#یا_موسی_بن_جعفر علیه السلام
🍁🍂▪️🍁🍂▪️🍁🍂
#غزل_مرثیه
پر بسته بود و وقت پریدن توان نداشت
مرغی که بال داشت، ولی آسمان نداشت
خو کرده بود با غم زندان خود، ولی
دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت
جزء آه زخمهای دهان باز کردهاش
در چارچوب تنگ قفس، همزبان نداشت
آنقدر زخمی غل و زنجیر بود که
اندازهی کشیدن یک آه، جان نداشت
زیر لگد صداش به جایی نمیرسید
زیر لگد شکست و توان فغان نداشت
با تازیانه ساخت که دشنام نشنود
دیگر ولی تحمل زخم زبان نداشت
هر چند میزبان تنش تختهپاره شد
هر چند روی پل بدنش، سایبان نداشت
دیگر تنش اسیر سم اسبها نشد!
دیگر سرش به خانهی نیزه مکان نداشت
محمدعلی بیابانی
.
#غزل_مرثیه
گویا به سر رسیده غم انتظــارها
از راه آمده است نگــار ِ نگـــارها
بابا خوش آمدی قدمت روی چشم من
چشمی که خون شده ز غم روزگارها
با گریه ام بساط ستم را به هم زدم
آورده ام بـرای شما افتخـــارها
این گیسوان ِ مختصرم فرش راه تو
باقیش مانده است میان شرارها
پاهای کوچکم پُرِ آلاله ها شده
بس که دویده ام پی تو در فرارها
گفتی مرا دوباره بغل می کنی، ولی
دستت کجاست، آه چه شد آن قرارها
محو سر تو بودم و خوردم زمین پدر
یک مرتبه، دو مرتبه… نه، بلکه بارها
خسته شدم پدر، نفسم بند آمده
از بس که پا به پا شده ام با سوارها
صوت خفیف ودست نحیف و تنی ضعیف
مانده برای دختر تـــو یادگــارها
✍مصطفی هاشمی نسب
#مرثیه
#غزل_مرثیه
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
.👇
کانال مداحی محرم ایتا👇
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
@madahi_moharram
┄┅✵﷽✵┅┄
#غزل_مرثیه
#شهادت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام
#سروده_رقیه_سعیدی_کیمیا
─═༅࿇༅❖ ༅࿇༅═══─
روضه ای باز به نام پسـرِ فاطمه است
باز هـم شـالِ عزا روی سرِ فاطمه است
هر کجا بزمِ غـم حضـرت صـادق باشـد
صحبت ازسوختنِ بال وپرِ فاطمه است
باز هـم پشتِ در و آتش کین شد تکرار
فاطمه بار دگر نقش زمیــن شـد انگـار
بار هم در وسـط کـوچه علی را بردند
غـم دیگر به سرِ شیعــه نمــودند آوار
آتش افتاد به در حرمـت دیوار شکست
پای سجاده نمازشب ازاین کارشکست
وحشتی در دل اهل حـرم افتاد به شب
دلِ آیینه ترین صادق از اغیار شکست
آه از آنـان کـه مراعات نمـازش نکننـــد
اعتـنـا بر حــرم و راز ونیـازش نکننـــد
آه ازآندم که ببندند دودستش به طناب
پیکرش نقـش زمین باشد وبازش نکنند
بی هـوا ، در پــیِ آزار کشــاندند چـرا؟
وسـط کوچـه و بـازار کـشاندند چــرا؟
نیمه شب پای پیاده پِیِ چندین مَرکَب
باچنین حالت دشــوار ، کشاندند چرا؟
آسمان در وسط کوچه ، زمین می افتاد
آسمان نَه! که خودِعرش برین می افتاد
زنده میشد به دلش غربت زهــرا و علی
تا که بر پهلو و یا روی جَبین می افتاد
باهمان حالت غم روضهٔ مادرمیخواند
روضهٔ بی کسی وغربت حیدرمیخواند
دلش از گریه اهل حرمش خون می شد
زیر لب زمـزمه غارت معجر می خوانـد
خیمــهٔ ســوخـته و خواهـر نالان حسین
تکیـه بر نیـزه و آن حال پریشان حسین
غـم اهـل حـرم خویش فراموش نمود
چون که افتاد به یادغم طفلان حسین
─═༅࿇༅❖ ༅࿇༅═══─
✍رقیه سعیدی(کیمیا)