4_6050836568980064758.mp3
8.75M
❣﷽❣
🌾#زمزمه_حضرت_زهرا س
🌾#روضه_حضرت_زهرا س
🌾#آقای_حدادیان #پیشنهادم
🌾امشب پرستوی علی
🌾از آشیان پر می کشد
🌾داغ فراق فاطمه
🌾آخر علی را می کشد
🌾روح و روانم هم آشیانم
🌾یا فاطمه یا فاطمه
🌾اسما بریز آب روان
🌾بر روی گل برگ گلم
🌾یاسم شده چون ارغوان
🌾وای از دلم وای از دلم
🌾یاس کبودم بود و نبودم
🌾یا فاطمه یا فاطمه
🌾من مرغ عشق حیدرم
🌾 افتاده ام کنج قفس
🌾خونین شده بال و پرم
🌾بالا نمی آیند نفس
🌾پهلو شکسته
🌾در خون نشسته
🌾خیزم به یاری علی
🌾آتش گرفته لانه ام
🌾کو بچه و کو مادرش
🌾من شمع و او پروانه ام
🌾آخر چه شد بال و پرش
🌾تا زنده هستم
🌾شرمنده هستم
🌾ازدخت ختم الانبیاء
🌾مادر و خوب و مهربان
🌾حرف از نگاه من بخوان
🌾من التماست می کنم
🌾یک شب دگر پیشم بمان
🌾دل بی شکیبه،بابا غریبه
🌾یا فاطمه یا فاطمه
🌾دختر مهربان من
🌾قدر داداشت بدان
🌾جان تو و جان حسین
🌾تا کربلا پیشش بمان
🌾دل بی شکیبه حسین
🌾غریبه یافاطمه یافاطمه
🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹
@roze_daftari
#روضه_دفتری
❣﷽❣
⏺ #روضه_حضرت_علی_ع
⏺ #آقای_حدادیان
⏺ #کانالروضهدفتری
◾مردم کوفه به هم خبر میدن
◾چشمای مولا دیگه وا نمیشه
◾مرحمی برای مولا بهتر از
◾دیدن فاطمه پیدا نمیشه
⬅️زینب بالا سرشه، هر وقت زخم وا میکنه با اشک های چشمش زخم میشوره، وقتی به سر بابا نگاه کرد یه منظره یادش اومد..
◾یاد اون شب که تو شهر مدینه
◾سرتو به روی دیوار کوبیدی
◾کسی از حال دلت خبر نداشت
◾به منم نگفتی بابا چی دیدی
⬅️فقط
وقتی اسما پرسید، آقا جان جلوی بچه ها اینجوری گریه نکن دق می کنن، آقاجان
به ما گفتی گریه نکنیم، خودت چرا ناله میزنی؟ اسما حالا معلوم شد چرا گفت
از زیر پیراهن غسلش بدم، اسما گریه ام از اینه، زهرا دردهای دلش رو به من
علی هم نگفت، همین الان دستم به بازوی ورم کرده زهرا خورد. اگر کسی مادرش
یا همسرش بیمارستانه مریضه، زیاد سوال نکنید ازش. انگار امام صادق (ع)
نمیخواست مو شکافی بشه، گفتند: آقا چی شد مادرت هجده سالگی از دنیا رفت؟
فرمود:”دستش درد می کرد”. آقا جان کسی از دست درد از دنیا نمیره، بگو
نمیخوام بگم چی شد، بی بی با دست کمر علی رو گرفته باشه سر بالاست دست
پایینه، اگه بخوان به دست بزنن… مگه میشه فقط به دست بخوره، سر، صورت،
پهلو، هجده ساله همین جوری از دنیا نمیره، یه خبرایی بوده تو کوچه، سادات
مادرتون رو تنها گیر آوردند، غریب گیر آوردند، دست علی رو بسته دیدند،
زدند. دستش درد می کرد، برید بپرسید کسی از دست درد نمی میره. علی هم نگفت،
سوال کرد ته کار رو گفت، گفت دستم به بازو رسیده و الا وقتی باز کرد این
روسری رو، دو سه ماه بود این روسری رو جلو علی وا نمی کرد، وقتی وا کرد
شاید تازه معلوم شد چقدر از موها سوخته بود شاید جای سیلی رو دید.
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈