#حضرت_زهرا
#کوچه_بنی_هاشم
ای برادر چه میکنی با خود
چند روزیست سرد و خاموشی
سر به زانو گرفتهای چندی
لبِ خود می گزی نمیجوشی
یک طرف حال و روزِ غمگینت
یک طرف نالههایِ مادرمان
ماندهام با حسین در این بِین
که چه خاکی کنیم بر سرمان
درد و دل کن دوباره و دریاب
خواهری را که جان به لب کردی
بَسکه در بینِ خواب لرزیدی
بَسکه در بینِ خواب تب کردی
مشت خود می فشاری و در اشک
چهرهای نا امید می بینم
چه شده در میانِ گیسویت
چند تاری سپید می بینم
دست بردار از دلم خواهر
که پُر از شعله و شراره شده
بعد داغی که آتشم زده است
دل نمانده که پاره پاره شده
روضهام روضههایِ یک کوچه است
کوچهای سرد و کوچهای تاریک
کوچهای سنگی و غبار آلود
کوچهای تنگ و کوچهای باریک
بارها گفته ام خدا نکند
راهِ یاسی به لاله چین بخورد
بارها گفته ام خدا نکند
که در آنجا کسی زمین بخورد
ولی ای وای بر سرم آمد
کوچه خالی زِ رفت و آمد شد
چادرِ مادرم به دستم بود
که در آن کوچه راهِ ما سد شد
بِینِ دیوارهایِ بی احساس
ازدحامِ حرامیان دیدم
پنجهها مُشت و دستها سنگین
پنجهای را در آسمان دیدم
قد کشیدم به رویِ پا اما
حیف دستش گذشت و از سرِ من
آسمان تار شد که مینالید
بِینِ گرد و غبار مادر من
چادرش را به سر کشید و به درد
تکیه بر شانهام به سختی داد
خواست مادر که خیزد از جایش
ولی اینبار هم زمین اُفتاد
دست بر خاک میکشید آرام
با دو چشمانِ تار چاره نداشت
چادرش را تکاندم و دیدم
گوش خونین و گوشواره نداشت
ناله ام بین خندهها گُم شد
جگرم در عزایِ چشمش بود
ردِ خونی به رویِ دیوار و
جایِ دستی به جای چشمش بود
حسن لطفی
🍂🍁🥀🍂🍁🥀🍂🍁🥀🍂🍁🥀
#حضرت_زهرا
#کوچه_بنی_هاشم
گرفت راه زنی را به کوچه راهزنی
در آن محله که بسیار رهگذر دارد
بگو به دشمن مولا مرام ما این نیست
زمان جنگ بیاید اگر هنر دارد
کشید و برد، زد و رفت، من نمیدانم
حسن دقیقتر از ماجرا خبر دارد
بگو به شعله: چه وقت دخیل بستن بود؟
هنوز چادر او کار با بشر دارد
بگو به میخ: که این کعبه را خراب نکن
غلاف کاش از این کار دست بر دارد
دهان تیغ دو دم را عجیب میبندد
وصیتی که علی از پیامبر دارد
فدای محسن ششماههاش که زد فریاد
سپر ندارد اگر مادرم، پسر دارد
به شعله سوخت پر و بال مادر، اما نه
حسین هست، حسن هست، بال و پر دارد
اگر خمیده علی از نماز آیات است
در آسمان غمش هاله بر قمر دارد
شبانه گشت به دست ستارهها تشییع
که ماه الفت دیرینه با سحر دارد
میان شعله دعایش ظهور مهدی بود
که آه سوختگان بیشتر اثر دارد
مجید تال
🍃🌼🌿🍃🌼🌿🍃🌼🌿🍃🌼🌿🍃🌼🌿
#حضرت_زهرا
#کوچه_بنی_هاشم
می نویسم به چشمِ تَر مادر
می نویسم به رویِ دَر مادر
با همین پاره یِ جگر مادر
سوختم از سکوت اگر مادر
می نویسم مرا بِبَر مادر
خواهرم نامِ مادر آورده
چادرِ گریه آور آورده
غمِ من باز هم سر آورده
کوچه دادِ مرا در آورده
باز رفتم به آن گذر مادر
کوچه بود و عبورِ بانویش
کوچه و یک بهشت در کویش
مادری و فرشته هر سویش
باد حتیٰ نخورده بر رویش
من در آن کوچه بی خبر مادر
کوچه بود و غروبِ غم بارش
کوچه بود و دو تا عزا دارش
کوچهی سنگی و دو دیوارش
کوچه و سنگهایِ بسیارش
کوچه پُر شد زِ رهگذر مادر
دیدم آنجا هزار مشکل را
بسته بودند راهِ منزل را
جمعِ نامحرم و ارازل را
دیدم آن روز دستِ قاتل را
وای از چشمِ خیره سَر مادر
چشمِ خود را که بست زد سیلی
دید بی حیدر است زد سیلی
وای با پشتِ دست زد سیلی
گونهای را شکست زد سیلی
سنگِ دیوار بود و سر مادر
می زدم داد که نزن نامرد
کُشتیاش پیشِ چشم من نامرد
جایِ مادر مرا بزن نامرد
یک نفر بینِ چند تن نامرد
از غرورم شکستهتر مادر
او زد و هر دوتا زمین خوردیم
هر دوتا بی هوا زمین خوردیم
پیشِ نامردها زمین خوردیم
خنده کردند تا زمین خوردیم
چادر و خون و خاکِ تر مادر
حسن لطفی
🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
@tekyenokariدیگه بعد بابا.mp3
زمان:
حجم:
5.75M
#فاطمیه
#کوچه_بنی_هاشم
#واحد_سنگین
بند1⃣
دیگه بعد بابا خوشیمون تموم شد
دیگه خنده روی لب من حروم شد
شکست حرمتمون چه زود
میون این قوم حسود
امیدی به موندن نبود
که مرگ آرزوم شد
همه چی شروع شد از این ماجرا
که شد حق و باطل با هم جا به جا
برام دستشون رو شده خیلی ها
به عهدی که بستن نکردن وفا
به من گفته صدیقه وقتی خدا
چرا بشنوم تهمت ناروا
یا ابتا یارسول الله
بند2⃣
دیگه بعد بابا مصیبت شرو(ع)شد
مدینه چه بی شرم و بی آبرو شد
همین جا اون نامرد پست
توی کوچه راهم رو بست
دل مجتبی تا شکست
دلم زیرو رو شد
چه شری به پا شد تا از راه رسید
تو چشمام نگاه کرد سرم داد کشید
چه خوب شد که حیدر نبود وندید
که از لاله ی گوش من خون چکید
منو زد ولی رنگ بچم پرید
از اینجا به بعد بود که قدم خمید
یا ابتا یارسول الله
بند3⃣
دیگه بعد بابا کارم اشک و آه شد
مدینه یتیم و علی بی پناه شد
نزاشت اون نامرد احترام
توی کوچه جای سلام
یه جور زد که پیش چشام
همه جا سیاه شد
چجوری بگم که چجوری اومد
چجوری بگم بی حیا بود چقد
جلو چشم مردم یه حرفایی زد
که راضی نمیشم ازش تا ابد
تا از اسم حیدر گرفتم مدد
فدک رو گرفت و بهم زد لگد
یا ابتا یارسول الله
شعر و سبک: امیر آهمند
انجمن #تکیه نوکری مشهد
@tekyenokariکشتی پهلو شکسته.mp3
زمان:
حجم:
8.34M
#فاطمیه
#کوچه_بنی_هاشم
#زمینه
بند1⃣
کشتی پهلو شکسته بین موج غم ها
من حسینم که شده چشام براتو دریا
دل کشتی نجات گرفته باز تلاطم
شده طوفان زدهٔ رنج و بلای دنیا
حتی این دم آخری
دلشورت برای منه
میدونم که اشک چشات
واسه کربلای منه
واسه غریبی پسرت روضه میخونی مادر
با گریه هات خون میشه دلم تو که میدونی مادر
کارم به گودال نمیکشه اگه بمونی مادر
کارم به گودال نمیکشه اگه بمونی مادر
بند2⃣
شنیدم راه تورو یکی تو کوچه بسته
یه جوری سیلی زده که گوشوارت شکسته
پیچیده توی در و همسایه این خبر که
بعد اون روز میخونی نمازتو نشسته
میبینم رد ضربه ی
سیلیه روی صورتت
سه ماهه که زخمش هنوز
باقیه روی صورتت
از روزگار بدون تو خدا میدونه سیرم
تا آخر عمر با غم تو زانو بغل میگیرم
کارم به گودال نمیکشه اینجا برات میمیرم
کارم به گودال نمیکشه اگه بمونی مادر
بند3⃣
اینقده غصه نخور که من کفن نمیخوام
به خودت زحمت نده که پیراهن نمیخوام
حالا که از وطنت خیری ندیدی مادر
دیگه بعد رفتنت منم وطن نمیخوام
کاش قبل از جدایی تو
از پیکر جداشه سرم
قتلگام همینجاست اگه
روی پات نباشه سرم
تا وقتی زندم روضه خون کوچه های مدینهم
همینجا از بار غم تو سنگینه روی سینم
کارم به گودال نمیکشه داغ تورو نبینم
کارم به گودال نمیکشه اگه بمونی مادر
شعر و سبک: حسین نوری
انجمن #تکیه نوکری مشهد
#حضرت_زهرا_سلام الله علیها#کوچه_بنی_هاشم
فصفقتُ صفقةً على خَدّيها
چه روضه ایست که هرکس روایتش می کرد
بنای گریه به وضع مصیبتش می کرد
چه می شد از دل آن کوچه برنمی گشتند
قضا به لطف قَدَر خرق عادتش می کرد
برای جمله ی کوتاه هم مجال نداد
وگرنه فاطمه او را نصیحتش می کرد
"زکیّه" هیچ زمان حرف تُند نشنیده
و کاش راهزن این را رعایتش می کرد
حرام لقمه به مادر دو دست سیلی زد...
گلی که لمسِ نسیمی اذیتش می کرد
آهای گریهکنان! فاطمه زمین افتاد
هجوم چکمه جسارت به ساحتش می کرد
یکی ز تکّهی آن گوشوارهها گم شد
حسن وگرنه همان شب مرمتش می کرد
عذاب روحی فرزند،داغ ناموس است
مغیره هم چه جفایی به غیرتش می کرد
▪️
دعای مادرم این روزها فقط مرگ است
اجل ز طعنه ی همسایه راحتش می کرد
شاعر: #بردیا_محمدی
@rozeh_daftari1