eitaa logo
روشنی راه
196 دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
8.9هزار ویدیو
298 فایل
🌠 بیانات رهبر معظم انقلاب امام خامنه ای: «امروز هیچ‏کس نمی‏تواند انکار کند که فوری‏ ترین هدف دشمنان جمهوری اسلامی، تسخیر پایگاه ‏های فرهنگی در کشور است.» 🌷کپی مطالب(با نام کانال خودتان) با ذکر صلوات بر شهدا حلال است 🌷 https://t.me/roshanirah
مشاهده در ایتا
دانلود
ضمن عرض تسلیت به مناسبت ایامِ عزای اهل بیت ,به مناسبت اربعینِ اباعبدالله، داستانِ کوتاهِ را که در کانال فاطمه سلام الله علیها منتشر خواهد شد ,در کانال میگذاریم. این داستان برگرفته از آرزوی همیشگی ما، یعنی همسفری با مولایمان، حجة بن الحسن (عج) در سفرِ اربعین بوده و واقعیت ندارد. البته همه‌ی ما ایمان داریم، وجودِ مقدس ایشان نه فقط در سفر اربعین، که در تمامِ لحظاتِ زندگی، لحظه‌ای از ما جدا نبوده. به قولِ آیت‌الله قاضی: «چشم‌های ما اگر روزی جمال بی‌مثال حضرت ولی‌عصر را زیارت نکنند، قطعا نابینا خواهند شد و ایشان در هر آن و کمتر از آنی از حال ما غافل نیستند.» التماس دعا از همگی.🌷 راهنمای قسمت ها:
عمود شماره ۱۱۸۰ با فشار دستِ گرمِ آقا سید از خواب بیدار شدم. خیلی خسته بودم. سید، نگاه محبت‌آمیزی بهم کرد و گفت: «بلند شین نمازتون رو بخونین. باید راه بیوفتیم.» و اشاره کرد به لباس‌هامون که شُسته و تا کرده، کنار اتاق گذاشته شده بودن و ادامه داد: «خانمِ صاحبخونه راه زیادی رفته تا لباس‌های ما رو با ماشین لباسشویی یکی از اقوامشون بشوره و به موقع برگردونه.» از خودم بدم اومد. راستی من شیعه‌ی امام حسینم یا این عزیز عراقی و خونواده‌اش؟! تو همین فکرا بودم که دو تا دختر بچه حدودا ۳ و ۵ ساله اومدن تو اتاق. آقا سید، با مهربانی بغلشون کرد و روی پاهاش نشوندشون و توی جیبِ پیراهنشون چیزی گذاشت. داداش خشایار هم که انگار منقلب شده بود دست کرد تو ساکش و کمی پسته درآورد و ریخت کفِ دستِ دختری که کوچیکتر بود؛ اما همه‌ی پسته‌ها یهو پخش شد روی زمین. دختر بزرگتر جلو اومد و دامن پیراهنش رو باز کرد و آقا سید پسته‌ها رو ریخت توی دامنش. من و خشایار ماتمون برده بود. هر دو دختر بچه، هیچ انگشتی نداشتند. آقا سید، پاکت پسته رو بهشون داد و دخترها با خوشحالی از اتاق رفتن بیرون. با کمک سید، روی ویلچر نشستم. صاحبخونه برای خداحافظی اومد و ما رو بغل کرد. وقتی خواستم باهاش دست بدم، دیدم او هم مثل دخترهاش انگشت نداشت. نمیدونم چه مشکلی وجود داشت. نه می‌تونستم عربی حرف بزنم و بپرسم نه روم می‌شد از سید علت رو جویا بشم. صاحبخونه به عربی چیزهایی گفت که من فقط عبارت عجل لولیک الفرج رو متوجه شدم...