#سلام_امام_زمانم
اربعین یعنی...
بازگشت به سوی امام هر زمان
اربعین دراین زمان یعنی لبیک یامهدی
اربعین یعنی...
اجتماع قلوب برای یاری امام غریب
اربعین یعنی...
اللهم عجل لولـیک الفرج
#السلام_علیک_یا_اباعبدالله_ع
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
عمود شماره ۱۰۷۰
به خونهی برادرِ عراقی رسیدیم. همسر و بچههای صاحبخونه با احترام به استقبالمون اومدن و تنها اتاقی رو که داشتن، به ما دادن. سفرهای رنگارنگ و پُر از غذاهای متنوع پهن شد.
به جرات میتونم بگم همهی داراییشون رو برای فراهم کردنِ این سفره، خرج کرده بودن. من و داداش خشی اینقدر خسته و گرسنه بودیم که هر چی دَمِ دستمون بود خوردیم و همونجا کنار سفره دراز کشیدیم.
چشمم افتاد به ظرف آقا سید. ظرف تقریباً دست نخورده بود. شاید فقط یک لقمه خورده بود. بعد از صرف غذا، سید مشغول جمع کردن سفره شد. هر جا که میرسیدیم کمک میکرد. آشنا و غریبه براش فرق نمیکرد. من و خشایار از فرطِ خستگی خوابمون بُرد.
📖 با صدای نجوای شیرینی از خواب بیدار شدم. چشمام رو باز کردم. دلم نمیخواست خواب از سرم بپره، فقط فهمیدم آقا سید داره زیارت ناحیه مقدسه میخونه و پهنای صورتش از اشک خیس شده. تا حالا کسی رو ندیده بودم اینطوری دعا بخونه. سعی کردم بلند شم ولی نفهمیدم چطور شد دوباره خوابم برد...
#همسفر_با_خورشید_قسمت_دهم
با سلام خدمت دوستان عزیز
امروز اربعینه. خیلی از ماها هر سال این موقع در کربلا بودیم.
اما امسال.... افسوس!
ما هر سال مبلغی رو برای این سفر هزینه می کردیم که برامون ذخیره می شد.حالا که این نعمت از ما دریغ شده چیکار کنیم که برامون جبران بشه؟
به نظرم حالا که توفیق زیارت ازمون گرفته شده بیایم به نیابت از امام زمانمون دل هموطنان نیازمندمون رو شاد کنیم
مطمئنا این قدمها ذخیره قیامتمون میشه و برامون زیارت اربعين محسوب میشه.
خیلی از موکب ها هم امسال که نمی تونن به زائران خدمت کنند بسته های غذایی برای نیازمندان آماده کرده اند.
اگه شما هم قبول دارید بسم الله...
جمع آوری کمک های مردمی جهت بسته های غذایی برای نیازمندان:
شماره کارت: 6273811155253997
اجرتون با سیدالشهدا(ع)
7.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#پاسخ_به_شبهه؛
🔴🎥 چـرا مـــردان بایــد قوانین #حجاب را برای زنان وضع کنند!؟
🎙 پاسخ دکتر غلامی
🗂 مشاهده کامل برنامه:
yun.ir/402yvc
✨﷽✨
🚨مےگفت : اگر احساس غرور کردید بہ هرڪس رسیدید ،سلام ڪنید ، تا غرورتان بشڪند ...
🌹 #شهیدعبدالمهدےمغفوری
✨﷽✨
✍️امام صادق علیه السلام:
خداوند متعال فرشتگانى بر مزار حسین علیه السلام گمارده است، و هنگامى که کسى قصد زیارت او را مى کند خداوند به آن فرشتگان دستور میدهد با هر گام گناهان آنها را پاک کنند، پس آن فرشتگان گناهان او را مداوم با هر گامی پاک مىکنند، و با گام دیگر حسنات او را چند برابر مى سازند
پس به تدریج حسنات وى افزایش پیدا مى کند تا جایى که بهشت بر او واجب میشود تا جاییکه فرشتگان بسیار در اطراف او حلقه میزنند تا او را پاک سازند! سپس آن فرشتگان به فرشته های آسمانهای دیگر خطاب میکنند: زائران قبر حسین حبیب خداوند، و محمد و علی علیهم السلام دو حبیب دیگر خدا را از آلودگیها پاک و پاکیزه کنید پس وقتی زائر غسل زیارت میکنند رسول خدا صلى الله علیه و آله به او خطاب میکند: اى میهمان خدا! شما را به همنشینى و همراهى من در بهشت بشارت باد! سپس امیر المؤمنین على علیه السلام آنان را ندا مى کند: من ضامنم برای برآورده شدن حاجتهای شما، و دور کردن بلاها و گرفتاریهاى شما در دنیا و آخرت
💥سپس فرشتگان از سمت راست و چپ زايران حسین علیه السلام را در بر میگیرند! و آنان را محافظت مى کنند تا به خانه هاى خویش باز گردند
📚ثواب الاعمال شیخ صدوق
آقاجان: ما دلمان می خواست بیاییم، نشد
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
ارسالی از خانم فرمانی
عمود شماره ۱۱۸۰
با فشار دستِ گرمِ آقا سید از خواب بیدار شدم. خیلی خسته بودم. سید، نگاه محبتآمیزی بهم کرد و گفت: «بلند شین نمازتون رو بخونین. باید راه بیوفتیم.» و اشاره کرد به لباسهامون که شُسته و تا کرده، کنار اتاق گذاشته شده بودن و ادامه داد: «خانمِ صاحبخونه راه زیادی رفته تا لباسهای ما رو با ماشین لباسشویی یکی از اقوامشون بشوره و به موقع برگردونه.» از خودم بدم اومد. راستی من شیعهی امام حسینم یا این عزیز عراقی و خونوادهاش؟!
تو همین فکرا بودم که دو تا دختر بچه حدودا ۳ و ۵ ساله اومدن تو اتاق. آقا سید، با مهربانی بغلشون کرد و روی پاهاش نشوندشون و توی جیبِ پیراهنشون چیزی گذاشت. داداش خشایار هم که انگار منقلب شده بود دست کرد تو ساکش و کمی پسته درآورد و ریخت کفِ دستِ دختری که کوچیکتر بود؛ اما همهی پستهها یهو پخش شد روی زمین. دختر بزرگتر جلو اومد و دامن پیراهنش رو باز کرد و آقا سید پستهها رو ریخت توی دامنش.
من و خشایار ماتمون برده بود. هر دو دختر بچه، هیچ انگشتی نداشتند. آقا سید، پاکت پسته رو بهشون داد و دخترها با خوشحالی از اتاق رفتن بیرون. با کمک سید، روی ویلچر نشستم.
صاحبخونه برای خداحافظی اومد و ما رو بغل کرد. وقتی خواستم باهاش دست بدم، دیدم او هم مثل دخترهاش انگشت نداشت. نمیدونم چه مشکلی وجود داشت. نه میتونستم عربی حرف بزنم و بپرسم نه روم میشد از سید علت رو جویا بشم. صاحبخونه به عربی چیزهایی گفت که من فقط عبارت عجل لولیک الفرج رو متوجه شدم...
#همسفر_با_خورشید_قسمت_یازدهم