eitaa logo
روضه دفتری
24.8هزار دنبال‌کننده
217 عکس
11 ویدیو
8 فایل
روضه های آماده و کامل از ابتدا تا انتها بااستفاده از جملات عامیانه و کاربردی ، همراه صوت با متن مداحی نوحه با توجه به مناسبت های پیش رو لینک کانال در ایتا👇 #روضه_دفتری @roze_daftari https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 گروه👆 •✾•🌿🌺🌿•✾
مشاهده در ایتا
دانلود
روضه بعد از شهادت حضرت زهرا(س) برای ایام بی مادری -( حالا میان خانه اش کوثر ندارد) حالا میان خانه اش کوثر ندارد تنهاست مولایم علی، یاور ندارد بی بال و پر مانده است حیدر، پر ندارد زهرا که رفته، زینبش مادر ندارد مولاست با طفلان بی حال و پریشان مولاست با یک قبر مخفی، چشم گریان دائم کنار بستر خالی نشسته چشمان بارانی خود را باز بسته هی روضه می خواند به یاد دست بسته با خاطرات کوچه پهلویش شکسته با چادر خاکی که بر روی سرش داشت زینب دوباره رنگ و بوی مادرش داشت حق علی را هیچ کس باور ندارد مولای عالم مانده و لشکر ندارد این خانه دیگر دست نان آور ندارد «دیگر حسین بن علی مادر ندارد» پروانه ای که پهلویش را در گرفته حالا از این خانه شبانه پر گرفته شب ها کنار قبر زهرای جوانش می سوخت از داغ جوان قد کمانش وقتی رمق می رفت او از زانوانش سر باز می کرد او تمام سوزِ جانش: زهرا چرا از حیدر خود رو گرفتی دیدم که دستت را روی پهلو گرفتی با من نگفتی غصه ی غصب فدک را با من نگفتی ضربه ی سخت کتک را شب ها حسن می خوابد اما با تب آخر در خواب می گوید: نزن سیلی به مادر بر خیز زهرا، بهر زینب مادری کن زهرا، حسین تشنه لب را یاوری کن برخیز تا این خانه را از نو بسازم برگرد تا کاشانه را نو بسازم کج می کنم بانو سرِ مسمارها را خود در میارم سنگِ این دیوارها را دیگر توان دیدنِ ماتم ندارم لولای در را رو به کوچه می گذارم انگار وقت رفتنم نزدیک گشته دنیا دوباره تیره و تاریک گشته نه سال بودی بهر تو کاری نکردم زهرا حلالم کن که باید بازگردم زهرا گمانم غرق تب بیدار گشته حالا حسینم تشنه لب بیدار گشته وحید محمدی @roze_daftari
روضه حضرت زهرا (س) بعد شهادت دلا بیا به سرای علی سری بزنیم به خانه ای که درش سوخته دری بزنیم خبر رسیده که این روزها علی تنهاست بیا به خانه ی بی فاطمه سری بزنیم نشد برای مریض علی گلی ببریم بیا گلاب اشک به افتاده بستری بزنیم کسی به گرد یتیمان او نمیگردد بیا به شیوه ی پروانه ها پری بزنیم کنون که جان علی خفته است در دل خاک بیا زخونابه برخاک گوهری بزنیم ( اصبغ ابن نباته میگه نیمه شب بود همسرم منو از خواب بیدار کرد گفت ببین خانه علی چه خبره - چرا این بچه ها امشب اینقدر گریه میکنن - گفتم زن شب از نیمه گذشته این بچه ها مادر از دست دادن - یه ساعتی میگذره آرام میشن - گفت نه - تو مادر نیستی نمیدونی بی مادری چقدر سخته - برو برام یه خبری بیار - میگه اومدم تا در زدم گریه ی بچه ها قطع شد - امیر المومنین دم درآمد - تا چشمش به من افتاد فرمود اصبغ مارو ببخش تا فاطمه بود خودش - حالاهم بچه هاش نمیزارن شما استراحت کنید - گفتم نقل این حرفها نیست چرا این بچه ها امشب اینقدر گریشون طولانی شده - به آستانه ی در نشست - فرمود یه شب من گریه میکنم حسنین دورم میگردن - یه شب زینبین گریه میکنن منو حسنین دلداریشون میدیم - یه شب حسن گریه میکنه منو زینبین و حسین غمخواریش میکنیم - اما هروقت حسین بهانه مادر میگیره همه ما بیقرار میشیم) ----- همرنگ صورت تو شده رخت ماتمم این جامۀ من است که باید به بر کنم مادر بیا دوباره مرا دراُحد ببر تا حمزه را زغربت بابا خبر کنم   @roze_daftari
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روضه وداع فرزندان زهرا باما در 😭😭😭😭😭😭😭 متن روضه حضرت زهرا (س) - آخرين وداع فرزندان با مادر شهيده - (علی(ع) زهرا را در هفت پارچه کفن کرد، اینک می خواهد کفن را ببندد (ع) زهرا را در هفت پارچه کفن کرد، اینک می خواهد کفن را ببندد، ولی معمول است قبل از این که بندهای کفن را ببندد، فرزندان وکسان و نزدیکان شخص درگذشته را می خوانند و اجازه می دهند که باز دیداری از او کنند. امام (ع) هم صدا زد: «ای حسن، ای حسین، ای زینب، ای ام کلثوم! بیایید و بشتابید و توشه از دیدار مادرتان برگیرید که دیگر او را نخواهید دید.» یتیمان زهرا(ع) بعد از آن که پدر اذن دیدار دارد، شتابان آمدند و با ناله جانسوز و شیون صدا می زدند: وا حسرتا.... . این صدای شیون، قلب مادر مهربان را تکان داد، اما نه مختصر، بلکه به اندازه ای که دست هایش از کفن به سوی فرزندان بیرون امد. امیرالمومنین(ع) می فرماید: «خدا را شاهد می گیرم که زهرا از ولوله کودکان خود با تن بی جان، به جان آمد، ناله ای آهسته کرد و دست های خود را از کفن در آورد و آن حسن و حسین را به سینه چسبانید و مدتی نگه داشت.» ناگهان هاتفی از آسمان ندا در داد: «ای علی، این دو را از نعش مادر برگیر که به خدا فرشتگام آسمان را به گریه در آوردند.» علی(ع) نیز آن عزیزان را از نعش زهرا برگرفت، و بندهای کفن را گره زد.[۱] به روایت ناسخ التواریخ، عزیزان فاطمه(ع) خود را روی پیکر پاکش افکندند، ناله سر دادند و با کفن مادرشان اشک چشم خود را پاک می کردند.... گریزی به کربلا این یک وداع بود، یک وداع جانسوز هم در کربلا به وقوع پیوست. وقتی که اهل بیت امام حسین(ع) را به اسارت می بردند، به ماموران ابن سعد گفتند: شما را به خدا، ما را به قتلگاه ابی عبدالله ببرند. و چنین کردند. همین که چشم زنان به کشته ها افتاد فریادشان به شیون بلند شد و لطمه به صورت می زدند، و دیدند که زینب(ع) آن چنان با حالتی افسرده و قلبی شکسته نوحه سرایی می کرد و کنار پیکر عزیز برادرش می گریست که دوست و دشمن را به گریه در اورد.[۲] الا لعنه الله علی القوم الظالمین [۱]                - بحارالانوار، ج ۴۳، به نقل از «ملکه ی اسلام فاطمه زهرا(س)» آیت الله کوه کمره ای، ص ۲۴۷. [۲]                - بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۵۸. منبع: كتاب آتش در حرم منبع: باب الحرم @roze_daftari دفتری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Recorded Audio Dec-16-2022 09-02-18 PM [009].mp3
6.92M
نوحۂ بختیاری حضرت زهرا(س) : هوی هوی : خ علیمحمدی📝 سبک: استاد پرویزی🎤 🥀هوی هوی(2) وُ مِنه شعلۂ تَشَل داکِ مهروونُم وُپشت در ناله کَشی غم اُوی بِجونُم 🥀هوی هوی(2) وُموغریو داکُم غریو هر دومون غریویم وُدردِ دل سی هم کنیم وایک ایگریویم 🥀هوی هوی(2) وُ دُهدَرهِ بی دا دلِس چی دلم ذغاله وُسربِکش مِنه دلوم که بِوین چه حاله 🥀هوی هوی(2) وُدایه بعد تودیه دل به کی کنُم خَش وُتَش زیدِن حونۂ بووم دِشمِنون ناکس 🥀هوی هوی(2) وُ زینبه سُهدهِ دلوم بیاین وادیارُم وُمو حالا وقتُم نِبی غم یاهه به بارُم 🥀هوی هوی(2) وُدو برار خُودُم دارُم دو برارهِ جونی وُ یادگاری مَندِنه زِ گُلِ کمونی 🥀هوی هوی(2) وُماجرای کربلا ایاهه یَه روزی ودام گُوده زِ درد وغم زینبوم بسوزی 🥀هوی هوی(2) وُزینبین و حَسنین بخدا غریوِن وُبعدِ زهرای بتول روزِ خَش ندیدن 🥀هوی هوی(2) وُهرکی رَهدهِ زِدستس داکِ مهروونی دیه نداره محرمی وُنه هم زَوونی 🥀هوی هوی(2) وُ دا مُرده خواستُم بیا که وا مو بخونه وُ بِکَنه خارهِ دلوم جاس گُل بنشونه 🥀هوی هوی(2) وُمدینه تونه گِرهد یه عزای سنگین وُای علی آماده کن یه تابوتِ رنگین 🥀هوی هوی(2) وُای(هستی)تو بنویس وا دلِ غمونه وُ(پرویزی)مداحِ خو تَکه به زمونه 🥀هوی هوی(2) 👈🏻اجرای سبک: استاد پرویزی🎙️ 🎹🎼کیبورد مجتبی پرویزی 👈🏻سراینده شعر: علیمحمدی
وصیت زهرا سلام الله علیهابه آقا امیرالمومنین علیه السلام روزی زهرا(ع) فرا رسیدن مرگ خود را به علی(ع) اعلام کرد و در این بین سخنانی از روی صدافت با یکدیگر گفتند، و مهرو علاقه بی پایان خویش را نسبت به هم ابراز داشتند. در این جا بود که احساسات و عواطف آن دو یار مهربان و دو همسر نمونة اسلام چنان تحریک شد که نتوانستند از گریه خودداری کنند. ساعتی را با هم گریستند و به یاد دوران کوتاه زندگی زناشویی که جهانی از صفا و مهر و علاقه و صداقت و درستی و پاکدامنی و فداکاری بود اشک ریختند و به یاد زحمات طاقت فرسا و فداکاری ها و گرفتاری های همدیگر ناله کردند، تا شاید به وسیله اشک های چشم، آتش درونی خود را که نزدیم بود کالبدشان را محترق سازد خاموش کنند. بعد از ان که گریه شان آرام تر شد، علی بن ابی طالب سر همسرش را در دامن گرفت، فرمود: ای دختر پیغمبر! هر چه میل داری وصیت کن و مطمئن باش که از وصایای تو تخلف نخواهم کرد. فاطمه(ع) به موضوعاتی وصیت نمود که در این جا به سه مورد آن اشاره می کنیم: 1- ای پسر عمو! فرزندانم یتیم می شوند، با انان مدارا کن. 2-  برای من تابوتی تهیه کن که در موقع حمل جنازه، بدنم پیدا نباشد، و طرز ساختمانش چنین و چنان نباشد. 3- مرا شبانه غسل بده و کفن کن و به خاک بسپار و اجازه نده اشخاصی که حقم را غضب کردند و اذیت و آزارم نمودند بر من نماز بخوانند یا به تشییع جنازه ام حاضر شوند.»<1> و نیز آمده که عرض کرد: برایم سورة یس بخوان! پس از ان که تمام شد، بدان که از این دنیا رفته ام!<2> آه! علی(ع) روی به سوی دیگر می گرداند تا فاطمه قطرات اشک چشمش را نبیند. این اندوه ودردی که آمیخته با مهر و محبت فاطمه بود، به صورت اشک از چشم علی جاری می شد. گریزی به کربلا آری، زهرا(ع) وصیت می کند همسر مهربانش علی(ع) در کنار بسترش قران بخواند. تا صدای قرائت قران به او آرامش دهد. چه خوش است صوت قرآن زتو دلربا شنیدنچ به رخت نظاره کردن، سخن خود شنیدن این جا صوت علی به زهرا آرامش می دهد، یک جایی هم سر بریدة حسین (ع) فراز نیزه ها برای آرامش و تسکین زینب(ع) قرآن می خواند. با زبان حال، زینب گفت با راس حسین خصم خواند خارجی ما را، اخاه قرآن بخوان <1> - بانوی نمونه ی اسلام، ابراهیم امینی، ص 190. <2>  - بحارالانوار، ج 43، ص 178. منبع: كتاب آتش در حرم
حالا که دلت آماده شد. بذار امروز روضه را از زبان امام حسن علیه السلام بخونم. میگه تو کوچه های مدینه، دستم به دست مادرم زهرا سلام الله علیها بود. داریم برمی گردیم به سمت خانه... دیدم ....نانجیب دومی آمد جلو .....صدا زد زهرا(سلام الله علیها) بده بمن قباله فدک را.... میگه مادرم امتناع کرد ..... قباله فدک را نداد.... یا صاحب الزمان!...... ای کاش مادرم از آن اول قباله را می داد......دیدم دستهای نامردش رفت بالا .....ای خدا .....این نامرد می خواد چه کارکنه؟!!.... دیدم آنچان سیلی به صورت مادرم زهرا(سلام الله علیها) زد ....مادرم نقش زمین شد...... ای وای ای وای... الهی کسی نبینه ..... به مادرش جسارت می کنند.....میگه فقط همینو بگم مردم...... مادرم راه خانه را گم کرده بود.. گریز به کربلا عرضه بداریم ...... یا صاحب الزمان (علیه السلام)..... اگر اینجا به مادر شما جسارت نمی کردند ..... کربلا کسی جرأت نداشت ...... به بچهای حسین تازیانه بزنه..... امان امان.!! ...... لحظه ای که آمد کنار بابا نشست .... دختر حسینه..... طاقت نداره ببینه .... بدن بابا غرقه به خونه... .. بابا سر در بدن نداره .... شروع کرد به درد دل کردن با پدر...... یک دفعه دیدند چند نفر مرد عرب .... با تازیانه.... دارند میان.... آمدند کنار بدن بابا.... آنقدر دختر رو کنار بدن بابا زدند!!!! ....ای شمر بد منش..... تو مزن تازیانه ام .... من از کنار پیکر بابا. ... نمی روم. @roze_daftari
⬅️سلمان میگه بعد از شهادت حضرت زهرا رفتیم علی را به مسجد بیاریم.. اومدیم در خانه مولا علی.. درق البال کردیم اجازه گرفتیم.. وارد خانه علی شدیم همین که وارد خونه شدیم... همینکه وارد خونه شدیم ، دیدیم علی گوشه خانه نشسته داره گریه میکنه... پرسیدم آقاجان چرا گریه می کنید؟.. فرمود سلمان این خونه دیگه فاطمه نداره .... خونه ای که فاطمه نداره برای ورود اجازه گرفتن نمیخواد... اونایی که باید اجازه می‌گرفتند نگرفتن... آقا امیرالمومنین حاضر شد که با هم به مسجد ببریم اما همین که به در خانه رسید از حال رفت بیهوش روی زمین افتاد ... آقا را به هوش آوردن امیرالمومنین با دستای مبارکشون به در اشاره کردند فرمود :اینجا زهرای منو زدن اینجا پهلوشو شکستن... (( مخزن المصائب صفحه ۳۲)) ⏪⏪ بگم .. آقاجان یا امیرالمومنین ... شما بعد از شهادت فاطمه تا نگاهتون به در خانه افتاد یاد فاطمه افتادید .. اما دلابسوزه برا اون خواهری که بعد از شهادت برادر چهل منزل با سر بریده همسفر بود سفر کردم به دنبال سر تو سپر بودم یرای دختر تو چهل منزل کتک خوردم برادر به جُرم اینکه بودم خواهر تو
ای نگاهت پر از سپیده بیا .. دل زِ هجرت به خون تپیده بیا .. « آقای من .. » شبِ غم را سحر،سحر برگرد ای صفایِ سحر ، سپیده بیا .. « آقای من .. » آه از این انتظارِ جان فرسا *چه قد فاطمیه ها بیاد تو رو صدا بزنم* آه ازین انتظار جان فرسا ای امید دل رمیده بیا .. * با همین زمزمه و ناله ات می تونی صداش بزنی .. آقاجان .. برا من نیا ، به خاطر من نیا ، من کجا شما کجا .. الحمدلله یه اشاره برا شما بسه * ناله دارد برای آمدن مادری با قد خمیده بیا ... قسمت می دهم .. *چه قد حق این قسم رو ادا می کنی ؟.. این قسم ، قسم معمولی نیست . شاید بعضی وقتها لقلقۀ زبان من و تو بشه . اما حواسمون رو جمع کنیم ، امام زمان عجل الله فرجه رو داریم قسم می دیم ..* قسمت می دهم به اشکی که بر رُخِ مرتضی چکیده بیا ... *کدوم اشک ؟.. اون لحظه ای که هی التماس کرد .. هی گفت فاطمه با من حرف بزن .. خدا نکنه هیچ مردی به روز علی بیفته ... قهرمان خیبر باشی .. دُل دُل سوار عرب ، فارِس عرب باشی .."وارث المومنین "یَعسوب الدین" قائِد الغُر المُحَجَّلین " علی باشی .. اصلاً علی باشی .. اصلاً همه رو بگذار کنار .. کی باورش میشد کار علی به جایی برسه با زانو بیاد کنارِ بدن ... مرحوم محدث قمّی می گه .. جلو دَرِ حجره افتاد رو زمین ، هی می خواست بلند شه دید زانو هاش رمق نداره . سر زهرا رو بغل کرد هی صداش کرد دید جوابی نمی ده .. (اینی که گفت یافاطمه اَنا علی ، خیلی حرف داره ..) دیگه دید فایده نداره .. باید تیر آخر رو بزنه . دیدن بلند بلند گریه می کرد ، می گفت من علی ام .. اشک چشم علی افتاد رو صورت فاطمه ، من امام زمان عجل الله فرجه رو به همون قطره اشک قسم می دم ..* قسمت می دهم به اشکی که بر رخ فاطمه چکیده بیا .. *اشکی که رو صورت فاطمه چکید اشکِ علی بود ... آقاجان .. بازم قسم بدم‌ ..؟ اگه این اسم و این پرچم سیاه و این فاطمیه نبود ، اینجوری نمی گفتم .. آقاجان .. جان آن مادری که ... *شب جمعه ست .. کیا مشتری اند امشب ..؟* جانِ آن مادری که غرق به خون در پِیِ مرتضی دویده بیا .. جانِ یاسی که بین آتش سوخت رویی از غنچه اش ندیده بیا ..
🔸آقا سلام، روضه مادر شروع شد 🔸باران اشک های مکرر، شروع شد آجرک الله... یا بن الحسن... آقا... بازم ایام عزای مادرتون زهرای مرضیه... شروع شد... 🔸آقا اجازه هست بخوانم برایتان 🔸این اتفاق از دم یک در، شروع شد آقا منو ببخشید... مصیبت مادرتون زهرای مرضیه... از آنجایی شروع شد که... هنوز آب غسل پیغمبرخدا خشک نشده... یه عده نامرد... ریختند درب خانه امیرالمومنین... 🔸این اتفاق از دم یک در، شروع شد یوسف فاطمه... امام زمان... 🔸تا ریشه های چادر خاکی مادرت 🔸آتش گرفت، روضه معجر شروع شد نانجیب دومی صدا زد علی بیرون بیا... وگرنه خونه رو آتیش میزنم... بمیرم برات مادر... زهرای مرضیه اومد پشت در... فرمود حیا نمیکنی نانجیب... میخواهی بدون اجازه وارد بشی... یک نفر صدا زد... ای نانجیب... مگه نمیدونی... این خونه... خونه پیغمبره... این ها هم...بچه های پیغمبرند... اِنَّ فیها فاطِمَه زهرای مرضیه داخل این خونه است... نانجیب مگه نمیشنوی... صدای دختر پیغمبره... هر چی گفتند داخل این خونه بچه های پیغمبره... اما اون بی حیا اعتنا نکرد... صدا زد... وَاللَّهِ لأَحْرِقَنَّ عَلَيْكُمْ بخدا قسم خونه رو به آتیش میکشم اگرچه دختر پیغمبر باشه... خونه رو با اهلش به آتیش میکشم... خدایا همه جا رسمه... هر کی بابا از دست میده... مردم براش دسته گل می برند... اما مدینه بجای دسته گل... نانجیب اشاره کرد... هیزم ها رو بیارید... خونه رو آتیش بزنید... ای وای... ای وای... مردم مدینه دارند نگاه میکنند... یدفعه ببینند... شعله های آتش بلند شد... 🔸تا ریشه های چادر خاکی مادرت 🔸آتش گرفت، روضه معجر شروع شد یا صاحب الزمان... منو ببخشید آقا... مادرتون زهرا پشت در ایستاده... نميذاره این نامردها وارد بشن... امانانجیب حیا نکرد... آنچنان با لگد به این در زد... صدای ناله مادر بلند شد... یا ابتاه... یا رسول الله.. هکَذا کانَ یُفْعَلَ بِحَبیبَتِکَ بابا یا رسول الله ببین... با دخترت چه کردند... پهلوم رو شکستند... 🔸فریادهای مادر پهلو شکسته ات 🔸تا شد فشار در دو برابر، شروع شد سادات منو ببخشید... همينجا بود صدای ناله مادرتون بلند شد... یا فِضَّةُ خُذینی فَقَدْ قُتِلَ وَ اللَّه ما فی اَحْشائی مِن الْحَمْل0)ِ فضه بیا بخدا محسنم رو کشتند... 🔸کاش وقت در شکستن پای دشمن می شکست 🔸تا که میخ در نشان پهلوی زهرا نبود 🔸کاش یک تن بود در آنجا و می گفت این سخن 🔸کشتن شش ماهه پاداش ذی القربی نبود یا صاحب الزمان... اگر اینجا محسن شش ماهه رو.. بین در دیوار کشتند... کربلا هم یک شش ماهه ای رو... روی دستهای باباش پرپر کردند... آماده ای بگم یا نه... ابی عبدالله نگاه کرد... دید علی اصغرش... داره روی دستهاش جان میده... «فَذُبحَ الطِفل مِنَ الوَرید إلَی الوَرید أو مِنَ الاُذُنِ إلَی الاُذُن» گوش تا گوش علی رو دریدند... 🔸الا ای تیر با من قطع کردی گفتگویش را 🔸لب من بر لبش بود و تو بوسیدی گلویش را 🔸درست آندم که حلق تشنه ی او را تو بوسیدی 🔸تبسم کرد و زهرا مادرم بوسید رویش را علی اصغرم... یه بار ديگه چشمات رو باز کن پسرم.. من آوردمت اینجا.. سیرابت کنم... حالا جواب مادرت رو چی بگم... پاشو ببین مادرت منتظره... چطوری جنازه ات رو برگردونم علی اصغرم... هر کجا نشستی ناله بزن... ای غریب حسین... 🔸حس کرد ناز بوسه ی تیر سه شعبه را 🔸بیدار شد ز خواب و دوباره به خواب رفت طراح روضه : منبع کتاب گلواژهای اهل بیت @roze_daftari
اسماء میگه بدنش رو شست، بعد فرمود: فضه دست به هیچ كاری نمیزنی، گفتم چشم خانم، خیلی خوشحال شدم، دیدم خیلی حالش خوب شده، خدا رو شكر كردم، دعای علی گرفته، حالش مساعد شده، فرمود: خودم خونه رو جارو میكنم، بچه هام رو یك یك بیار، زینبین رو آوردم، شروع كرد سر و بدن اینهارو شستن، حسنین رو آوردم، دیدم با همون دست لاغرش داره بدن رو میشوره"نمیدونم لرزش بدن دیدی یانه"فضه میگه گریه نمی كردن، یه ماه بود مادرمون كاری نمیتونست انجام بده، یك یك بدن بچه هاش رو شست، سر بچه هاش رو شانه زد، به فضه گفت: چون چند روز من نیستم، تا حالشون تغییر كنه، تنور رو روشن كن، دیدم آروم آروم اومد كنار تنور آتش گرفته، نان با همون دست شكسته اش طبخ نمود، نان هارو كنار گذاشت، كار خونه تموم شد، گفت: زینبینم رو ببرید خونه ی دختر عموم، دخترارو بردند، پسرهارو گفت برید سمت باباتون، مادر می خواد راحت جون بده، بچه ها بیرون رفتند، ام سلمه میگه: فرمود: بستر من رو وسط حجره ی اتاق بنداز، بسترش رو انداختند"امشب تو خونه رفتی، چند لحظه این دست راستت رو بذار زیر صورتت، یه مقدار كه خوابیدی، دیگه هرجور بلدی بخواب، اون لحظه رو نیت كن، آخه"ام سلمه میگه: دستش رو زیر صورتش گذاشت، معلومه این صورت درد میكنه، دیدن سرش رو گذاشت رو این دستش، دیگه صداش نمیآد، وای مادر وای مادر، ام سلمه یا اسماء میگه من هرچی صدا زدم حبیبه ی خدا، قرة عین الرسول، فاطمه جان، اومدم روپوش رو زدم كنار، دیدم كار تمومه، اسماء میگه من اومدم سمت مسجد، یه وقت دیدم حسنین دارن میان، هردوتاشون امامند، وجودشون از غیب خبر میده، دیدم هراسانند، تا سلام كردم جواب سریع دادند، فرموند: اَینَ اُمی؟مادرم كجاست؟ گفتم مادرتون؟استراحت میكنه، گفت: نه اسماء بخدا تا حالا ندیدم مادرمون این موقع شب بخوابه، گفتنم: براتون غذا تهیه كرده، حسن جان، امام مجتبی فرمود: اسماءتو این مدت كه تو این خونه هستی، تا حالا كی دیدی ما بی مادر غذا بخوریم، عرض كردم آقازاده ها یه خواهشی ازتون دارم، برید باباتون رو تو مسجد خبر كنید، تو یه مقتل دیگه میگه: فضه اومد در مسجد، امیر المؤمنین، سلمان، دیگران، نشسته اند، سلمان میگه دم در مسجد شلوغ شد، دیدم صدای گریه میآد، بلند شدم ایستادم ببینم چه خبره، دیدم فضه داره داد میزنه، حسنین اومدند، آقا متوجه شد بلند شد، اومد جلو، پرسید چه خبره؟عرض كردند: آقاجان اگه میخواهید فاطمه رو زنده ببینید، نگفتند: از دنیا رفته كه، زود بیا، تا این جمله رو شنید، یه نگاهی به حسنین كرد، روایت داره، از پشت افتاد، دیدن هی داره صدا میزنه وَمَن العزا، كیه من و آروم كنه تو این غصه، از مسجد تا خانه راهی نبوده، چندین بار عبا پیچیده شد دور پاهاش، ردایش دور پا پیچیده میشد جهانش پیش دیده تیره میشد رسید و دید شهبار خسته زجا برخیر ای پهلو شكسته فرمود: من علی ام، پاشو، پاشو من علی ام، بدن رجعت كرد، صدای فاطمه با علی خوشه، صدای علی ام با زهرا خوشه، جون داده، دوباره برگشت، سه مرتبه تو عالم جون داد زهرا، اینجا یه بار بود، یه بارم بچه ها اومدند دیدند دست های مادر از تو كفن بیرون اومد، لیة القدر سه شبه، سوره كوثر چند آیه است؟ امشب اُمدید، امام باقر می فرمایند: مادرما صد جا میاد كمكتون میكنه، الله اكبر، چشماشو باز كرد، شروع كرد گریه كردن، فرمود از بابام شنیدم، بالا سر محتضر هركی قرآن بخونه، جون دادن برا محتضر آسون میشه، علی جان برام قرآن بخون، همچین كه شروع كرد قرآن خوندن، یه وقت دید آروم آروم این پلك های چشم، رو هم افتاد، آی زهرا......... @roze_daftari