eitaa logo
آیینِ چراغ | روح‌الله شمسی‌کوشکی
975 دنبال‌کننده
669 عکس
110 ویدیو
5 فایل
وَرَمشوری از "فقه"، "تاریخ"، "سیاست" و... 📚 (ورمشور به کرمانی: قَر و قاطی!) 🖋️ روح الله شمسی کوشکی . " آئینِ چراغ، خاموشی نیست" . . . ⚠️ نقل مطالب بدون ذکر منبع مجاز نیست‼️ . . ارتباط مستقیم: @masabihh
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 چند نمونه از جوان‌هایی دیگرگون! (به مناسبت روز جوان) ✍️روح الله شمسی کوشکی| 🔻 شماره یک: مرحوم آیت الله فاطمی نیا می فرمودند: در تبریز مجتهد جلیل القدری (۱) بود که از ثقات شنیدم که وقتی ایشان، مهمان امام خمینی شده بود، امام خمینی به خانواده شان فرموده بودند: «این مهمان ما کسی است که با خیال راحت می شود از او تقلید کرد!». این عالم بزرگوار واقعه‌ای بس عجیب را تعریف کرده بود!. گفته بود: ما در منزلمان در تبریز، کار بنایی داشتیم. در میان کارگرها یک بود که معلوم بود با دیگران فرق دارد و زیاد با دیگران نمی‌جوشد. دنبال بهانه‌ای می‌گشتم که با او سر صحبت را باز کنم. روزی بنا شد همان کارگر ، نردبانی را بیاورد.رفت و برگشت او مقداری بیش از معمول طول کشید، دیدم بهانه خوبی است برای صحبت کردن. به او گفتم: چه شد که مقداری طول کشید؟!. با متانت جواب داد: چون نردبان بلند بود با احتیاط حرکت کردم تا به دیوار مردم نخورد و مدیون نشوم!. این را که گفت، دیگر یقین کردم که این ،انسان خاصی است!. روز دیگر، هنگام ظهر که کارگرها برای صرف ناهار متفرق شدند، او اما اول وقت به سراغ نماز رفت و با حالت توجه خاصی نماز می‌خواند. وقتی تکبیر میگفت، من شدیداً تحت تاثیر قرار می گرفتم، بدنم گویا به لرزه می افتاد!. دیدم باز فرصت خوبی است تا از کار او سر در بیاورم، رفتم به او گفتم: وقت برای نماز خواندن داشتی، چرا در زمان کار من نماز خواندی؟. این بار او جوابی داد که دیگر یقین کردم که این از اولیاء خدا است. او در جوابم فقط گفت: «و أنّ المساجد للّه فلا تدعوا مع الله احداً»(سوره جن آیه 18). این را که گفت، دیگر نتوانستم خود را کنترل کنم. بدون معطلی و بی مقدمه از او پرسیدم: غرضم این بود که مقداری با تو صحبت کنم. حالا بگو امام زمان الان کجا هستند؟!. گفت: «حضرت در تبریز تشریف داشتند، یک ساعت است که این شهر را ترک نموده اند!». پس از آن صحبت هم دیگر او را ندیدم!.(۲) ▪️بله! عالمی در حد یک مرجع تقلید، سراغ امام زمان را از یک کارگر می‌گیرد!. 🔻 شماره دو: همچنین آیت الله فاطمی‌نیا می‌فرمود: علامه طباطبایی خصوصاً در اواخر عمرشان، تابستان‌ها را در یکی از دهات‌های تهران می‌گذراندند. در یکی از سفرها، ایشان در حال قدم زدن در کوچه پس‌کوچه‌های روستا بودند و همزمان به حل یکی از مسائل غامض فلسفی که چندین ماه، فکرشان را مشغول کرده بود، فکر می‌کردند. در این هنگام ناگهان موتور سوار به نزدیکی ایشان می‌آید و بدون مقدمه می‌گوید: «آقا سید! جواب آن مسأله، این می‌‌شود!». جواب را می‌دهد و سریع هم می رود. علامه هم سرخوش از یافتن پاسخ سوال خود، آن موقع به این اتفاق خاص توجه نمی‌کند، اما بعداً که از اهالی روستا رد آن جوان را می‌گیرد و نشانی‌های ظاهری‌اش را می دهد، مردم روستا می‌گویند: اصلا در این روستا چنین جوانی نداریم!». بله! ناشناس، گره ذهنی بزرگترین فیلسوف اسلامی معاصر را باز می‌کند!. 🔻 شماره سه: بی‌بی می‌گفت: « در سفر مشهد، آقا به حساب و کتاب، پول‌هایش را به گداها می‌داد!. می گفتم: خدا بزرگت کند! همه پول‌هایمان را که دادی رفت؟!‌ آقا ولی می گفت: «نگران نباش! خدا بزرگ است!». از مشهد به قم رفتیم و در راه بازگشت به کرمان بودیم که در اصفهان، همه پولمان تمام شد!. من نگران بودم اما آقا مدام می‌گفت: هیچ نگران نباش! پول می رسد!. به چهارراهی رسیدیم، آقا گویی که منتظر کسی است، مدتها سر چهارراه ایستاد تا اینکه سر و کله دوچرخه سوار پیدا شد و مشتی پول را به آقا داد و گفت: «من دیشب در خواب حضرت زهرا را دیدم که فرمودند: یکی از فرزندان من فلان ساعت در فلان چهارراه مضطر و‌ محتاج پول است، به سراغش برو و کمکش کن»!. بی‌بی می‌گفت: هرچقدر به این جوان اصرار کردیم که اسم و آدرسی از خود بگوید، نگفت!. آقا هم همه پول‌ها را نگرفت و تنها مقداری از پول‌های او را برداشت. به کرمان که رسیدیم همه آنها پول ها تمام شد! . . . ‌. (۱) این عالم بزرگوار، مرحوم آیت‌الله میرزا رضی زنوزی تبریزی (از شاگردان عارف بزرگ میرزا جواد آقا ملکی) بودند. (۲) کتاب نکته‌ها از گفته ها، دفتر اول، ص۱۰۹ (۳) نقل مستقیم نگارنده از مرحوم استاد فاطمی نیا (ره) (۴) مرحوم حجت الاسلام و المسلمین حاج سید فرج الله گلسرخی (ره)؛ از عرفاء و علماء مبارز استان کرمان و جدّ مادری نگارنده. (۵) نقل مستقیم نگارنده از همسر مرحوم حاج سید فرج الله گلسرخی. 🔰 آیین چراغ | روح الله شمسی کوشکی🔰 https://eitaa.com/joinchat/4165402769C8f31c5c323
پیوست: اولاً: «إنّ اللّه .... أَخْفَی وَلِیَّهُ فِی عِبَادِهِ فَلَا تَسْتَصْغِرَنَّ عَبْداً مِنْ عَبِیدِ اللَّهِ!» (وسائل،ج۱،ص۵۵) (خدا ولیّ خود را در میان بندگانش مخفی کرده است. مبادا بنده‌ای از بندگان خدا را کوچک بشمارید!.) ثانیاً: خیلی از بزرگان، از ، تعبیر به «اکسیر اعظم و کبریت احمر» می کنند. همیشه نگرانی‌ام این هست که مبادا شخصیت و کیفیت ، در نزد خودم و‌ هم‌سن و سالانم تبدیل به کلیشه شود و فکر کنیم، تمام جوانی، همین چیزی است در نوع زندگی و کردن خودمان و جوانان دور و برمان می‌بینیم و از های متفاوتی که گویا در عوالم دیگری سیر می‌کنند، غافل بمانیم. 🔰 آیین چراغ | روح الله شمسی کوشکی🔰 https://eitaa.com/joinchat/4165402769C8f31c5c323