هدایت شده از 📢اطلاع رسانی پویش ها(۲)
29.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 نــوجوان آســمانـے 💠
🎞 #قسمت_دوم
📌موضوع بحث: ❌شیـطان
🌸 ایـنجا مـخصـوص "نـوجــوان هـا" اسـت!!!
🗓 شنبه ها و چهارشنبه های ماه مبارک با شما خواهیم بود...
🔸نکات قرآنـی مخصـوص نوجـوانان
🔸داسـتانها و روایـات زیبـای قرآنـی برای نوجـوانان
🔸مسـابقات متنوع قرآنی هـمراه با جوایز ارزنده برای نوجـوانان
🔰 بـا مـا هـمـراه شـوید...
⬅️ اینستاگرام | آپارات | تلگرام
❇️ @njasemani
هیئت روضة الشهداء مهریز
بسمه تعالی سلام ! ☕️📕📗📘📖📚 همونطور که همه میدونیم #کتاب و #کتابخوانی یک کار بسیار ارزشمند که تو زن
#قسمت_دوم
🔰 البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کارخوبی می کنم که برای مردنم دعا میکنم.
♦️ نمیدانستم که اهل بیت ما هیچ گاه چنین ادعایی نکرده اند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می دانستند.
خسته بودم و سریع خوابم برد..
💠 نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم.
🔆 بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده.. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم و با ادب سلام کردم.
✨ ایشان فرمود: با من چه کار داری؟ چرا انقدر طلب مرگ می کنی !هنوز نوبت شما نرسیده.
فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است ترسیده بودم.
♦️ اما با خودم گفتم:
اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است، پس چرا مردم از او میترسند؟
🍀 می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم من را ببرند. التماسهای من بی فایده بود.
✔️ با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جای خود و گویی محکم به زمین خوردم..
🍂 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم، راس ساعت ۱۲ ظهر بود! هوا هم روشن بود، موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت..
🔵 در همان لحظات از خواب پریدم؛ نیمه شب بود. می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد!
🔺 روز بعد، دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوسها بودند که متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتند.
☑️ سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم.
🔶 در مسیر برگشت در یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد ...
🔷 از سمت چپ با من برخورد کرد!
آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و روی زمین افتادم.
🔴 راننده پیاده شد و می لرزید.
🌾 با خودم گفتم: پس جناب عزرائیل بالاخره به سراغم آمد!
🔵 به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود و نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد...!
#کتابخوانی
#سه_دقیقه_در_قیامت
#هیئت_روضة_الشهداء_مهریز
@rozatolshohadamehriz