#روضه_شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
ای تجلی صفات همه ی برترها
چقدر سخت بُود رفتن پیغمبرها
قد من خم شده تا خوش قد و بالا شده ای
بخدا عشق پدر نیست کم از مادرها
به امام صادق عليه السلام وقتي عرضه داشت،بهترين لذت براي يك پدر؟گفت:وقتي ببينه بچه اش خوش قد و بالا شده،جلوش راه مي ره،
پسرم! می روی اما پدری هم داری
نظری گاه بیندار به پشت سرها
عبارت مقتل عجيبه،مي گه وقتي،علي اكبر اومد اجازه ي ميدان بگيره، اِستأذن، بلافاصله آورده: اباعبدالله فأذن،تا گفت: بابا برم،گفت:برو،اما قبلش :
سر راهت دم آن خيمه كمي راه برو
تا كه آرام بگیرند کمی خواهرها
مادرت نیست اگر ،مادر سقا هم نیست
عمه ات هست به جای همه ی مادرها
مرحوم حُرّعاملي نوشته،مرحوم شيخ مفيد نوشته، ميگه:سكينه خانم سلام الله عليها، ميگه پدرم تو خيمه مضطرب و نگران بود، علي وسط ميدان،هي ميرفت جلو در خيمه نگاه ميكرد،هي برميگشت عقب، يه مرتبه ديدم،الله اكبر،مي خوام عبارت رو بخونم معنا كنم،حضرت سكينه مي گه: فَرَأیتُهُ قَد أشرَفَ عَلَی الموت، ديدم مرگ داره بر بابام غلبه ميكنه، وَ عَيناهُ تَدورانِ کَالمُحتًضَر، سكينه داره ميگه، هنوز حسين از خيمه بيرون نرفته، هنوز وسط معركه نرسيده، فقط علي رفته، سكينه ميگه نگاه كردم ديدم، مثل آدم محتضر، بابام هي ميره و مياد، يه مرتبه ديدم،صداي برادرم بلند شد،ميگه ابَتا عَلَیكَ مِنّى السَّلامَ، تا صداي علي بلند شد،بابام از وسط خيمه داد زد، ولدي علي، باباصبر كن اومدم،اوج عظمت مصيبت علي اكبر اينه كه،حسين بن علي،قربونش برم،رحمةالله الواسعة،تو كربلا يه جا نفرين كرد،الله اكبر،تا اومد بالا سر علي يه نگاه به لشكر كرد، گفت:عمر سعد قَطِعَ الله رَحِمَک، چيكار كردي با بچه ام، با ميوه ي دلم چيكار كردي، حسين نفرين كرد، قَتَلَ الله قَومً قَتَلوک،واي واي،امان امان،نمي دونم،چه جوري ابي عبدالله اومد،نفس المهموم شيخ عباس ميگه:مقرم مي گه،مي گه تا علي اكبر به شهادت نرسيده بود،كسي نديده بود ابي عبدالله صداش رو بلند كنه، بلند گريه كنه، اما از علي اكبر، يه مرتبه ديدن صداي حسين،بلند شد، رَفِعَ صُوتَهُ بِالبُکاء،يه آقايي هي ميگه ولدي،اي واي اي واي،رسيد تو معركه، سيدبن طاووس ميگه، راوي كربلا ميگه، ميگه ديدم حسين لااله الاالله،دلش رو داري بشنوي، ميگه ديدم حسين،اين تيكه آخر نزديك بدن، ديگه زانوهاش رمق نداشت، ديدن حسين داره با زانو راه ميره، هي بلند ميشه مي خوره زمين،هي ميگه پسرم...
ای حسين.............
خواهم كه بوسه ات زنم،اما نمي شود
جایی برای بوسه که پیدا نمیشود
لب را به هم بزن، نفسی زن که هیچ چیز
شیرینتر از شنیدن بابا نمیشود
ای پارهپارهتر ز دلِ پاره پارهام
گفتم بغل کنم بدنت را نمیشود
چيكار كردن،آي حسين.........
يا صاحب الزمان(عج)،كنايه فهم ها:
باید کفن به وسعت یک دشت آورم
در یک کفن که پیکر تو جا نمیشود
هركاري كرد ديد فايده نداره،چيكار كرد،بدن رو جمع كرد، خودش رو انداخت رو بدن علي، ديگه بلند نشد، ديدن زينب داره مي دوه وسط نامحرم ها، هي تو سرش ميزنه،اي حسين........
خيز و از جا آبرويم را بخر
عمه را از بين نامحرم ببر
زينبي كه هيچكي قد و بالاش رو نديد،بگو يا حسين...........