eitaa logo
روضه دفتری
23.3هزار دنبال‌کننده
205 عکس
10 ویدیو
4 فایل
روضه های آماده و کامل از ابتدا تا انتها بااستفاده از جملات عامیانه و کاربردی بعلاوه صوت همراه با متن مداحی .نوحه با توجه به مناسبت های پیش رو آیدی کانال در ایتا #روضه_دفتری @roze_daftari https://eitaa.com/joinchat/272171029Cdda5575628 گروه👆 •✾•🌿🌺🌿•✾
مشاهده در ایتا
دانلود
متن روضه شام غریبان وغسل ودفن خانم حضرت زهرا سلام الله علیها ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ پاسی از شب گذشته و سر و صداها خوابیده بود و دیدگان به خواب رفته بودند که علی(ع) از جا برداشت تا وصیت های فاطمه زهرا(ع) را عملی سازد. آری؛ آن بدن نحیف را که مصائب فراوان، چونان هلال ماه ذوبش ساخته بود؛ آری آن بدن پاک را روی دست خویش حمل کرد تا مراسم اسلامی را در موردش جاری فرماید. آن بدن پاک را روی محل غسل قرار داد. و همان گونه که حضرت صدیقه خواسته بود لباس فاطمه از تن بیرون نیاورد، زیرا که نیازی نبود جامه را از آن بدنی که خدای متعال پاکش قرار داده بیرون کند (و شاید فاطمه(ع) از فرط حیا و شرم نمی خواست شوهر بزرگوارش اثر صدمه در و تازیانه و غلاف شمشیر را به پشت و پهلو و بازوی همسرش ببیند، چنان که تا آن روز هم که علی فاطمه را غسل می داد، زهرا کیفیت حال خود را به او نگفته بود.) به ریختن آب بر روی بدن از روی جامه اکتفا فرمود؛ همان گونه که رسول گرامی اسلام(ص) را غسل داده بود. در این مراسم اسما یعنی آن بانوی با وفای پاک که در ابراز علاقه و محبت حسنه اش نسبت به اهل بیت رسول خدا(ص) وفادار و با استقامت مانده بود نیز شرکت داشت، یعنی آب به دست علی(ع) می ریخت تا حضرت فاطمه را بشوید.[۱] علی(ع) هنگام غسل فاطمه(ع) می گفت: «خدایا! فاطمه(ع) کنیز تو و دختر رسول و برگزیده تو است. خدایا! حجتش را به او تلقین کن، و برهانش را بزرگ بدار، و درجه اش را عالی کن، و او را با پدرش محمد(ص) همنشین گردان.» و سپس با همان پرده ای که بدن رسول خدا(ص) را خشک کرد، بدن زهرا(ع) را خشک نمود.[۲] آری، به واقع این مراسم تغسیل زهرا نیست، مرور مصیبت و درد، و تداعی محنت است! با مراسم غسل، همه آنچه فاطمه(ع) از علی(ع) مخفی کرده بود، آشکار شد و داغ مصیبت زهرا خانه دل همسرش را شعله ور نمود. یعقوبی در تاریخ خود گوید: «بعضی از زن های پیامبراکرم(ص) در حال بیماری فاطمه(ع) آمدند، و گفتند: ای دختر پیغمبر! در غسل دادن خود برای ما نصیبی قرار بدهد! فرمود: می خواهید درباره من حرف هایی بگویید که در حق مادرم خدیجه گفتید! من احتیاجی به شما ندارم. الان از دنیای شما بدم می آید، و از فراق شما شادم؛ خدا و رسول را ملاقات خواهم کرد با حسرت هایی که در دل دادم. حق مرا حفظ و احترام مرا رعایت، و وصیت پدرم را درباره من قبول نکردند. »[۳] گریزی به کربلا در این جا علی(ع) با غسل زهرا(ع) مصیبت های او را مرور می کند، اما چه کشید زینب(ع) آن وقتی که بدن کوچک رقیه را آن زن غساله غسل می داد و جای تازیانه های دشمن را شستشو می داد! هنگامی که زن غساله، بدن رقیه را غسل می داد ناگاه دست از غسل کشید و گفت: «سرپرست این اسیران کیست؟» حضرت زینبت(ع) فرمود: «چه می خواهی؟» غساله گفت: «این دخترک به چه بیماری مبتلا بوده که بدنش کبود است»! حضرت فرمود: «زن! او بیمار نبود و این کبودی ها آثار تازیانه ها و ضربه های دشمن است.» و به روایتی: آن زن دست از غسل کشید و دست هایش را بر سرش زد و گریست. گفتند: چرا بر سر می زنی؟ گفت: مارد این دختر کجا ست تا به من بگوید چرا قسمت هایی از بدن این دخترک سیاه شده است؟ گفتند: این سیاهی ها اثر تازیانه های دشمنان است. [۴] [۱]           - فاطمه زهرا(س)، از ولادت تا شهادت، ص ۵۹۸. [۲]         - بیت الاحزان، ص ۲۵۱. [۳]         - شیعه علامه طباطبایی، ص ۲۶۳. [۴]         - الوقایع و الحوادث، محمدباقر ملبویی، ج ۲، مرقاه الایقان، گنجوی، ص ۵۲، به نقل از «سرگذشت جانسوط حضرت رقیه» محمد
─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌┅─ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم _امشب دلم گـــرفته از آن گـریه می کنم _هم ناله با امام زمان (عج)گریه می کنم چه خبره امشب ؟،،، _یا رب رســــیده شام غریبان یاس و من _رنگِ غــــروبِ فصلِ خزان گریه می کنم ( اینجا نباش ، دلهامون رو ببریم توو خونه ی امیرالمومنین ، چه خبره امشب ؟ از فردا دیگه خونه ی فاطمه ، مادر نداره ، از فردا یه دختر سه چهارساله ، باید توو خونه مادری کنه ، باید خونه داری کنه ، این مدتی که فاطمه بیمار بود ، هر موقع می اومد توو خونه ، هر چی غم و غصه داشت با دیدن فاطمه فراموش میکرد ، اما از فردا هر کی میآد توو این خونه ، زانوی غم بغل میگیره ... _با اشکِ غسلِ نیمه شـب و گریه یِ کفن _با تُربتی که مــانده نهـان گریه می کنم _با رازِ سر گشوده یِ یک جسمِ پُر گریز _با طفل آســـتین به دهان گریه می کنم امیرالمومنین فرمود : مبادا بلند گریه کنید ، مبادا همسایه ها خبردار بشن ... مقتل میخوندم ، یه همچی شبی ، حتی اون دوتا نامرد ، اومدند درِ خونه ی امیرالمومنین ، گفتند ما شنیدیم کار فاطمه تموم شده ؟ فردا ، حتما ما باید بر فاطمه نماز بخونیم ها ... یاعلی نکنه بدون حضور ماها ، بخواهی برفاطمه نماز بخونی ؟ حالا ببین امیرالمومنین چه غُصه هایی داره امشب ؟ _همراهِ کوه صبر که امرِ سکوت کرد ( فرمود کسی بلند بلند گریه نکنه ، بچه ها ، آستین به دهان بگیرید ... ) _همراهِ کوه صــبر که امرِ سکـوت کرد _اما گریست مویه کنان گریه می کنم اسماء میگه ، من آب میریختم ، یه مرتبه دیدم صدای ناله علی بلند شد ، سر به دیوار گذاشته داره بلند بلند گریه میکنه ، آقاجان خودتون فرمودید که کسی بلند گریه نکنه ؟ صدا زد اسماء : _تو زهـــرا بینی و مـــن روی نیلی _تو صورت بینی و من جای سیلی تازه فهمیدم چرا فاطمه وصیت کرده منو شبانه غسل بدهید ؟ شاید نمیخواسته زخم ها و کبودی ها رو علی ببینه ... _تو می بینی علی را زار و خسته _نمی بینــــی تو پهلوی شکـــسته الان دستم به بازوی شکسته خورد ، تازه فهمیدم چرافاطمه از من رو میگرفت ؟ تازه فهمیدم دست بانو چرا بالا نمی اومد ؟ کار غسل فاطمه رو هر طوری بود به اتمام رسوند ، بندای کفن رو بست ، بعد صدا زد یتیمای فاطمه بیائید ... سیدا ، خدا نکنه توو این مجلس طفلی باشه ، مادرش از دنیارفته باشه ، صدا زد ، یتیمای فاطمه بیائید ، حسنین اومدند خودشون رو انداختند روی سینه ی مادر ، هر دوتا آنچنان ناله ی جانسوزی میزنند ، امیرالمومنین میگه دیدم بندهای کفن باز شد ، هر دو تا دستای فاطمه از کفن بیرون اومد ، این دوتا آقازاده رو در آغوش گرفت ... یه مرتبه دیدم از زمین و زمان یه ندایی بلند شد ، یاعلی ، بچه هارو از مادر جدا کن ، آه ، ملائکه طاقت دیدن این صحنه رو ندارند ... اما ... من یه بچه یتیمِ دیگه رو هم سراغ دارم ، نیمه های شب از خواب بیدار شد ، هی گریه میکرد ، هی ناله میزد ، هر چی عمه التماسش میکرد ، رقیه آرام باش ، گریه نکن ، صدا میزد عمه الان بابام رو توو خواب دیدم ، منو بغل گرفته بود ، خودش گفت الان میام پیشت ... لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ ، هر جا نشستی ، سه مرتبه ، از سُویدای دلت ، صدا بزن ، یا زهرا یازهرا یازهرا،،، یکشنبه28/10/1399 ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃ ༅࿇༅❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅─
. سلام‌الله‌علیها تمام شمع وجود تو آب شد مادر دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد بهشت آرزوی ما خراب شد مادر بجای شمع که سوزد به قبر پنهانت علی کنار مزار تو آب شد مادر میان آن همه دشمن که می‌زدند تو را دلم به غربت بابا کباب شد مادر حمایت از پدرم را گناه دانستند که کشتن تو در امّت ثواب شد مادر به محفلی که علی بر تو مخفیانه گرفت سرشک دیده زینب گلاب شد مادر به یاد نالۀ مظلومی‌ات دلم سوزد که چون سلام پدر بی‌جواب شد مادر نشان غصب فدک ماند تا به ماه رخت گرفته نیمه‌ای از آفتاب شد مادر علی بیاد جوانیت پیر گشت چو دید خمیده سرو قدت در شباب شد مادر عنایتی صف یوم الحساب «میثم» را که خسته از گنه بی حساب شد مادر «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 نخل میثم ........................ سلام‌الله‌علیها شب‌گریه‌های غربت مادر تمام شد زینب به گریه گفت که دیگر تمام شد امشب اذانِ گریه بگوید بگو، بلال سلمان به آه گفت: ابوذر! تمام شد طفلانِ تشنه، هروله در اشک می‌کنند ایّامِ تشنه‌کامی مادر تمام شد آن‌شب حسن شکست، که آرام‌تر حسین! چشم حسین گفت: برادر! تمام شد تا صبح با تو اُستُن حنّانه ضجّه زد محراب خون گریست که منبر تمام شد زاینده است چشمۀ زهرایی رسول باور مکن که سورۀ کوثر تمام شد باور مکن که فاطمه از دست رفته است باور مکن حماسۀ حیدر تمام شد زهرا اگر نبود حدیث کسا نبود زینب نبود و واقعۀ کربلا نبود شب آمده‌ست گریه‌کنان بر مزار تو دریا شکست موج‌زنان در کنار تو بعداز تو چلّه‌چلّه علی،خطبه‌خواندوسوخت چرخید ذوالفقار علی در مدار تو زینب کجاست؟ همسفر خطبه‌های خون دنیا چه کرد بعد تو با یادگار تو؟ باران نیزه، نعش غریبانۀ حسن آن روزگار زینب و این روزگار تو گل داد روی نیزه، سر تشنۀ حسین تا شام و کوفه رفت دل داغدار تو تو سوگوار زینب و زینب غریب شام تو سوگوار زینب و او سوگوار تو بعد از تو سهم آینه درد و دریغ شد دست نوازشی که کشیدند تیغ شد «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» ..................................................................
متن روضه وفات حضرت ام البنین (س)سیدمجیدبنی فاطمه تا اومد وارد خانه امیرالمؤمنین بشه یه دفعه ایستاد، گفت بگید خانومم زینب بیاد، بعضی ها طعنه زدن گفتند ببین نیومده چطور حرف میزنه، بانو زینب اومد دیدن ام‌البنین ، نشست دستای زینبو بوسید ،گفت خانوم من کجا و مادرتون فاطمه کجا ؟! اگه اجازه بدید اومدم کنیزیتون رو کنم…بشیر خبر آورد ، همه ی مردم مدینه جمع شدند چه خبر شده؟!  عرضه داشت حسین رو کشتند ، همه بنی‌هاشم گریه کردند یه مرتبه دیدند همه مردم دارند کنار میرند ، از دور یه خانوم مجلله داره میاد ، چنان باوقار با هیبت قدم برمیداره …بشیر گفت  :این خانوم کیه ؟ همه اینجور احترام میکنند ،گفتند بشیر این خانوم ام‌البنین مادر عباسه ، تا اومد جلو ، گفت بشیر از آقام چه خبر؟! صدا زد ام‌‌‌ البنین عونت روکشتند .گفت من مگم از آقام چه خبر؟ ام‌البنین جعفر تو کشتند. گفت همه بچه‌‍‌ها فدای حسین ، از آقام چه خبر؟ گفت ام‌البنین عباس تو کشتند ،پاهاش سست شد گفت عباسم فدای حسین ، گفت حسین تو کشتند با لب تشنه ، دیدن رو این خاکها نشست خاک به سرش ریخت ،گفت ام‌البنین برات بمیره .گفت بشیر حالا بگو ببینم عباسمو چطوری کشتند؟! صدا زد ام‌البنین رفته بود برای گلهای حسین آب بیاره  ، مشک به آب زد… هی مادرش گریه کرد ،گفت آفرین عباسم ؛ دست راستشو قطع کردند اما عباش مشک روبا دست چپ گرفت ، بازم ام‌البنین گریه کرد ،گفت آفرین عباسم ؛گفت یه دست دیگشم بریدند اما عباس با دندوناش مشک رو گرفت ، گفت آفرین عباسم ؛گفت نمیدونی چی شد! همین که مشکو می آورد یه وقت دیدن تیر به مشک عباس خورد …یه وقت دیدن گفت بیچاره عباسم نتونست آب بیاره .صدا زد بشیر روضه‌ات یه غلطی داشت یه اشتباهی داشت ،گفت من ندیدم در جزیره العرب حتی جنگ جوترین افراد بتونن با پسرم عباس چشم تو چشم بشند ،چه برسه به اینکه دستاشو ببرند، صدا زد ام‌البنین :گفتم  روضه عباس روکوتاه کنم اما بدون قبل از اینکه دستاشو قطع کنند تیر به چشمای عباست زدند. ای حسین … دیگه مرا ام‌البنین نگوئید ام‌البنین دیگر پسر ندارد ****** متن روضه خوانی وفات حضرت ام البنین (س)جوادراستگوی بشیرمقابل حرم پیغمبر ایستاد،صدابه ناله بلندکرد یَا اَهْلَ یَثْرِبَ لا مُقَامَ لَکُمْ بِهَا قُتِلَ الحُسَیْنُ‏ فَادْمَعِى مِدْرَارُ اَلْجِسْمُ مِنْهُ بِکَربَلاءَ مُضَرَّجٌ وَ الرَّأْسُ مِنهُ عَلَى القَنَاهِ یُدَارُ «اى مردم مدینه! دیگر مدینه جاى ماندن نیست، حسین‏(ع) کشته شد. پس باید چشم‏ها بر او پیوسته بگریند. جسم او در کربلا آغشته به خون و سرش بالاى نیزه‏ها گردانیده شد»   همه ازخونه ها سرآسیمه اومدن بیرون،خداچه اتفاقی افتاده،بشیرمیگه دیدم لابه لای این جمعیت یه خانوم بلندقامت دست چندتابچه تودستشه ،اومدمقابل من تانیگاه کردم دیدم بی بی ام البنینه،تا چشمم به ام البنین افتاد با خودم گفتم که خبر ۴ شهید رو که یک جا به یک مادر دل سوخته نمی دن. ام البنین نگاهی به من انداخت وگفت بشیر از کربلا آومدی از حسین بگو چه خبر شده بشیر می گه دیدم زمینه آماده است گفتم یک از جگر گوشه های تو به نام عون در کربلا کشته شد.گفت بشیر تمام بچه هام فدای یک تار موی حسین از حسین برام بگو بشیر گفت ام البنین به خدا عبدالله تو هم در کربلا کشته شد.ام البنین گفت من از حسین سوال می کنم تو از بچه هام برام می گی بشیر می گه دیدم آماده است گفتم ام البنین به خدا حسین رو در کربلا با لب تشنه کشتند.یک دفعه دیدم ضجه ای زد ناله ای زد.باورم نمی شه چرا ام البنین.چرا باورت نمی شه.ام البنین می گه مگه عباس من اونجا نبود.بشیر می گه با این حرفش جگرم رو سوزوند شروع کردم از عباسش گفتم.گفتم  ام البنین عجب عباسی داشتی عجب فرزند دلیری داشتی تا عباس تو زنده بود دشمن تو جرأت نزدیک شدن به خیام رو نداشت.عباس تو سپهسالار حسین بود به خدا برای حسینش دو دستش رو تقدیم کرد عمود آهنین به فرقش زدند.حالا به خاطر حسین و به خاطر شرمندگی از روی طفلان تشنه در حرم بدنش کنار نهر علقمه مونده و شرمنده بود بیاد به خیمه ها.بشیر می گه یک دفعه روش رو برگردوند به طرف کربلا صدا زد عباس !شیرم رو حلالت کردم مادر! عباسم شنیده ام دست هایت رو از بدن جدا کرده اند.بر بدن تو تیر زده اند.اگردست در بدن داشتی آیا دشمن جرأت می کرد به تو نزدیک شود عباسم.فهمیده ام عمود بر فرق تو زده اند.عباس اگر دست در بدن داشتی می دانستم کسی جرأت جلو آمدن نداشت @roze_daftari
متن مقتل وفات حضرت ام البنین(س) جناب ام البنین،همسر على علیه السلام،چهار پسر از على دارد.مورخین نوشته‏اند على علیه السلام مخصوصا به برادرش عقیل توصیه مى‏کند که زنى براى من انتخاب کن که‏«ولدتها الفحوله‏» از شجاعان زاده شده باشد،از شجاعان ارث برده باشد«لتلد لى ولدا شجاعا»مى‏ خواهم از او فرزند شجاع به دنیا بیاید.(البته در متن تاریخ ندارد که على علیه السلام گفته باشد هدف و منظور من چیست،اما آنها که به روشن بینى على معترف و مؤمن‏ اند مى‏ گویند على آن آخر کار را پیش بینى مى‏ کرد.) عقیل،ام البنین را انتخاب مى‏ کند.به آقا عرض مى‏ کند که این زن از نوع همان زنى است که تو مى‏ خواهى.چهار پسر که ارشدشان وجود مقدس ابا الفضل العباس است،از این زن به دنیا مى‏ آیند،هر چهار پسر در کربلا در رکاب ابا عبد الله حرکت مى‏ کنند و شهید مى‏ شوند.وقتى که نوبت‏ بنى هاشم رسید،ابا الفضل که برادر ارشد بود به برادرانش گفت:برادرانم!من دلم مى‏ خواهد شما قبل از من به میدان بروید،چون مى‏ خواهم اجر شهادت برادر را ادراک کرده باشم.گفتند:هر چه تو امر کنى.هر سه نفر شهید شدند،بعد ابا الفضل قیام کرد.این زن بزرگوار(ام البنین)که تا آن وقت زنده بود ولى در کربلا نبود،شهادت چهار پسر رشید خود را درک کرد و در سوگ آنها نشست.در مدینه برایش خبر آمد که چهار پسر تو در خدمت ‏حسین بن على علیه السلام شهید شدند.براى این پسرها ندبه و گریه مى‏ کرد.گاهى سر راه عراق و گاهى در بقیع مى‏ نشست و ندبه‏ هاى جانسوزى مى‏ کرد.زنها هم دور او جمع مى‏ شدند.مروان حکم که حاکم مدینه بود،با آنهمه دشمنى و قساوت گاهى به آنجا مى‏ آمد و مى‏ ایستاد و مى‏ گریست.از جمله ندبه‏ هایش این است:   لا تدعونى ویک ام البنین تذکرینى بلیوث العرین کانت‏بنون لى ادعى بهم و الیوم اصبحت و لا من بنین   اى زنان!من از شما یک تقاضا دارم و آن این است که بعد از این مرا با لقب ام البنین نخوانید(چون ام البنین یعنى مادر پسران،مادر شیر پسران)،دیگر مرا به این اسم نخوانید.وقتى شما مرا به این اسم مى‏ خوانید،به یاد فرزندان شجاعم مى‏ افتم و دلم آتش مى‏ گیرد.زمانى من ام البنین بودم ولى اکنون ام البنین و مادر پسران نیستم ( برگرفته از مجموعه آثار شهید مطهری ج ۱۷ ص ۲۴۲)  @roze_daftari
متن روضه وفات حضرت ام البنین (س)حاج سیدمجید بنی فاطمه   کی مدینه ز یاد خواهد برد      صحن چشمان گریه پوشت را صبح تا شب کنار خاک بقیع         ناله و شیون و خروشت را چشمهای تو پر شفق می شد        در کنار چهار صورت قبر مصحف دل ورق ورق می شد        در کنار چهار صورت قبر خوب فهمیده حال و روزت را    آنکه امُ البکا تو را خوانده مادر اشک مادر ناله              پاره های دلت کجا مانده آه وقت غروب مادر جان       تو و زینب چه عالمی دارید یکی از دیگری پریشان تر    حال محزون و درهمی دارید می نشیند عجب غریبانه              ام کلثوم در کنار رباب می شود روضه خوان مجلستان     روی زرد و نگاه تار رباب یکی از میهمان نوازی شان      یکی از تیر و دشنه می گوید یکی از هرم آفتاب و عطش       یکی از کام تشنه می گوید پیش چشمان خون گرفته‌ی عشق         از نگاهی کبود می گوید یعنی از ماجرای بی کسی و             خیمه‌ی بی عمود می گوید حرف سقا که پیش می آمد        گریه های سکینه دیدن داشت ماجرای شهادت عباس             با لب تشنه اش شنیدن داشت او به سمت شریعه می رفت و     روح از پیکر حرم می رفت همه‌ی دلخوشی خون خدا       صاحب بیرق و علم می رفت می گفت الحمدلله بچه هام خوب تربیت شدند،امام حسین دست رو سر عباس می کشید می گفت داداش… ام البنین عباسشُ صدا زد، گفت: پسرم حواست باشه اگه آقات بهت میگه داداش نکنه یه وقت تو هم بهش بگی داداش، خوبیت نداره آخه من کنیز حسینم…وقتی زینب هم برگشت مدینه اول چیزی که گفت این بود که من ناراحت نیستم از این که عباس آب نیاورد اما خانم، مادر جان، ام البنین از عباس یه گله دارم، عاقبت به حسین گفت داداش اما به من یه خواهر نگفت… @roze_daftari   همه در آستانه‌ی خیمه         چشمها خیره سمت علقمه بود ناگهان عطر و بوی یاس آمد      به گمانم شمیم فاطمه بود بانگ أدرک أخا در آن لحظه     مثل تیری به قلب بابا خورد ناله می زد انکسر ظهری            قد و بالای آسمان تا خورد @roze_daftari رفت سمت فرات اما حیف        بی قرار و خمیده بر می گشت کوه غم روی شانه هایش بود     با دو دست بریده بر می گشت رفت سقا و خیمه ها دیگر       از غم بی کسی لبالب شد بی پناهی خودی نشان می داد    اول بی کسی زینب شد همره کاروان به شام آمد        سر او مثل نجم ثاقب بود ولی از روی نیزه می افتاد    روضه اش أعظم مصائب بود گفتی آقامُ کشتند، خب حالا بشیر صبر کن من چند تا سوال ازت دارم، به من بگو عباسمُ چجوری کشتند؟ گفتند: ام البین رفته بود برای گلای حسین آب بیاره، تو خیمه ها غوغاییه، همه به فکر آبند، همه زنا اومدند تو خیمه رباب، همه دل نگران رباب اند، عباس رفته آب بیاره؛ ام البنین، بچه ها انقدر تشنه بودند بعضی ها از حال رفته بودند، بعضی ها لباسا رُ بالا داده بودند، شکم ها رُ رو خاک گذاشتند؛ سه روز گلای حسین آب نخوردند، حالا عباس می خواد آب بیاره، اول کسی که خیلی افتخار می کنه سکینه است، هی میگه رباب غصه نخور، عمو قول داده آب بیاره، عمو بگه آب بیاره میاره، رفت آب بیاره مشکُ زد تو آب، مشکُ پر کرد ام البنین، بشیر که این ها رُ می گفت ام البنین خوشحال می شد، می گفت: بارک الله عباسم؛ خانم جان از شریعه بیرون زد اما وسط راه یه دست عباستُ بریدند، اما با دست دیگش آبُ گرفت، گفت بارک الله عباسم؛ خانم جان تیر به چشمش زدند اما مشکُ رها نکرد، بارک الله عباسم؛ خانم جان دست دیگشم بریدند، رنگ ام البنین پرید، گفت خانم جان اما عباس خم شد آروم آروم مشکُ به دندون گرفت، خمیده خمیده سمت خیمه ها اومد، دیدند باز داره میگه بارک الله عباسم؛ یه مرتبه یه جمله ای گفت صدای ناله ی ام البنین بلند شد، صدا زد خانم جان تیر به مشک عباست زدند، یه وقت صدا زد بیچاره عباسم… برا همین بود تو کوچه پس کوچه های مدینه می گشت می گفت: دیگر مرا ام البنین نگویید       زیرا که من دیگر پسر ندارم زینب تو مدینه روضه می گرفت، همه زنها می اومدند شروع می کرد روضه خوندن، مردم نبودید آقام حسینُ تشنه کشتند، مردم نبودید علی اکبرُ اربا اربا کردند، مردم نبودید دستای عباسمُ بریدند، مردم نبودید به شیرخواره ما هم رحم نکردند، یه مرتبه دیدند از دم در روضه یه صدایی بلند شده، هی میگه بمیرم برا بچم از خجالت آب شد، نتونست آب بیاره، شاید زیر لب می گفت خانم جان یا فاطمه الزهرا شرمندم کردی، شنیدم از تو کوچه وقتی سیلی خوردی نتونستی تا خونه بیای اما از زینب شنیدم رفتی علقمه عباسمُ بغل گرفتی… ام البنین کجایی بشیر خبر آورده       مژده بده که سقا یه قطره آب نخورده *@roze_daftari
🕊﷽🕊 🔆 🔅 3 ✳️بر مادر با وفــای ســـــقا صلوات ✳️رخسارِ مه و ستاره ها را صلوات ✳️آن چار شهید و مادر پاک سرشت ✳️بر گلشــــن و باغبانِ والا صلوات 🔆(دعای فرج) ♻️ ..♻️ ▪️ای به سپهر عاطفه بی قرین ▪️ستارهٔ مدینه ام البنین ▪️قدر تو در جهان نبود معلوم ▪️قبر تو در جوار جهار معصوم ▪️فاطمهٔ دوم مرتضایی ▪️مادر دیگری به مجتبایی ▪️تو کیستی که با غم و زمزمه ▪️پای نهی به خانهٔ فاطمه ▪️تو کیستی که با همه عزیزی ▪️گفته ای آمده ام کنیزی ▪️محض دل تازه گلان حزین ▪️نام تو فاطمه! شد امّ البنین ⬅️ اونایی که مدینه رفتن خوشبحالشون.. اونایی که نرفتن بسم الله.. ببرمت مدینه..نشونی بدم.. همه شهر نورانیه.. همه جا چراغ داره.. فقط یه جا تو مدینه است نه شمعی داره.. نه چراغی داره.. (دلتو آماده کن) همه میدونن کجاست..آره اونجا بقیعه...4تا عزیز دل زهرا تو بقیعه... آدم که بقیع بره...بی اختیار میگه قبر مادر کجاست.. همه قبرا یه نشونی داره..اما قبر مادر نه... هر چی بگردی چیزی پیدا نمیکنی.. اما برا دلخوشی شیعه یه قبری گوشه بقیعه.. اونم قبر مادر ادب ام البنینه.. امروز بریم کنار قبر بی‌بی ام البنین.. 💔قربون مقامت برم بی‌بی جان.. ان شالله یه روزی پشت دیوار بقیع..برا دردای دل این مادر اشک بریزیم... ☑️همین قدر از ادب خانم برات بگم.. امیرالمومنین وارد منزل شد.. دید خانم ام البنین زانوهای غم بغل گرفته..داره آروم آروم گریه میکنه.. (امان از دل امیرالمومنین) صدا زد ام البنین چی شده چرا گریه میکنی.. صدا زد آقا یه خواهش ازتون دارم.. (چی شده) آقا جان میشه دیگه منو فاطمه صدا نزنید.. (هاا ناله داری یا نه) (چرا فاطمه نگم) مگه از اسم فاطمه بدت میاد (نه آقا جان نستجیرُ باالله اسم خانممِ اسم خاتونمِ.. همه افتخارم اینه کنیز فاطمه ام..) 🔷آقا جان راستشو بخوای همینی که به من میگی فاطمه.. میبینم حسنین و زینبین یاد مادر می افتند.. یاد مصیبتای مادر میافتن.. تن و بدن بچه ها میلرزه.. زینبم ناراحت میشه محزون میشه... دلم نمیاد غم تو چهره زینبم ببینم.. آقا فرمود پس از این به بعد صدات میزنم ... 💟صدا زد آقا جان ام البنین یعنی مادر پسرها... من که پسری ندارم... فرمود ام البنین... خدا بهت چهار تا پسر میده... یکی از یکی رشیدتر..با ادب تر... زیباتر.. ولی گل سر سبدشون یه پسره.. ( با اینکه بنی هاشم زیبارو هستن) ولی این قمر بنی هاشم میشه.. ♥️ ای وای 3 (آی قربون این ناله ها برم) ⬅️همین قدر برات بگم.. همین مادر می اومد تو قبرستان بقیع... 4صورت قبر با انگشت دست درست میکرد... مینشست کنار این قبرا ناله میکرد گریه میکرد ✨ام البنين مضطر نالد چو مرغ بى پر ✨گويد به ديده تر، ديگر پسر ندارم ✨زنها! مرا نگوييد ام البنين از اين پس ✨من ام بى بنينم ، ديگر پسر ندارم ✨آخ مرا ام البنين ديگر مخوانيد ✨من ام بی بنینم دیگر پسر ندارم زنهای مدینه دیگه دیگه منو ام البنین صدا نزنید.. من یه زمانی ام البنین بودم که 4تا پسر داشتم.. دیگه به من ام البنین نگین.. ⬅️میگفتن طوری خانم ام البنین گریه میکرد دوست و دشمن بحال ام البنین گریه میکردند 🔸(مروان حکم دشمن خاندان نبوته به گریه خانم ام البنین گریه میکرد..) (دیدی مادر جوون از دست داده باشه چطور گریه میکنه..) هی مشت به سینه میکوبه.. میگه مادر آتش گرفتم سوختم مادر ⬅️زنهای مدینه دیدن خانم ام البنین می اومد کنار قبرستان بقیع هی خودشو رو این قبرا می اندازه.. (هی خوذشو رو این قبر می اندازه رو اون قبر می اندازه) هی خاک بقیع رو سرو صورتش میریزه.. ناله میکنه..گریه میکنه.. چی میگفت خانم ام البنین... ⏪میگفت...مادر...ابالفضلم مادر... مادر نبودم کربلا.. اما مادر... برام خبر آوردن.. دستاتو از بدن جدا کردند.. مادر نبودم کربلا.. اما برام خبر آوردن.. با تیر به چشم نازنینت زدن مادر.. با عمود آهن به فرقت زدند مادر .. یه وقت صدا زد مادر ابالفضلم مادر.. مادر من برا تو گریه نمیکنم مادر.. مادر من برا اون حسینی گریه میکنم که مادر نداره... (دشتی) 🍁 آخ مسلمانان حسین مادر تدارد 🍁 آخ غریب است و کسی بر سر ندارد 🍁 ز جور ساربان بی مروت 🍁 دگر انگشت و انگشتر ندارد ⬅️هر چقدر ناله داری به سوز جگر خانم ام البنین به ناله های دل این مادر دلسوخته صدای نالتو ببر بالا سه مرتبه ناله بزن یا حسین... 🎋ام البنین دخیلم 🎋درمانده و ذلیلم 🎋تا ندهی مُرادم 🎋دست از تو بر نگیرم 🎋تو را بجان عباس 🎋مکن تو نا امیدم 🌟در هنگام نشر صلوات حذف نشه لطفا🙏👇👇 💟هدیه به خانم فاطمه معصومه سلام الله علیها (صلوات)💟 کانال روضه دفتری👇👇 @roze_daftari ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
🕊﷽🕊 ⚫️ 🔘 2 ‍ 💥برتو ای ام البنین مادر روضه صلوات 💥بر مادر با وفــای ســـــقا صلوات 💥رخسارِ مه و ستاره ها را صلوات 💥آن چهار شهید و مادر پاک سرشت 💥بر گلشــــن و باغبانِ والا صلوات ااحاط‌بهی‌علمک 🔹باغ گل یاس سلام علیک 🔹مادر عباس سلام علیک 🔹سایه نشین حرم آفتاب 🔹غرق شده در کرم آفتاب 🔹فاطمهٔ دوم حیدر شدی 🔹مادر یک ماه و سه اختر شدی 🔹قدر تو گوی شرف و ناس برد 🔹ارث ادب را زتو عباس برد ⬅️نام مادر ادب نام مادر اباالفضله.. آی حاجت دارا..مریض دارا..آی جوون دارا.. تویی که آرزو داری حرم اباالفضل رو ببینی.. دامن مادر ابالفضل رو بگیر.. دامن اباالفضل رو بگیر..باب الحوائجه.. درسته بی دست کربلاست. اما دست عالمی رو گرفته.. آقا خودش ناامید شد نمیزاره کسی نا امید از در خونش برگرده.. مادرش هم همینطوره.. اینا از خانواده کرمند.. از خانواده لطف و احسانند.. هر کی بیاد در خونشون دست خالی برش نمیگردونند.. ⬅️فقیری هرسال یه شب می اومد مدینه..در خانه ابالفضل..خرجی یک سالش رو از دست ابالفضل میگرفت و میرفت.. یه سال اومد مدینه درِ خانهٔ ام البنینو زد.. کنیز درو بازکرد..پرسید با کی کار داری..فقیر گفت برو به مولا و آقات بگو بیاد.. من با یه آقایی کار دارم اسمش رو نمیدونم.. ولی هرسال میام خرجی یکسالمو میگیرم و میرَم.. (گفت نشونی بده ببینم آقات کیه؟) مرد فقیر گفت:اسمشو نمیدونم ولی آقای رشیدی بود..بلند بالا.. خیلی زیبا..خیلی مهربان.. ⏪کنیز برگشت منزل مادر ابالفضل بی‌بی پرسید کی بود پشت در؟ صدا زد خانم جان فقیری بود که هر سال می اومد خرجی سالشو از آقام عباس میگرفت.. خانم جان حالا که آقام نیست..شروع کرد گریه کردن.. یه وقت ام البنین صدا زد حالا که عباسم نیست.. منه مادرش هستم.. نمیزارم کسی از در خونه ابالفضلم نا امید برگرده.. عباسم ناراحت میشه.. بی بی فرمودند هر چی زیورالات تو خونه است بیارین بدین دست فقیر.. 🔘تا همه رو دست فقیر دادند یه وقت دیدن ناراحت سرشو به دیوار گذاشت.. (چرا ناراحتی بگیرو برو) صدا زد من به بهانه دیدن آقام می اومدم گدایی در این خونه.. من عاشق عباسم.. (من برای پول نیومدم) اومدم دست و بازوی آقام ابالفضل رو ببوسم.. یه لحظه بگین آقام. خودش بیاد.. یه وقت نگاه کرد دید صدای شیون زنها بلند شد.. (چی شده) (چرا گریه میکنید؟) امان امان خانم صدا زد آی مرد دیر اومدی.. کربلا دستای ابالفضلمو از بدن جدا کردند.. آخ عمود آهن به فرقش زدند.. تیر به چشم نازنین پسرم زدند.. آخ تو کربلا شهیدش کردند. داغشو به دل حسین گذاشتند.. ⬅️روز اولی که خانم ام البنین واردِ خانه ی امیرالمومنین شد.. مرحوم ربانی خلخالی تو (ستاره درخشان مدینه) مینویسه میگه اُمُّ البنین رسید مقابل در خانهٔ امیرالمومنین داخل نشد.. به اُمِّ سلمه فرمود: ام سلمه من شرط دارم.. وارد نمیشم.. (همه تعجب کردند، گفتن، این خانمی که روز اول زندگیشه چه شرطی داره) ❇️صدا زد اول بگید خانمم زینب بیاد.. همه تعجب کردند.. میخواد چه کنه این  مادر.. خانم زینب آمد در آستانه ی در.. به نقل تاریخ دختر هفت، هشت  ساله.. تاریخ مینویسه روزی که ام البنین واردخانهٔ امیرالمومنین شد حسنین بیمار بودند.. بودند تب داشتند میگن..خانم ام البنین ایستاددم در.. خانم زینب تو آستانه ی دَره.. میدونی این مادر چه کرد.. از همان روز اول، یکمرتبه دیدن ام البنین خودشو انداخت روی پاهای خانم زینب..خانم جان من نیومدم اینجا برات مادری کنم.. خانم جان من نیومدم جای مادرت زهرا رو بگیرم.. فقط اومدم یه جمله بگم.. اومدم اجازه بدی تا آخرِ عُمر کنیزیوخدمت این خونه رو بکنم.. من اومدم کنیزت باشم خانم جان.. 💔آخ.. بمیرم برا دردای دل ام البنین.. با چه سوزی ناله میکرد گریه میکرد.. دوست و دشمن بحال ام البنین گریه میکردند.. میومد بقیع.. چهار تا صورت قبر درست میکرد.. ناله میکرد گریه میکرد. ولی فقط میگفت حسین.. حسین.. حسین.. 🔆 گفتن ام البنین تو چهار تا پسرت شهید شدن چرا فقط میگی حسین.. می گفت دو تا علت داره.. 🍁اول اینکه پسرای من مادر دارند.. اما حسینم مادر نداره.. 🍁 ثانیا شنیدم اون لحظه آخر حضرت زهرا اومد سر پسرمو به دامن گرفت.. براش مادری کرد.. صداش زد پسرم.. حالا می خوام جبران کنم.. به عوض زهرا برا پسرش مادری کنم.. 💔 حسین جان ای آبروی دو عالم 💔 نگین سلیمان به حلقه ی خاتم 💔 ز زخم تنت روی ریگ بیابان 💔 به اشک دل و سوز و آه یتیمان 💔 تنت بی سر مانده در دل صحرا 💔 سرت هر دم روی نیزه اعدا 💔 کند گریه خواهر تو به هر شب 💔 تو ای سوره ی پاره در بر زینب 🦋الهی به نا امیدی ابالفضل دستتو بیار بالا حاجتت رو مد نظر بگیر.. سه مرتبه ناله بزن یا ابالفضل3 🕊هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها(صلوات)🕊 @roze_daftari ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
‍ ❣﷽❣ 🔲‍ ‍ س ◼️ @roze_daftari ✨یادته اون لحظۀ آخر بابات ✨گفت به جز،بچه‌های فاطمه ✨باقی برن، اما تو عبّاس بمون ✨یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه *ام البنین داره با پسر صحبت میکنه.... یادته به همه گفت برن بیرون؛عباس بمونه...* ✨یادته اون لحظۀ آخر بابات ✨گفت به جز،بچه‌های فاطمه ✨باقی برن، اما تو عبّاس بمون ✨یادته؟ ،من خوبِ خوب یادمه ✨مُزد کنیزی‌هام بود ✨فاطمه شد مادرت *آخه میگن علقمه مادرِ عباس اومد، اما زهرا بود...زهرا اومد بغل باز کرد گفت:پسرم... ✨علقمه بوی گل یاس میاد ✨صدایِ مادر عباس میاد ✨مُزد کنیزی‌هام بود ✨فاطمه شد مادرت ✨چه افتخاری کردم ✨شاید نشه باورت ✨فخرم این بود، می‌گفتن ✨بچّه‌های علی بِت برادر ✨مادر هستم،برای،اونکه ✨زهرا براش بوده مادر ✨واویلا....واویلا... @roze_daftari *قربونت برم با چه افتخاری بچه هاتو فرستادی کربلا... تو هم اگر زرنگ باشی همین امشب اربعینتو میگیری و میری کربلا....* 💥کنار قدم هایِ جابر 💥سوی نینوا رهسپاریم 💥ستون های این جاده را ما 💥به شوق حرم میشماریم 💥 شبیه رباب و سکینه 💥برای شما بی قراریم 💥از این سختی و دوری راه 💥به شوق تو باکی نداریم 💥فدایی زینب،پر ازشوق و عشقیم 💥اگرکه خدا خواست،بزودی دمشقیم لبیکَ یابن الحیدر .. ⬅️*اونجایی که گفتم «شبیه رباب و سکینه،برای شما بی قراریم» یکی از بی قراریای سکینه رو بگم .... بی بی جان ام البنین ! مقاتل نوشتن امام حسین به هزار زحمت از کنار علقمه بلند شد .... تنها برگشت ... ⏺آخه سعی کرد این بدنُ جمع کنه ... نشد .... عباس لحظه های آخر صدا زد : «یا اَخی ماتُرید منّی» میخوای با من چه کنی ؟ منو به خیمه ها نبر .... میدونید امام حسین چه جوری برگشت؟ «و رَجَعَ الحسَین منکَسِراً، حزیناً، باکیاً....» دیدند آقا داره برمیگرده سمت خیمه ها .... کمرش خم شده .... داره گریه ... ⬅️«یُکَفکِفُ دُموعَه بِکُمِّه...» هی با آستین اشکاشُ پاک میکنه ... زن ها اومدن دورشو گرفتن .... سکینه آمد یه سوال کرد .... «وَ سألَتهُ عَن عَمِّها ...» بابا عمو کجاست؟ 🔰«فَاَخبَرَها بِقَتلِه...» دخترم! دستای عموتو بریدن .... دخترم تیر به چشماش زدن .... دخترم! تیر به مشکش زدن .... دخترم ! با عمود آهن به سرش زدن .... (چی فکر کردی؟! اگر در مقاتل معتبر ندیده بودم نمیگفتم ....) پاشو قطع کردن .... (میدونید چی شد؟) میگه زن ها شروع کردن بلند بلند گریه کردن .... (خب این طبیعیه ... اشکالی هم نداره ... زن ها دلشون رقیقه .... اما نوشته) ⚜«وَ بَکَی الحُسَین مَعَهُنَّ ....» لشکر دشمن نگاه کرد .... دید امام حسین بین زن ها ایستاده داره بلند بلند گریه میکنه ....حسین.....* وقتی گرفت دستتو اون روز بابات، یادته؟، گریه‌ ش گرفت آسمون گفت که حسینم رو سپردم به تو،بعد از این،جون تو و جون اون حالا بگو کو حسین؟، زینب برا چی تنهاست؟ *عباس! قرارمون این نبود....قرار نبود زینب تنها برگرده....* حالا بگو کو حسین؟،زینب برا چی تنهاست؟ به دختر پیمبر، بگم عزیزش کجاست؟ کاش نپرسه،پیمبر، پس کجاست روشنیِ دو دیده ا‌م؟ کاشکی حیدر، نخواد که، بِش بگم تو مدینه چی دیدم؟ واویلا....واویلا.... 🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹 @roze_daftari ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣﷽❣ ⚫️ س ⚫️ س ⚫️ س @roze_daftari بر مادر با وفــای ســـــقا صلوات رخسارِ مه و ستاره ها را صلوات آن چار شهید و مادر پاک سرشت بر گلشــــن و باغبانِ والا صلوات ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ می خورد آب ز چشمان تو صد رود فرات چشمه اشک تو بی بی شده است آب حیات کربلا تاز بقیع و ز بقیع تا ز خدا بر تو ای ام بنین مادر روضه صلوات ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ دارایی من محبت آل عباست ذکر لب من ناد علیّ و زهراست دل گشته اگر شهر ابالفضل آباد بی شک اثر دعای امّ الشّهداست شاعر: ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ ای مادر چار آفتاب ادرکنی زهرای سرای بوتراب ادرکنی ما دست به دامان توایم ای بانو یا فاطمه ی بنی کلاف ادرکنی. ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ ای مادر عباس فدای پسرت ای همسر خورشید فدای قمرت ای ام بنین مادر مردان نبرد عالم به فدای چار نور بصرت ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ تا ستون عرش را عباس محکم می کند کوه هم نزد ابالفضل کمر خم می کند هر کجا که روضه ی عباس غوغا می کند چایی این روضه را " البنین"دم می کند ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ گوهر دریای احساسی تو یا ام البنین میهمان گلشن یاسی تو یا ام البنین همدم اولاد زهرایی و همراه علی فخرت این بس ، ام عباسی تو یا ام البنین ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ گر چه عباس شما هیبت محشر دارد در شجاعت جگرِ حضرت حیدر دارد لیکن اوجِ ادب و خُلقِ وفاداری خویش همه از ام بنین حضرت مادر دارد شاعر: ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ قدم اگر خمید ، فدای سر حسین جانم به لب رسید ، فدای سر حسین ام البنین سابق این شهر عاقبت شد مادر شهید ، فدای سر حسین ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ مرثیه ی سرخِ جگرش را می خواند می گفت حسین و پسرش را می خواند تنها وسط حجره به صورت می زد تا روضه ی مشکِ قمرش را می خواند شاعر: ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ گر چه فرزند شما قلبِ دلاور دارد در شجاعت جگرِ حضرت حیدر دارد لیکن اوجِ ادب و خُلقِ وفاداری خویش همه از ام بنین حضرت مادر دارد ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ الا مادر که روحی پاک داری چرا احوال غربت ناک داری نبینم بی پسرهایت تو تنها میان حجره سر بر خاک داری ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ اگر که یوسفم را می دریدند و عباس مرا در خون کشیدند فقط پاسخ بده این جمله ام را حسینم را چگونه سر بریدند؟ ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ الا مردم مرا مادر ندانید مرا با غصه ها تنها گذارید منی که یک پسر دارم، ندارم مرا ام البنین دیگر نخوانید ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ پيش رخسارم اگر خورشيد مهتاب من است مادرم ام البنين، حیدر چو ارباب من است آب شد شرمنده ام، منهم شدم شرمنده چون کهکشان شیری شش ماهه بی تاب من است ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ امشب عزا گرفته‌ي غوغاي مادرم. هستم خموش و گوش به آواي مادرم گر منصبم چنين شده «سقاي تشنه لب» مرهون لطفِ هُرمِ دعاهاي مادرم ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ عباس اگر نامش حماسه آفرین است چون از بهشتِ دامنِ امّ البنین است هم کفوِ مولا بعدِ زهرا غیرِ او کیست آن مادرِ عباس شاهِ مَه جبین است! ⬛️◼️◾️▪️◾️◼️⬛️ س پیش تو تَعظیم کَردهِ آسمان ها و زمین الدَخیل اُم البَنین ... مادری کَردی تو بَر نَسلِ امیرالمُومنین الدَخیل اُم البَنین ... باتو می شُد عطرُ بویِ فاطمه(س) اِحساس کرد الدَخیل اُم البَنین ... عِصمتِ دامان تو عَباس(ع) را عَباس(ع) کرد الدَخیل اُم البَنین ... ⚫️🔘⚫️🔘⚫️🔘⚫️ 🌹هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)🌹 👇 @roze_daftari ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
▪️🎤متن روضه وفات حضرت ام البنین (س) 🎪🎪🎪🎪🎪🎪🎪🎪🎪🎪🎪 یا امّ بنین حال گرفتار ندیدی دستان قلم، اشک علمدار ندیدی بر پیکر بی دست علمدار رشیدت آشفتگیِ سیّد و سالار ندیدی مادر به خدا بس که وفا داشت اباالفضل غوغای مُواسات سپهدار ندیدی گر آب نیاورد نگو آبرویش رفت خون بارش آن دیده و رخسار ندیدی شق القمر کوفه که در علقمه رخ داد تکرار رخ حیدر کرار ندیدی آنقدر ادب داشت که با سر به زمین خورد سجاده ی خون بر بدن یار ندیدی پس داد هر آن درس که در نزد تو آموخت بالندگی مکتب ایثار ندیدی مادر که شود امّ بنین هیچ غمی نیست در عهد و وفای پسرش هیچ کمی نیست ▪️شنیدید وقتی می اومد تو قبرستان بقیع چهار صورت قبر درست می کرد، شروع می کرد گریه کردن، طوری گریه می کرد که دشمنُ به گریه می انداخت، بعضی ها تو تاریخ نوشتند مروان می اومد گریه می کرد، همه می گفتند عجب مادری! می گفت مادر بمیرم برات شنیدم عمود به سرت زدند، کی جرأت کرده به پسر ام البنین ضربه بزنه؟! بعد می گفت راستی شنیدم اول دستای پسرم‌بریدن 🎪🎪🎪🎪🎪🎪🎪🎪🎪الا مادر به قربون جمالت رخ چون بدر و ابروی هلالت شنیدم کام عطشان جان سپردی گل ام البنین شیرم حلالت شنیدم دستهایت را بریدند شنیدم چشم نازت را دریدند چوطفلان این سخنها را شنیدن همه از هم خجالت میکشیدند مسلمانان حسین مادر نداره غریب است و کسی بر سر نداره زجور ساربان بی مروت دگر انگشت و انگشتر نداره گل احساس را از من مگیرید شمیم یاس را از من نگیرید همه دار و ندارم را بگیرید فقط عباس را از من مگیرید @roze_daftari
▪️🎤وفات حضرت ام البنین ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ من کیم ام الادب ام الکمال ام الوفایم مادر والا مقام چهار مصباح الهدایم مادر خود خوانده زینب دختر شیر خدایم فاطمه ام الابالفضل شهید کربلایم همسر و همسنگر مولا امیرالمومنینم من عروس فاطمه بنت اسد ام البنینم چهار اختر داشتم یک روزه وقف ماه کردم از ولادت با حسین ابن علی همراه کردم در دل گهواره از ایثارشان آگاه کردم دور سر گرداندم و تقدیم ثارالله کردم شیرشان دادم اگر چه از ولادت شیر بودند شیر نوشیدند اما عاشق شمشیر بودند من به دست یوسف زهرا گل احساس دادم در گلستان وفا سه نسترن یک یاس دادم نیمروزی هستی خود را به خیر الناس دادم جعفر و عثمان و عون و حضرت عباس دادم کاش بودی باز فرزندم که می گردید یارش کاش می شد جان خود را نیز می کردم نثارش من نمی دانم به من گفتند عباست فدا شد دست و چشم و فرق او یک لحظه تقدیم خدا شد کاش می دیدم چگونه حق عباسم ادا شد کاش می دیدم چگونه دستش از پیکر جدا شد کاش می دیدم که بر فرقش عمود آهنین زد کاش می دیدم کدامین ضربه او را بر زمین زد کاش می شستم به اشک چشم خود زخم تنش را کاش می آورد بر من یک نفر پیراهنش را من نمی دانم که بیرون کرد از تن جوشنش را کاش وقت دادن جان می گرفتم دامنش را تا شود فردا به نزد حضرت زهرا شفیعم گاه گاهی روی آرد در بیابان بقیعم من که اشک خجلت آن آب آور را ندیدم من که با چشم تلذی های اصغر را ندیدم من که دیگر سینه ی بی شیر مادر را ندیدم من که در میدان زبان خشک اکبر را ندیدم من ندیدم اینکه عباسم چگونه دست و پا زد تیر دشمن بود در چشمش برادر را صدا زد من که دیگر مثل زینب جسم بی سر را ندیدم زیر سم اسب ها نعش برادر را ندیدم در کنار قتلگه زهرای اطهر را ندیدم من که اندام کبود چند دختر را ندیدم کاش در گودال جای دختران نازدانه پیکر ام البنین می شد کبود از تازیانه کاش زینب بوی عطر یاس می آورد بر من زان چه از گودال کرد احساس می آورد بر من حرفی از حلقوم خیر الناس می آورد بر من قطعه ای از پرچم عباس می آورد بر من تاری از زلف علی اکبر نیاوردند بر من یک نخ از قندافه ی اصغر نیاوردند بر من نازنین عباسم ای تا پای جان یار حسین با سر و با دست سرباز فداکار حسین من به خون چهار فرزندم خریدار حسینم تو فدایی گشتی اما من عزادار حسینم گرچه ای دست حسین از تن جدا شد دستهایت مادری داری که بعد از تو بگریداز برایت ▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️▪️ @roze_daftari
دیگر مرا ام البنین نخوانید زیرا که من دیگر پسر ندارم من خانه دار خانه ای افسرده هستم آرامش یک باغ طوفان خورده هستم هر چند حیدر راهی این خانه ام کرد بر غنچه های کوچکش پروانه ام من با برگ عمرم خانه را گل پوش کردم این باغ آتش خورده را خاموش کردم دیگر مرا ام البنین نخوانید زیرا که من دیگر پسر ندارم پشت درش امدادها از رب گرفتم تا آمدم رخصت من از زینب گرفتم تنها بلا گردان این گلهایم اینجا یعنی کنیز حضرت زهرایم اینجا این خانه روزی باغی از آلاله ها بود این خانه روزی قبله گاه لاله ها بود من را مناجات حسینم خواب می کرد این خانه را عباس دق الباب میکرد دیگر مرا ام البنین نخوانید زیرا که من دیگر پسر ندارم حضرت ام البنین (س) روضه @majmaozakerine
هدایت شده از استیکر
توجه📣 فعال ترین وپربارترین کانال درایتا👌😍 اشعاروسرودهای جدیدبرای ، مجالس مولودی و عروسی مذهبی با تنوع بالا و سبک های مختلف در ع ))شادوسر افراز باشید🌺 بزن روگل هاواردکانال مولودی بشو😍 💐🍃💐🍃💐🍃💐🍃💐 💐🍃💐🍃💐🍃💐 💐🍃💐🍃💐 💐🍃💐🍃 💐🍃 @ewwmajmamolodi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام کربلایِ معلی کشتی شکستۀ طوفان کربلا افتاده رو زمین؛ خدا ، سلطان کربلا پیشاپیش از همه چیز عذرخواهی میکنم ... شب عاشوراست دیگه ... همه باهم امشب روضه خون بشیم ... مادرش توی مجلسه ... کشتی شکستۀ طوفان کربلا افتاده رو زمین؛خدا ، سلطان کربلا از چشمه های پیکرت ، غریب کربلا می‌جوشه خون تو ، با هر نفس نفس به امام صادق عرض کرد آقا جان ، شنیدم فرمودید هزار و نهصد و پنجاه و چند زخم به بابات زدن، مگه میشه ، مگه جا میشه ... آقا انگشترشون‌رو در آوردند فرمودند به اندازه نگین این انگشتری جای سالم به بدن بابام نذاشتن ... نیزه جای خنجر زدن ، خنجر جای شمشیز زدن ... یه جوری بشه امشب بمیریم دق کنیم خیلی خوبه ... از چشمه های پیکرت ، غریب کربلا می‌جوشه خون تو ، با هر نفس نفس چرا شما برای این موضوع اینقدر گریه می‌کنید ؛ مگه تازه شنیدید ، مگه همچین چیزی تازه پیش اومده ، خب مدینه مادرش هم همینجور بود دیگه ... با هر نفسی که زهرا میکشید ، خون تازه از سینه جاری می‌شد ... از چشمه های پیکرت ، غریب کربلا می‌جوشه خون تو ، با هر نفس نفس کشتن تورو به قتل صبر ، عین روایته (پرسید آقا قتل صبر چیه ...) هرکس یه ضربه میزنه ، به مرغ تو قفس فرمود بابامو به قتل صبر کشتند ، مثل مرغی که توی قفس بذارنش ، هرکس از یه طرف ، یه خنجری ، یه نیزه ای ... بندای قلب من داره ، از هم جدا میشه (خانوم بالای تل زینبیه داره نگاه می‌کنه ، اومد بالای گودال دید ...) بندای قلب من داره ، ازهم جدا میشه این لعنتی کی از رو سینه پامیشه ای صید و پا زده ، در خون برابرم حتی یه بوسه رو تنت ، به سختی جا میشه حسین .... عصر غریبیه ، سردار بی‌سپاه اسفند روی آتیشم ، بالای قتلگاه دشنه و دربِ خونه‌ی مدینه یادته (بیشرف توی مدینه اومد دشنه‌رو کشید ، از رای درز در ، فاطمه بین در و دیوار ... ) دشنه و دربِ خونه‌ی مدینه یادته که جا گرفته تو ، پهلوی مادرم حالا شده یه نیزه و اومده کربلا نشسته توی پهلوی ، عزیز برادرم این قوم خیره‌سر تورو ، چه بی‌امون زدن فقط نه سنگ و نیزه که ، زخم زبون زدن یه بی‌حیایی اومد توی گودال ، اول یه نگاه کرد یه صورت ابی عبدالله ، کثافت نجس قبل از اینکه بزنه دهنشو باز کرد ... همینقدر بگم خیلی آدم فحاشی بود ... بعد هم نیزه رو ... این قوم خیره‌سر تورو ، چه بی‌امون زدن فقط نه سنگ و نیزه که ، زخم زبون زدن جوونای بی‌رحمشون ، با هربه میزدن مقتل نوشته پیراشون ، عصازنون زدن پیرمردای کوفه و شام ، از خیمه‌ها اومدن بیرون ... بسم الله الرحمن الرحیم ، بریم قربة إلی الله حسین ر‌و بزنیم ... اومدن توی گودال ، یه عده از این پیرمردا ، بجای عصا «خَشَب» دستشون بود ، خَشَب چیه ! ... بپرسید از اعراب ... به چوبی که سر این چوب رو میخ کوبیدن ... با خشب اومدن توی گودال ... بسم الله الرحمن الرحیم ... حسین ... یه جوری بگو دل خانوم زینب آرام بگیره ... حسین لبیک یاحسین 👆 سبک بانوای حاج حسن خلج 👇👇👇
⚫️ 🔘 ⚫️ ▪️در کمال وقارو زیبایی ▪️حاج قاسم شدی تماشایی ▪️پدر کفر را در آوردی ▪️با ولای علی به تنهایی ▪️مالک اشتر سپاهِ ولی ▪️ای که چون ذوالفقار مولایی ▪️خون و یادت همیشه جاوید است ▪️تا ابد در قلوب شیدایی ▪️سخت ما انتقام میگیریم ▪️از حسودان کور دنیایی ▪️میرسد روز مرگ اسرائیل ▪️میرسد لحظه صف آرایی اما ▪️مثل قاسم تنت شده خونی ▪️همچو اکبر اربااربایی ▪️دست هایت بریده شد، آری ▪️مثل عباس مثل سقایی ▪️بدنت سوخته میان شرر ▪️این هم ار داغ های زهرایی ▪️خوب شد خاتمت به دستت بود ⬅️(امان امان ... قربون آقایی برم وقتی ساربان همراهی کرد کاروان رو رسیدند کربلا... ابی عبدالله پول داد لباس داد به ساربان... هر چی خواست ابی عبدالله داد.. اینا خانواده کرمند اما همچین که داشت میرفت ..یه وقت زینب (س) نگاه کرد، دید ساربان نگاش به انگشت و انگشتر حسینه... اما چکار کرد صبر کرد تا غروب عاشورا وارد گودال شد دید دیر رسیده چیزی دیگه برا غارت نمونده ...دید زیر نور مهتاب انگشتر آقا داره برق میزنه امان امان... هر کاری کرد انگشتر از انگشت بیرون نیومد😭😭😭 🔹یا حسین یا حسین.... ⬅️بگو یا حسین تا این دلت قرار بگیره قربون دل داغدارتون بشم ... ناله بزن ناله بزن بیاد غریب کربلا 🔸حسین.... @roze_daftari ⬅️بدن رو یا از سر میشناسند یا از لباس... فدای اون آقایی بشم وقتی بی‌بی زینب اومد کنار تل زینبیه یه ناله ای کرد... 🔳آخ گلی گم کرده ام میجویم او را 🔳به هر گل میرسم میبویم او را آخ 🔳گل من یک نشانی در بدن داشت 🔳یکی پیراهن کهنه به تن داشت یه وقت شنید از بین شمشیر شکسته ها و نیزه شکسته ها یه صدای ناله ای بلنده آخ 🔳گل گم گشته ات خواهر منم من 🔳سرور سینه ات خواهر منم من) ▪️خوب شد خاتم به دستت بود ▪️بر سرت نیست جنگ عُدوانی ▪️خوب شد دخترت کنارت نیست ▪️تا بگوید به ناله،، بابایی ⬅️میخوام بگم حاج قاسم اگه بدنت اربا اربا شد اگه دست از بدنت جدا شد دیگه دخترت کنارت نبود ببینه.. دیگه دخترت نبود کنارت بدنت ناله بزنه ☑️فدای اون آقای غریبی که وقتی دخترش اومد کنار بدن، بابا وقتی اومد دید عمه یه بدن قطعه قطعه رو بغل گرفته ..... 🔲《عَمَّتِي! هَذَا نَعشُ مَن؟》 "عمه این بدن قطعه قطعه ی کیه؟ عمه این بدن کیه رو زمین افتاده؟؟ بی‌بی فرمود : سکینه جان 🔲 [[هَذَا نَعشُ أَبيِکَ اَلحُسَينِ]] عزیزم این بدن قطعه قطعه ی بابات حسینه ناله داری ناله بزن یا حسین.... یا حسین..... @roze_daftari
پیش تو تعظیم کرده آسمان ها و زمین الدخیل ام البنین مادری کردی تو بر نسل امیرالمؤمنین الدخیل ام البنین این منم ام البنین دارد تماشا یاس من عشق من،احساس من با که گویم بوی زهرا می دهد عباس من عشق من،احساس من با تو می شد عطر و بوی فاطمه احساس کرد جان فدای یاس کرد عصمت دامان تو عباس را عباس کرد جان فدای یاس کرد ای اهل حرم ماه من این بار می آید علمدار می آید بالای سر مادر بیمار می آید علمدار می آید هرچه که ام البنین دارد فدایت یا حسین یا حبیبی یا حسین بچه های من فدای بچه هایت یا حسین یا حبیبی یا حسین آمد به سر ای گل پسرم فصل جدایی علمدار کجایی شد کنج بقیع ام بنین کرب و بلایی علمدار کجایی چشم هایم تا قیامت هست گریان حسین جان به قربان حسین چار فرزندم فدای آه طفلان حسین جان به قربان حسین این منم ام البنین دارم به لب این زمزمه فاطمه یا فاطمه گه دلم در قتلگه باشد گهی در علقمه فاطمه یا فاطمه بسته ام بار سفر از خانه ی حبل المتین می رود ام البنین ای اباالفضلم بیا جان دادن من را ببین می رود ام البنین من مادر عباس علمدار حسینم گرفتار حسینم سوگند به عباس علمدار حسینم گرفتار حسینم من مادر سقایم و بیمار حسینم عزادار حسینم سوگند به عباس گرفتار حسینم عزادار حسینم چار فرزندم فدای نام پاک مادرت یابن زهرا یا حسین این دم آخر به بالینم بیا با خواهرت یابن زهرا یا حسین. @roze_daftari
بسم الله الرحمن الرحیم -اشعارناب دشتی الاام البنین مویش کشیدند به نخلستان دوبازویش بریدند نبودی وتنش شدتیرباران بمیرم پیکرش درخون کشیدند انیس گریه‌ها افتادم ازپا امیره کربلا افتادم ازپا کمانی تر شدم چون زینب زار سرِ پیری خدا افتادم ازپا توراچون برگی از پاییز دیدم دلم را از غمت لبریز دیدم به رویِ نیزه راست کاش می‌ماند سرت بر روی اسب آویز دیدم عزایت غصه هابر سینه دارد غباری بر رخ آئینه دارد زِ داغت خاک و بر سر ریختم من دگر عباس دستم پینه دارد فتاداز سرو پر بنیاد دستش فتادازقامت شمشاد دستش دو دستی که عصای پیریم بود خداوندا زِ تَن اُفتاد دستش @roze_daftari
‍ ‍ 🍂🍁روضه و وفاتِ حضرتِ ام البنین سلام الله علیها شادم گدای حضرت ام البنین شدم عمری غلام همسرسلطان دین شدم بانو گدای حضرت عباس توشدم شادم فقیر جلوه احساس توشدم اُم البنین تازه عروسِ،تازه عروس رو با رسم و رسوم میارن،وقتی هم قبیله ای هاش،طایفه کلابیه،با سر و صدا داشتن عروس رو میآورن،نزدیکا که رسیدن گفت:دیگه برید،از این جا به بعد نمیخوام کسی بیاد...چی شده فاطمه؟ گفت:این کوچه حرمت داره،این همون کوچه ای است که فاطمه رو زدن...لحظه ی وارد شدنش به خونه ی امیرالمؤمنین چارچوب خونه رو بوسه زد... رسید دم در خانه،چرا تو نمیای؟ گفت: بگید خانوم خونه بیاد...خانم خونه کیه؟ بگید زینب بیاد... دوبار با زینب اینجور رو برو شد،یه بار اینجا روبرو شد،منتظر شد زینب رسید،یه بار دیگه هم دم دروازه ی مدینه،هی دنبال حسین می گشت،چرا مرد تو این کاروان نیست،پس جوونا کوشن؟ یکی اومد گفت:ام البنین! پسرات رو کشتن...حسین کجاست؟ یه وقت دید یه پیرتر ازخودش.. مگه پیر زن میدوه؟دید یه پیرتر از خودش داره میدوه،نزدیک شد،ای وای زینبِ،بغلش رو باز کرد،افتاد تو بغل ام البنین،مادر!مادر!...کتکم زدن...گفت:مادر امونم رو بریدن،بغض کرده بود،ام البنین می زد به کمرش،گریه کن دخترم، چی شده؟ گفت: نامحرم.....پرده ی محملم رو.... ام البنین یه فریادی زد،مگه بچه ام مرده بود؟ صدا زد نه اتفاقاً داشت می دید،رباب دوید صدا زد:خوب شد نبودی اُم البنین،آره نگاه می کرد،اما از رو نیزه... صدا زد رباب:ام البنین! دوتا سر رو نیزه وانمی ایستاد،یکی شیر خوار.....یکی سر علمدار... گفت: رباب!سر شیرخوار،سر علمدار.... گفت: مگه خبر نداری؟ عباس عمود تو سرش اومد،سر واشد شد،هر کار کردن سر رو نیزه وانمی ایستادبا روسری سر رو.... سر بچه ی من هم که از نوک نی کوچک تر بود، با هر سنگ می افتاد.حسین.... 👆👆👆 کوتاه @roze_daftari
نگرده ......*