب یخ💦🚰
-نذر سایه
-انبوه آدم هایی که جلوی صحن خواب بودند و قدم های با احتیاط که یک وقت نیفتی رویشان
-آشنا بودن کوچه پس کوچه های نجف چنان که محلّه ی پدری ..
-روز و شب تو دل جادّه
-آقاجان!از کدوم مسیر میای؟
-قدرت بدنی باور نکردنی خانم های عرب
-گرگ و میش های کله صبح مشایه
-نشستن روی جدول خیابان های کربلا
-فراموش کردن تمام حرف هایی که آماده کرده بودی در حرم بزنی و حالا فقط نگاه و دوخته شدن دهان
-کمیل آخرین شب جمعه
-کوله به جای بالشت
-زیارت #اربعین
-حاج قاسم که شنیدیم می آید و میرود و خیلی مراقب امنیت تمام مشایه است
-افسردگی موقع برگشت
-حال عجیب تا مدّت های نامعلوم
-صبح بعد از رسیدن به خانه که هنوز موقع بیدار شدن انتظار داری به جای خانه مشایه را ببینی اما در کمال تعجّب روبه رو میشوی با در و دیوار اتاق!
و حالا
-دلتنگی
-دلتنگی
-دلتنگی ..
-و خدا رحم کند اینهمه دلتنگی را ..
#اربعین
#ما_ملت_امام_حسینیم❤️💚💛🧡💜💙💔
عمود شماره ۲۱۰
خدای من! چقدر همسفره شدن با این غریبه لذت داشت. راستی چرا من تا حالا اسمش رو نپرسیدم. اومدم بگم برادر، اسمتون رو نگفتین که صدای الله اکبرِ اذانِ مغرب بلند شد. باهم وضو گرفتیم. گفت: «دو رکعت نماز، بین نماز مغرب و عشا از قول جدم آقا جعفر بن محمد، اینجا، برای روا شدنِ حاجت توصیه شده.»
تو دلم مشغولِ بالا و پایین کردنِ آرزوهام شدم. خواستم بگم آقا سید... اما هر چی چشم گردوندم ندیدمش. نماز رو به جا آوردم و به سختی روی ویلچر نشستم. یه دفعه متوجه شدم دوباره داره هُلم میده. سَرِ دوراهی که رسیدیم، چشمم به سیلِ لشکرِ پیادهی ارباب افتاد.
خدایا! کاش منو نبُرده بود مسجد سهله، خیلی عقب موندم. ساعتم رو نگاه کردم. خدای من! چه طور ممکنه؟! من که قبل از سفر باطریش رو عوض کرده بودم. انگار خواب رفته، هنوز ساعت ۸ رو نشون میداد.
#همسفر_با_خورشید_قسمت_سوم
عمود شماره ۳۱۳
لشکرِ سیاه پوش ارباب!
جمعیت بود که فوج فوج از جلوی چشام رد میشد. خدایا آخه این چه جَذَبهایه که بعد از گذشت ۱۴۰۰ سال این جوری دلها رو به وجد میاره و از خود بیخود میکنه؟
پای برهنه، کوچیک و بزرگ، توی سرما و گرما؟! توی همین فکر و خیالها بودم که دیدم جلوی یکی از موکبها ایستادم. یکی از بچههای موکب جلو اومد و گفت: «کمکتون میکنم پیاده بشین و شام بخورین.» دستم رو گرفت و من رو برد داخل. سفره پهن بود.
یک نفر ازم پرسید: «اول نماز میخونین یا غذا میخورین؟» تعجب کردم و گفتم: «خیلی وقته اذان گفتن و من عادت دارم نمازم رو اول وقت بخونم.» دو نفر از بروبچههای موکب، نگاهی به من انداختن و شروع کردن به پچپچ کردن. وقتی دلیلش رو پرسیدم، جواب دادن: «آخه برادر، داشتن اشهد ان علی ولی اللهِ اذان رو میگفتن که شما رسیدی اینجا؛ حتما زمان از دستت در رفته.»
به ساعتم خیره شدم. راست میگفتن، انگار تمامِ مدتی که با اون مردِ غریبه تو مسجد سهله بودیم، زمان متوقف شده بود. راستی کجاست؟ نمیبینمش...
#همسفر_با_خورشید_قسمت_چهارم
چشمها را بايد شست
جور ديگر بايد ديد
کولهها را بايد بست
در دل جاده بايد رفت
عشق را، دلهره را، در دل جاده بايد برد
با همان کاروان هرساله در دل جاده بايد رفت
دوست را در کنار موکب باید دید
عشق را از طعم چای عراقی باید جست
هر کجا هستم٬ باشم
اربعین را کربلام...
خستگی، بیتابی، حرم، عشق
این، تمام زندگیست!
چشمها را بايد شست
جور ديگر بايد ديد
کولهها را بايد بست
در دل جاده بايد رفت
📌 #عکس_نوشته
👤 استاد #رائفی_پور :
🔸 امام حسین (ع) به ما هویّت میدهد و امام مهدی (عج) به ما هدف میدهد. کسی که هدف و هویّت دارد، بُمب اتم نمیتواند نابودش کند .
#شناخت_امام_زمان
🔸اعمال شب و روز اربعین
🔹زیارت امام حسین علیه السلام و زیارت اربعین از مهمترین اعمالی است که در کتب ادعیه بر خواندن آنها در روز بیستم صفر تأکید شده است.
🔻ادامه مطلب در لینک زیر:
📎 hamandishi.ir/news/415404/
⭕️ هشدار ایران به ارمنستان و جمهوری آذربایجان و عذرخواهی آنان از جمهوری اسلامی
🔸سردار قاسم رضایی، جانشین فرمانده ناجا:
🔹در تبادل آتش مناقشه قره باغ، تعدادی گلوله توپ و راکت به صورت سهوی به خاک ما اصابت کرده و مرزبانان کشور ما هم به صورت قانونی به دو کشور ارمنستان و جمهوری آذربایجان اخطار و هشدار دادند که آنها نیز اشتباه صورت گرفته را پذیرفتهاند.
🔹در منطقه مرزی، یک ملاقات با طرف جمهوری آذربایجانی داشتیم و موارد لازم را اعلام کردیم و آنها نیز مراتب عذرخواهی خود را اعلام کردند.
4_6030638398643897894.mp3
1.94M
شماره عمود ۴۲۰
صدای پیرزنی با لهجهی عربی توجهم رو جلب کرد:
- «سیدی! سیدی! شکرا. شکرا...»
و همینطور پشتِ سرهم تشکر میکرد و کلماتی میگفت که متوجه نمیشدم. خدای من! او داشت با همسفر من صحبت میکرد؟!
🚰آقا سید همینطور که آب دستش بود و به زائرها تعارف میکرد، با لهجهی عربیِ فصیحی با پیرزن صحبت کرد. دلم ریخت. چه لهجهی قشنگی! چه صوتِ دلنشینی! تا حالا اینقدر از زبانِ عربی خوشم نیومده بود. از دخترِ جوانی که به نظر میرسید همراه پیرزنه پرسیدم: «چی شده که اینقدر تشکر میکنن؟ اصلأ شما فارسی بلدین؟»
دخترِ جوان جواب داد: «بله. من و مادرم اهلِ یکی از روستاهای خوزستانیم. وضع مالیمون خوب نیست، اما مادرم به عشقِ زیارتِ آقا، تنها گوسالهای رو که داشتیم فروخت تا بیایم زیارت. به مرز که رسیدیم، متوجه شدم کیفِ مدارک، پاسپورت، پول و هر چی که دار و ندارمون بود، گم شده. مادرم داشت از شدتِ ناراحتی سکته میکرد. هیج جوری آروم نمیشد.»
در حالی که با دستش به آقاسید اشاره میکرد گفت: «خدا انشاءالله این آقا رو خیر بده. انگار که از غیب رسیده باشن، شدن فرشتهی نجات ما!»
#همسفر_با_خورشید_قسمت_پنجم