هدایت شده از آیه های چشمانت
#غزل
ای همنفس از اولّین ســنگر، تا آخرین خط پدافندی
یکبار دیگر عطر بودن را در جان باورها پراکندی
من خوب یادم هست آنشب را در ایستگاه آخر دیدار
گفتی که کوله پشتی خود را داری به شوق وصل می بندی
دیدی زمین جای کبوتر نیست،پرواز شد اوج تمنایت
رفتی و تکه تکه جانم را ،از لایه لایه زخم آکندی
دیر آمده بودیم اما زود بر آن نگاه ساده دل بستیم
ای هم قطار عرصه های رزم ،هر چند از ما زود دل کندی
آرام رفت و توی مه گم شد تا آخرین واگن قطار امّا
تو همچنان تا آخر این راه گفتی به عهد خویش پابندی
انگار می دانستی از امشب جز آسمان اوج رهایت نیست
می شد درون چشمهایت دید، اشک رضایت ،برق خرسندی
تو رفتی وامشب سکوتم را این هق هق وامانده پُر کرده است
آخر بگو این شرط انصاف است من اشک می ریزم ،تو می خندی
دیروز اگر لبریز از تردید ،امروز دیگر شک ندارم تو
در اقتدار و باور و ایمان ،راسخ تر از کوه دماوندی
رفتی ولیکن تا ابد جاریست روح تو در اعماق باورها
من ماندم و آن کهنه بغضی که سر وا کند باتو هراز چندی
#محمد_رضا_کاکایی
#مجموعه_غزل_قرار
@mohammadrezakakaei