#داستان_تشرف
و #شفا_گرفتن کودک بیمار با اشک های مبارک امام زمان ارواحنا فداه
⬅️حجّة الاسلام جمال الدين اصفهانى رحمه الله علیه فرمود: به نجف اشرف مشرّف شدم و براى موقع تشرّف به حرم محترم، با خود عهد مؤكّد نمودم هر ساعتى استخاره كردم اگر خوب آمد و به حرم محترم مشرّف شوم و بعد از اين عهد، هرچه استخاره میكردم، هر ساعت به ساعت بد می آمد. چند روز گذشت تا روز پنجشنبه شد و هرچه استخاره مىكردم، بد می آمد، اين امر، بی اندازه بر من ناگوار و موجب غم و غصّه گرديد.
پس تمام لباسهاى خود را عوض كردم: لباس ديگرى كه تازه بود پوشيدم، حمّام رفتم و بعد از توبه و تضرّع، غسل توبه نمودم كه به همه آداب توبه رفتار كرده باشم، بعد از آن باز هم هرچه تا شب جمعه استخاره میكردم بد می آمد. ديگر بی طاقت شدم و به جزع درآمدم، آخر الامر نزديك رواق و حرم رفتم و استخاره كردم از بيرون حرم، طرف بالاى سر مبارك بروم؛ استخاره خوب و ترك آن بد آمد.
چون آنجا رفتم، ديدم شخصى نزديك بالاسر، در سجده است و به صداى حزين روح افزايى، اين ذكر را مىخواند:
👈 «نِعْمَ الرَّبُّ أنتَ وَ بِئسَ العَبيدُ نَحنُ»
و تأثير حسن اين صدا و مناجات و ذكر ايشان طورى بود كه حسّ و حركت تمام اعضاى من رفت و زبانم هم از تكلّم بازماند، نشستم و به استماع اين مناجات و ذكر حال خضوع و خشوع و گريه بر من مستولى شد. مدّت زيادى به اين حال بودند، سر از سجده برداشت و رفت و من حسّ و قدرت برآنكه برخيزم و با ايشان صحبتى نمايم؛ نداشتم و بعد از رفتن، رفتم ديدم در محلّ سجده روى سنگ؛ مانند باران، اشك چشم ايشان ريخته، دستمال داشتم، درآوردم، تمام اشكها را به آن برداشتم، در خانه، طفل مريضى داشتم و حال او بسيار سخت بود. به خانه آمده، دستمال را به او ماليدم؛ شفا يافت. سپس استخاره كردم حرم بروم، خوب آمد، ساعت نزديك چهار شب بود. به حرم رفتم و زيارت نمودم.
📚عبقری الحسان:ملا علی اکبر نهاوندی
@rozeh_daftari1